روزنامه ایران
1396/10/23
دیگر صفحهها
گزارشی از آغاز جشنواره موسیقی / طنين نغمههاي فجر در سالنهاي پايتختنداسیجانی
سی و سومین جشنواره موسیقی فجر با بیش از ۹۰ اجرا در قالب ۸۵ گروه شرکتکننده در بخشهای مختلف ردیفدستگاهی، ارکسترال، بانوان، نواحی، پاپ، تلفیقی و بینالملل آغاز شد. جشنوارهای که به زعم بسیاری از اهالی موسیقی و مخاطبان هر سال به نسبت سال های قبل در بخش موسیقی سنتی ریزش مخاطب وهنرمند داشته و حضور کم رونق تری در مقایسه با موسیقی پاپ دارد. اما وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره راهکارها و سیاستهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای حل بحران کاهش مخاطب موسیقی اصیل ایرانی در کنسرتها و اجراهای جشنوارهای براین نظر است که بحث مخاطبان موسیقی اصیل ایرانی در طول سال با اجراهای مختلف شکل میگیرد و در ایام برگزاری جشنوارهها نیز بخشی از خود را نشان میدهد. جشنوارهها محصول اتفاقاتی هستند که در طول سال پدید میآیند و رهاورد آنچه در طول سال انجام میشود را نشان میدهند.
صدا و سیما در افزایش مخاطب موسیقی سنتی تأثیرگذار است
سید عباس صالحی افزود: اینکه مخاطب ایرانی با موسیقی اصیل و سنتی خود در تماس و به آن متمایل باشد به اتفاقاتی در طول سال نیازمند است که هم آفرینندگان موسیقی سنتی و کلاسیک ما در آن نقش دارند و هم مجموعه کسانی که میتوانند به افزایش مخاطب کمک کنند. که البته در این راه بخشی از کار به عهده سازمان صدا و سیما و بخشی هم به عهده مجموعههای دیگری است که میتوانند در این زمینه مساعدتهایی را انجام دهند. در این حوزه اشتراک مساعی مجموعهها لازم است تا در طول سال ذائقه مخاطبان را ارتقا بدهیم و بتوانیم به نقطه متعادلی برسیم. وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که در دومین روز از برگزاری سی و سومین جشنواره موسیقی فجر به تماشای کنسرت پرویز شهید خان از هند نشسته بود در جمع خبرنگاران بیان داشت: من هم قبول دارم این اشکال وجود دارد و ما هنوز آن تعادل مورد نظر را ایجاد نکردیم. ما به هیچ عنوان نمیخواهیم بگوییم موسیقی پاپ باید بیمخاطب و بیمشتری باشد و مخاطب داشتن این گونه موسیقایی اصلاً نقص نیست ولی ما بر این باور هم هستیم که موسیقی سنتی و کلاسیک هم باید ارتقای مخاطب پیدا کند. در این بخش هم مجموعههای مختلف و آفرینندگان این گونه موسیقایی هرکدام مسئولیتهای خود را دارند تا بتوانند با مخاطبان ارتباط بهتری پیدا کنند. صالحی در مورد آییننامه جشنواره موسیقی فجر که مورد انتقاد برخی از اهالی موسیقی قرار گرفته پاسخ داد: من هم معتقدم جشنوارهها باید شیوهنامههای روشنی داشته باشند در این مورد هم شیوه نامهای تهیه شده اما ما باید به یک شیوه نامه دائم مصوب شده برسیم که امیدواریم این اتفاق در پایان جشنواره رخ بدهد. اما شما بدانید در این دوره از جشنواره شیوه نامهای وجود داشته که ما باید به سمت دائمی شدن آن پیش برویم ولی رسیدن به یک شیوه نامه دائمی نظر مراجع تصویب کننده خود را لازم دارد تا بتواند به عنوان یک شیوه نامه قابل اعتماد مورد توجه قرار بگیرد.
روزهای شلوغ، سازهای کوک
اما درنخستین روز جشنواره سی و سوم فجر، تالار وحدت میزبان ارکستر چکاوک به سرپرستی رضا شایسته بود.اجرایی با حضور سید مجتبی حسینی معاون امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، فرزاد طالبی مدیر کل دفتر موسیقی و علیاکبر صفیپور مدیر عامل بنیاد رودکی. دراین برنامه که شامگاه چهارشنبه 20 دی ماه برگزار شد ارکستر چکاوک قطعات جدیدی را به آهنگسازی مهرداد پازوکی روی صحنه برد. امیر رفعتی فرزند قاسم رفعتی خواننده موسیقی ایرانی، علیرضا عبدالکریمی و ایوب صادقی خوانندههای نخستین اجرای جشنواره بودند.
