مروری بر نقش های عمده زنان در پیروزی انقلاب اسلامی

الهام یوسفی- روزهای انقلاب، روزهای عجیبی بود. هیچ کس دلش طاقت نمی آورد در خانه بنشیند و به جمعیتی که برای رسیدن به هدف مشترک شان با هم متحد شده بودند نپیوندد. عکس های راهپیمایی ها را نگاهی بیندازید؛ انگار همه آمده اند! آن روزها زنان هم در هر موقعیتی از مبارزه حضور جدی داشتند. در تظاهرات با کودکی که در آغوششان بود، در زیرزمین های خانه ها همراه برادران و شوهرانشان برای چاپ اعلامیه های امام(ره)، در آماده کردن و راهی کردن پسران و شوهرانشان برای شرکت در مبارزات انقلابی و... . حضور زنان از ابعاد فراوانی حائز اهمیت بود و به حرکت انقلاب معنا می بخشید به همین دلیل و به مناسبت دهه فجر انقلاب اسلامی، بخشی از حرکت های آشکار و پنهان این مبارزان گمنام را یادآوری می کنیم.
حضور آشکار در صحنه مبارزه شاید ظاهر قضیه این بود که همه زنان و دختران همپای شوهران، پدران و برادران خویش در فعالیت های انقلابی مثل نوشتن شعار علیه طاغوت یا پخش اعلامیه های امام خمینی(ره) و... حضور نداشتند، اما خوب که دقت کنید سهم آن ها در پیروزی این انقلاب، کمتر از سهم مردان نبوده است، عده ای از زنان و دختران همپای مردان محله و همراه برادران و همسران و پدرانشان، مشغول نوشتن شعارهای انقلابی بر دیوارها بودند. علاوه بر این در آستانه انقلاب، وقتی صحبت از تظاهرات، راهپیمایی، اعتصاب ها و حرکت ها یی از این قبیل بود، دختران و زنان انقلابی، فارغ از اعتقادهای ظاهری، پا به پای مردان در این مراکز و فعالیت ها حضور داشتند. این حرکت نه تنها از سوی رهبران مذهبی جامعه و در راس آنان امام خمینی(ره) مورد مخالفت قرار نمی گرفت بلکه پیام های تحسین آمیز و تشویق ایشان خطاب به زنان سبب استحکام حرکت و استقامتشان شد، تا آن جا که روزبه روز بر تعداد این دختران و زنان فعال افزوده می شد. اوج شکوه این حرکت را در حادثه جمعه سیاه 17 شهریور تهران  و تعداد زن ها در فهرست شهدای آن روز خونین مشاهده می کنیم. در خاطرات یکی از زنان انقلابی آمده بود که چطور قبل از رفتن به راهپیمایی غسل شهادت می کردند و فرزندانشان را به خداوند می سپردند و راهی خیابان ها می شدند با این آگاهی که شاید بازگشتی در کار نباشد.   همراه همه مردان سرزمین زنان علاوه بر حضور در عرصه راهپیمایی ها، در خانه های کوچک و محقر خود نوارهای سخنرانی را مخفی و تکثیر می کردند، افرادی را که حین راهپیمایی از دست ماموران فرار می کردند پناه می دادند و حتی در شرایط حساس و بحرانی آن زمان، جراحت های مجروحان حوادث انقلاب را مداوا می کردند. در روایتی دیگر، یکی از زنان مبارز می گفت: «آن روزها که همه جا پر از اعلامیه های امام (ره) بود ما دستگاهی برای چاپ و تکثیر اعلامیه ها نداشتیم، خواهرم که خط خوبی داشت روی برگه استنسل اعلامیه را می نوشت بعد آن  برگه را روی چوب یا شیشه می گذاشتیم و برگه سفید را هم روی آن قرار می دادیم و با غلتک رنگ را پخش می کردیم تا نوشته ها روی برگه سفید چاپ شود، بعد از تکثیر اعلامیه ها را به برادرم می دادیم تا پخش کند.» در میان زنان انقلابی، کم نیستند راویانی که از مبارزاتی این چنینی خاطره های فراوان به یاد دارند.   