زمستان چه جایگاهی نزد شاعران داشته است؟ رد پای شعر روی برف ها

فاطمه امین‌الرعایا
برف سرانجام بعد از هفته‌ها انتظار، تهران را سفیدپوش کرد. هوای سرد و سرمای زمستان، شیشه‌های بخار گرفته، کافه، فنجان قهوه و چای، همه در کنار هم فضایی شاعرانه را رقم می‌زنند. اما تعبیر زمستان و حال و هوایش در شعر فارسی چندان شاعرانه نیست!
«سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست‌ها پنهان


نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین
درختان، اسکلت‌های بلور آجین
زمین دل‌مرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است»
شاید این شعر اخوان معروف‌ترین شعر ادبیات معاصر ایران باشد. شاید بتوان گفت که فصل زمستان از ابتدا در شعر و نثر مورد توجه شاعران فارسی بوده است. برف، سرمای هوا، درختانِ عریان، مه و فضایی خاموش و شب‌های طولانی از جمله توصیفاتی هستند که در این دسته از آثار بسیار به چشم می‌خورد. شاعران گاهی زمستان را شاعرانه توصیف کرده‌اند، گاهی سرد و خشن، گاهی زمستان را به عنوان نشانه‌ای از یاس و ناامیدی به کار‌ برده‌اند و گاهی شرایط جامعه خودشان را به زمستان تشبیه کرده‌اند. برای اینکه بفهمیم شاعر زمستان را در کدام تعبیر به کار برده شاید بهتر باشد از یک یک منتقد ادبی کمک بگیریم. منتقد ادبی با نگاهی انتقادی می‌تواند با نگاهی دقیق به اشعار زمستانی شاعران تا حدی به سیر تفکر در دوران‌های مختلف پی ببرد. نگاهِ به زمستان از زمان‌های گذشته تا امروز بسیار تغییر کرده ‌است. اگر در اشعار سعدی شیرازی، زمستان و انتهای سرما و تاریکی آن پلی در نظر گرفته شده است برای فرا رسیدن فصل زیبای بهار، در اشعار نیما و شاعران معاصرش، تشبیهات شکل دیگری به خود گرفته است.
برف در نگاه شاعران کهن
منوچهری در شعری در توصیف برف و زمستان می‌سراید: «به سان یکی زنگی حامله/ شکم کرده هنگام زادن گران/ جز این ابر و جز مادر زال زر/ نزادند چونین پسر مادران/ همی آمدند از هوا خرد خرد/ چو پنبه سپید اندر آن دختران..» یا در جای دیگر می گوید: «ابر بینی فوج فوج اندر هوا در تاختن/ آب بینی موج موج اندر میان رودبار/ این چو روزبار لشکر پیش میر میرزاد/ و آن چو روز عرض پیلان پیش شاه شهریار». توصیف شاعرانه و خیال‌انگیز طبیعت در اشعار منوچهری دامغانی موج می‌زند. کمتر عنصری طبیعی است که از نگاه تیزبین این شاعر سبک خراسانی بازمانده باشد. گرچه او بیشتر به بهار، جلوه‌های طبیعی و گل‌های زیبا علاقه‌مند بوده اما برف و حرکت ابرها نیز از نگاه او پنهان نمانده است.
اما سعدی زمستان را پلی می‌داند که در آن شاعر تنها به انتظار فرا رسیدن بهار می‌نشیند و می‌گوید: «برخیز که می‌رود زمستان/ بگشای در سرای بستان». اما در جایی دیگر سعدی منتظران بهار را به صبر در زمستان دعوت می‌کند و می‌سراید: «کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست/ بر زمستان صبر باید طالب نوروز را». اما سعدی به زمستان نگاهی شاعرانه هم داشته است. از نظر او گاهی زمستان زمانی است که در آن شاعر فراق یار و معشوق خود را تحمل می‌کند و انتظار بهار دیدار یار را می‌کشد. بهاری که پس از آن سرما و دوری‌ای در راه نیست: «با شکایت‌ها که دارم از زمستان فراق/ گر بهاری باز باشد لیس بعد الورد برد»
شاعران روایت‌گر زمستان جامعه
شاعران معاصر که شروع به سرایش شعر در نقش منتقد فضای سیاسی و اجتماعی کرده بودند، زمستان را جور دیگری می‌دیدند. اگر تا پیش از این منوچهری تنها به توصیفاتی نسبت به زمستان اکتفا می‌کرد و سعدی در زمستان را به منزله‌ فراق و جدایی از یار می‌دید، شاعران امروز، زمستان را در نقشی متفاوت ترسیم کردند. در این دسته از اشعار، زمستان، سرما و شب‌های طولانی آن نمادی از اوضاع خفقان‌آور سیاسی است. شعر زمستان اخوان ثالث که در ابتدای گزارش به بخشی از آن اشاره شد،اشاره‌ای به کودتای 28 مرداد دارد و بیش از هرچیز اوضاع نابه‌سامان آن زمان را روایت می‌کند.
نیما سوشیج، سردمدار شعر نوی فارسی در شعر شب سر زمستانی از کوره‌ گرم دلش در زمستانی تاریک می‌گوید: «در شب سرد زمستانی/ کوره‌ خورشید هم، چون کوره‌ گرم چراغ من نمی‌سوزد/ و به مانند چراغ من/ نه می‌افروزد چراغی هیچ/ نه فروبسته به یخ ماهی که از بالا می‌افروزد/ من چراغم را در آمد رفتن همسایه‌ام افروختم در یک شب تاریک»
سید علی صالحی هم در شعرهای خود به زمستان اشاره می‌کند و از انتهای زمستان سخن به میان می‌آورد و شنونده را به بیداری دعوت می‌کند. او در شعری می‌گوید: «کاری باید کرد/ دیر می‌‌شود/ کاری باید کرد/ برف/ راه را پوشانده است/ باد/ مثل همیشه نیست/ من/ چیزهایی شنیده‌ام/ تا هوا روشن است/ باید از این ظلمتِ بیهوده بگذریم/ دارد دیر می‌شود/ من خواب دیده‌ام/ تعلّل/ سرآغاز تاریکی مطلق است».
ملک‌الشعرای بهار در قصیده‌ای پردرد از جور زمستان شکوه کرده و گفته است: «برفی افتاد پاک و روشن لیک/ روز ما جمله تیره کرد و تباه/ من از این برف قصه‌ای دارم/ قصه‌ای غم فزای و شادی کاه ... روز من شد سیه ز برف سپید/ وز کفم شد برون سپید و سیاه»
فصل زمستان از آغاز و از دل شب یلدا که طولانی ترین شب سال است تا انتهای اسفند و فرا رسیدن نوروز، تاثیرات متفاوتی بر اشعار شاعران گذاشته است. در اشعار کلاسیک شاعران اغلب به توصیف برف و باران بسنده می‌کردند. زمستان، نمادِ فراق و دوری از معشوق بود. اما در اشعار معاصر زمستان، نماد فضای تاریک و دلهره‌آور سیاسی است. فضایی که شاعر سعی دارد آن را با قلم‌ خود به بهار، فصل تولد و آغاز دوبارهِ زندگی، وصل کند.