در سانس دوم که ساعت 21:30 آغاز شد ارکستر «نوبانگ مهر» به سرپرستی محسن حسینی و خوانندگی عبدالحسین مختاباد روی صحنه رفتند؛ برنامهای که به پاسداشت نادر گلچین تعدادی از آثاراو اجرا شد.مختاباد میگوید کسی نباید آثارماندگار استاد گلچین را بخواند چرا که او تنها هنرمندی است که چنین قطعاتی را میتوانست به زیبایی هر چه تمامتر اجرا کند. دراین برنامه که با حضور حمید رضا نوربخش،مسعود جاهد و حسین پرنیا برگزار شد قطعاتی چون «سرگشته»، «چشم به راه»، «پیمانه خالی»، «زلف پریشان» و... به اجرا درآمد.
«سولد آوت» بلیت های جشنواره وصندلیهای خالی
اما دراین برنامه با وجود آنکه سایت ایران کنسرت اعلام کرده بود تمامی بلیتهای ارکستر«نوبانگ مهر» به فروش رسیده و اصطلاحاً سولد اوت شده است تعداد بسیاری از صندلیهای سالن تالاروحدت خالی ماند. عبدالحسین مختاباد در انتقاد به این موضوع به «ایران» گفت: یک روز پیش از اجرای برنامه (ساعت 16 روز سهشنبه 19 دی ماه) سایت ایران کنسرت اعلام کرد تمامی بلیت های کنسرت به فروش رسیده بطوریکه نتوانستیم برای تعدادی از دوستان و نزدیکان بلیت میهمان تهیه کنیم اما کمتر از 5 ساعت به آغاز برنامه درتماس تلفنی اعلام کردند حدود 300 بلیت به فروش نرسیده و تقریباً تعدادی از صندلیها خالی خواهد بود. من نمیدانم این مسائل به چه معنا است، آیا میخواهند با آبروی ما هنرمندان بازی کنند! دراین باره ایرادتی به مسئولان برگزار کننده وارد است. بنابراین برای آنکه بتوانیم جشنوارهای در سطح جهانی داشته باشیم باید تدبیر درستی انجام بگیرد. او افزود: حدود 6-7 سال است در جشنوارههای موسیقی فجر شرکت نمیکنم اما به احترام مردم کشورم به این کنسرت آمدم.
مختاباد درادامه بیان داشت: پیشنهاد من به آقای سید عباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی این است که آقای وزیر فرصتی را برای دیدار با هنرمندان موسیقی فراهم کنند و پای صحبت و مشکلات ما بنشینند. بخش دیگر برنامههای جشنواره به اجرهای سالن رودکی اختصاص داشت. ارکستر «نیلپر» مجموعه منتخب ارکستر فستیوال بینالمللی معاصر تهران است. دراین برنامه که ساعت 18:30 برگزار شد آثار منتخب با رهبری نوید گوهری اجرا شد. در این کنسرت نوید گوهری از حمایتهای فرزاد طالبی مدیرکل دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قدردانی کرد.
گروه «کر فلوت تهران» نیز به سرپرستی فیروزه نوایی و رهبری سعید تقدسی در سانس دوم میزبان مخاطبان خود در سالن رودکی بودند.در این کنسرت قطعاتی از موتزارت، ویوالدی، برامز، ادواردگریک، چایکوفسکی، بورن، دی وراک و حشمت سنجری اجرا شد.
گروه «نیما» هم (از مازندران) به سرپرستی و نوازندگی فضلالله دهقان در بخش موسیقی نواحی نخستین تجربه خود را در سالن برج آزادی روی صحنه برد. این گروه رپرتواری با سونوریته کاملاً بومی اجرا کرد.
گروه موسیقی «ژی» (از کردستان) نیز در سانس دوم، موسیقی فولکلور کردی را با شیوهای نو به سرپرستی شهباز شاهینپور و خوانندگی صلاح خضری در سالن مجموعه فرهنگی برج آزادی روی صحنه برد. گروه موسیقی «جز و شهر»از اتریش به سرپرستی «میشاییل کار» هم در فرهنگسرای نیاوران روی صحنه آمد.این گروه در اجرایش قطعهای را هم برای شهر اصفهان نواخت که با استقبال مخاطبان روبه رو شد.
کنسرت تریو «Wild Strings» و «مهیار طریحی» نیز با چهار ساز زهی ایرانی و غیرایرانی در فرهنگسرای نیاوران روی صحنه رفتند. تریو «Wild Strings» متشکل از سه نوازنده ویولن، گیتار و ویلنسل از کشور اسلوونی است که در سال ۲۰۰۴ تشکیل شده است.