صبوری و سکوت در راه خدا شاید پر بیراه نباشد اگر بگوییم با همه همراهی ها و حضور آشکار زنان در عرصه مبارزه، مهم ترین رفتار آن ها صبوری بی پایان و تحمل شهادت عزیزان شان بود. پدرها، همسرها و پسرها و برادرهایی که به میدان مبارزه راهی می شدند و همسران و مادران و خواهران شان به آن ها اطمینان می دادند که بار نبودشان را به دوش خواهند کشید. بعدها که پیکرهای بی جان این عزیزان وطن روی سنگفرش های خیابان می افتاد، نشانی از پشیمانی در چهره شکسته مادران و همسران شان نبود، آن ها برای هدف و آرمان بزرگ تری بهترین عزیزان شان را تقدیم راه خدا و آرمان امام(ره) کرده بودند. آن هم در شرایطی که حتی اجازه سوگواری به آن ها داده نمی شد و در نهایت شهیدانشان مخفیانه و بدون مراسمی به خاک سپرده می شدند .   حرکت های کوچکِ بزرگ روایت زنانه دیگری هست که می گوید حتی زنان در خانه ها با موج انقلاب چگونه همراه می شدند: «در یکی از آن شب هایی که صدای گلوله، سکوت کوچه ها را می شکست، طبق قرار قبلی با زنان همسایه تصمیم گرفتیم در خانه هایمان را نیمه باز بگذاریم تا اگر جان یکی از جوانان محله به علت تعقیب نظامیان طاغوت و عوامل ساواک به خطر افتاد به راحتی به یکی از خانه های ما پناه آورد که اتفاقاً همین هم شد و یکی از جوانان که حین نوشتن شعارهای انقلابی روی دیوار با نیروهای ساواک مواجه شده بود پس از تعقیب و گریزی نسبتاً طولانی به منزل یکی از همسایگان که پیرزنی شیردل بود، پناه آورد. لحظاتی بعد زمانی که ساواکی ها برای یافتن او به در منازل ما آمدند پس از جست وجوی بسیار از نبود او در خانه های ما سراغ منزل پیرزن رفتند، اما آن پیرزن به حدی جسورانه مقابل ساواکیان ظاهر شد که آنان جرئت ورود به خانه او را نیافتند و در نهایت دست خالی بازگشتند».  
تنها آرزویمان پیروزی انقلاب بود «صدیقه قنادی»، استاد حوزه، از حضورش در فعالیت‌های سیاسی قبل از پیروزی انقلاب می‎گوید: «به دلیل فضای آلوده مدارس، خانواده به من اجازه نمی‌دادند به دبیرستان بروم. من به مکتب «نرجس» که اولین حوزه علمیه خواهران بود رفتم. از شاگردان استاد «طاهایی» بودم. در کلاس‎های ایشان با فعالیت‎های سیاسی آشنا شدم.‌ سال 55 و بعد از ازدواجم با یک روحانی مبارز که از تبعیدی‎ها بود، به طور رسمی وارد مبارزه شدم اما ساواک حوزه را تعطیل کرد و من به صورت مخفیانه، با ایشان در ارتباط بودم. ما اعلامیه‎های امام(ره) را پخش می‎کردیم، در خانه به ضبط نوار و سخنرانی می‏پرداختیم و آن‎ها را در اختیار دیگر مبارزان قرار می‌دادیم. سال 56 که باردار بودم، از این حالت برای جابه‎جایی اعلامیه‎ها و نوارها استفاده می‎کردم. چون کسی به من که باردار بودم شک نمی‎کرد. امکانات کم و خیلی هم سخت بود، وقتی من و همسرم از هم خداحافظی می‎کردیم، فکر می‎کردیم دیدار بعدی ما پشت میله‎های زندان باشد. از خانه که بیرون می‎رفتیم، دیگر به فکر برگشت به خانه نبودیم و فقط تمام تلاش ما این بود که انقلاب به پیروزی برسد. [در حوزه] یکی از درس‎هایی که داشتیم اقتصاد اسلامی بود که اگر دفترهای این بحث را می‎گرفتند، حکم سنگینی برای ما داشت. ما بیشتر بعد از درس، دفترها را امحا می‎کردیم. جلسات ما خیلی محدود بود و در خانه‎هایی در کوچه پس‎کوچه‎های مشهد تشکیل می‎شد. یکی از کارهایی که ما به غیر از کارهای اعتقادی و ایدئولوژی انجام می‎دادیم، این بود که در کنار پرستاران برای روزهایی که نیاز بود در بیمارستان برای رسیدگی به مجروحان حضور یابیم، آموزش دیدیم؛ البته تنها بیمارستان‎هایی که  دکترهای انقلابی داشت. مهرخانه؛ پایگاه تحلیلی خبری خانواده و زنان   تلاش بی‎پروا برای آگاه‎سازی  روستاییان «صدیقه ریاحی»، در سال‎های انقلاب، دانشجوی دانشگاه تربیت معلم زاهدان بوده‎است، او درباره فعالیت‎های انقلابی‎اش می‎گوید: «وظیفه خودم می‌دانستم که مثل هر انسان با ایمان دیگری آرام ننشینم و اقداماتی برای سرنگونی  رژیم و آگاه کردن مردم با شخصیت وجودی امام خمینی(ره) انجام دهم. یکی از آن اقدامات پخش کردن نوارهایی از سخنان امام(ره) در بین دانشجویان و پخش اعلامیه‌ها در دیگر مدارس سطح شهر بود؛ من و دوستانم اولین نشریه انجمن اسلامی را در تربیت معلم زاهدان  منتشر کردیم . همیشه در خطر بودیم چون توسط نیروهای ساواکی شناسایی شده‎بودیم و امکان داشت هر لحظه دستگیر شویم ولی این عوامل باعث نمی‌شد که دست از اهدافمان برداریم، اراده‌ راسخ و عزم فولادین داشتیم. یادم می‌آید زمانی که برای دیدن خانواده‌ام در روستای «سه کوهه» زابل رفتم همه نوارها و اعلامیه‌ها را با خود به روستا بردم و بین مردم پخش ‌کردم. مردم روستا مشتاقانه اعلامیه‌ها را از ما می‌گرفتند چراکه ظلم و ستم‌های خان‌های روستا طاقتشان را تمام کرده‌بود و خواستار نابودی نظام شاهنشاهی بودند. خانواده‌ام همیشه نگرانم بودند و می‌ترسیدند توسط خان‌های روستا شناسایی شوم به همین دلیل مرا به زاهدان فرستادند تا از دید خان‌ها دور باشم. بعد از پیروزی انقلاب هم اولین کاری که کردم به دادگاه انقلاب زاهدان رفتم و از قاضی خواستم تا زمین‌های مردم را که توسط خان‌ها غصب شده بود از آن‎ها پس بگیرد، ما به کمک دادگاه توانستیم زمین‎های مردم روستایمان را به آنان باز گردانیم. خدا می‌داند که به ثمر نشستن این کار چقدر برایمان لذت بخش بود». شبکه اطلاع رسانی راه دانا   توزیع شبانه اعلا میه «زهره قمری» بانوی فعال انقلابی هم خاطراتش را از آن روزها بیان می‎کند: «من به دلیل داشتن فرزند کوچک قادر به شرکت در تظاهرات‎ نبودم اما در منزل اعلامیه‎های امام(ره) را به همراه فرزندم دست‎نویس و با دستگاه‎های کپی جوهری تکثیر و شبانه توزیع می‎کردیم. گاه به همراه بعضی از خواهران انقلابی نوار سخنرانی‎های امام را گوش می‎دادیم و آن را مکتوب و بعد توزیع می‎کردیم؛ این نوارها و اعلامیه‎ها معمولا از طریق دیگر همکاران و برادر همسرم به دست ما می‎رسید. به یاد دارم قبل از انقلاب عکس امام خمینی(ره) را به دیوار نصب کرده‎بودیم و در یکی از روزها فرد دوره‎گردی که در واقع مخبر بود، برای خرید نان خشک به در منزل ما آمد و درباره آن عکس از من سوال کرد. من نیز با شور از اهداف امام(ره) برای او صحبت کردم و غافل از همه جا به او گفتم که اگر خواهان اعلامیه امام خمینی(ره) هستید  آن را در اختیار شما قرار خواهم داد. بعد از چند روز به منزل یکی از دوستان رفتم و بعد از بازگشت متوجه شدم لای در باز است و پاکتی حاوی نامه تهدیدآمیز در منزل ما افتاده‎است با این مضمون که منزل را تخلیه کنید و از ادامه فعالیت‎های خود دست بردارید، در غیر این صورت منزل شما به آتش کشیده خواهد شد. ما هم مجبور شدیم تمام کتاب‏ها را به صورت مخفیانه و از روی بام انتقال دهیم و منزل را ترک کنیم. روز بعد هنگام بازگشت متوجه شدیم تمام منزل زیر و رو و آشفته شده‎بود و خوشبختانه مدرکی به دست نیاوردند. همسرم مرتب در راهپیمایی‎ها شرکت می‎کرد، گاه آن‎قدر مجروح جابه‎جا کرده‎بود که لباس‎ها یش خون‎آلود بود». منبع: پایگاه جامع زنان کرمانشاه     *خاطرات بیان شده، براساس مصاحبه های زنان مبارز و انقلابی با مجله «دیدار آشنا»/ بهمن و اسفند 1386، شماره های 89 و 90 در مقاله «نقش زنان در پیروزی انقلاب» بازنویسی شده است.