مهدی جهانی هم در بخش موسیقی پاپ نخستین اجرای خود را در این فستیوال تجربه کرد.این برنامه در سالن همایشهای ایرانیان برگزار شد. علی زندوکیلی هم تنها هنرمند منتخب برج میلاد تهران بود که در اجرای چهارشنبه شب (20دی ماه) قطعاتی چون «رویای بیتکرار»، «لحظه شیرین»، «جانانه»، «بی تابانه»، «لالایی»، «سیه مو» و... را اجرا کرد. اما در روز دوم جشنواره موسیقی فجر ارکستر موسیقی ملی ایران به رهبری فریدون شهبازیان و خوانندگی سالار عقیلی قطعاتی با مضمون وطن و عشق به ایران در تالاروحدت اجرا کرد.سالار عقیلی دراین برنامه قطعه «جام مدهوشی» را برای نخستین بار با ارکستر اجرا کرد. شهید پرویزخان سیتارنواز مشهور اهل هندوستان نیز دومین سانس تالاروحدت را به خود اختصاص داد.او به همراه محمد اکرم خان که طبلا را مینواخت، شبی به یادماندنی را برای طرفداران موسیقی خود رقم زد.
اما در سانس اول سالن رودکی تریوی اِکشیکلن از کشور مغولستان به اجرای موسیقی فولک منطقه خود پرداخت.از نکاتی که مخاطبان را به تماشای این برنامه ترغیب میکرد اجرای آوازهای حلقی مغولی بود که از سنتهای آوازی کهن موسیقی این کشور محسوب میشود. گروه «صنم» هم با خوانندگی مظفر شفیعی در تالار رودکی روی صحنه رفت. این برنامه که ویژه موسیقی کلاسیک ایرانی بود در دو بخش برگزار شد.
برج آزادی هم میزبان گروه موسیقی «دیلمون» به خوانندگی و سرپرستی محمود فرضینژاد بود.دکتر معصومه ابتکار، معاون رئیس جمهوری در امور زنان و خانواده مهمان ویژه این برنامه بودند. در بخش بانوان هم گروههای موسیقی کیدی و ژن دنگ درفرهنگسرای نیاوران اجرای برنامه داشتند. مهدی یراحی و امید حاجیلی هم در سالن ایرانیان روی صحنه رفتند.
نیم نگاه
وزیر ارشاد: نمیخواهیم بگوییم موسیقی پاپ باید بیمخاطب و بیمشتری باشد و مخاطب داشتن این گونه موسیقایی اصلاً نقص نیست ولی ما بر این باور هم هستیم که موسیقی سنتی و کلاسیک هم باید ارتقای مخاطب پیدا کند
مختاباد: پیشنهاد من به آقای سید عباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی این است که آقای وزیر فرصتی را برای دیدار با هنرمندان موسیقی فراهم کنند و پای صحبت و مشکلات ما بنشینند
گفتوگو با قربان بهزادیاننژاد / شکوفایی دانش پزشکی در سایه تمدن اسلامی
سایر محمدی
«نوسازی پزشکی و بهداشت عمومی در دوره قاجار» و «نوسازی پزشکی در کشورهای شرقی» دو عنوان از تألیفات دکتر هرمز ابراهیمنژاد است که با ترجمه دکتر قربان بهزادیاننژاد یکی از سوی پژوهشکده تاریخ اسلام و دیگری از سوی انتشارات مؤسسه اطلاعات اخیراً به بازار آمد. قربان بهزادیاننژاد متولد 1334 دارای دکترای میکروبیولوژی پزشکی و عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس بود و در دولت اصلاحات قائم مقام وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی. او عضو مؤسس و رئیس مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی و نیز مؤسسه مطالعات فرهنگ و تمدن ایران زمین است که برای اهالی علم و فرهنگ این مؤسسات آشنا است. او هماکنون در حوزه پزشکی فعالیت دارد و یک مجموعه 15 جلدی تحت عنوان کلی تاریخ پزشکی و تمدن اسلامی تدارک دیده است که تاکنون 6 مجلد آن چاپ و منتشر شده و باقی این کتابها نیز بهتدریج عرضه خواهد شد. «طاعون و افول تمدن اسلامی»، «تاریخ جنون در جامعه اسلامی دوره میانه»، نوشته مایکل والترز دالس «پزشکی و اسلام در هند مستعمره» و «پزشکی اسلامی در دوره میانه»، «نوسازی پزشکی و بهداشت در ایران دوره قاجار»، «نوسازی پزشکی در کشورهای شرقی» کتابهای این مجموعه است.
آقای بهزادیاننژاد پیش از این یک کتاب به اسم «تاریخ جنون در جامعه اسلامی دوره میانه» منتشر کرده بودید. در اوایل دهه هشتاد «تاریخ جنون» میشل فوکو هم با ترجمه خانم فاطمه ولیانی منتشر شد که بررسی تبارشناختی بین جنون و بیخردی است. رابطه پر پیچ و خم بین جنون و هنر و به تعبیری خلاقیت هنری یک وجه از بررسیهای این کتاب است. آیا هیچ وجه تشابهی بین کتاب فوکو و کتاب «تاریخ جنون درجامعه اسلامی...» وجود دارد؟
جنون لفظی مشترک بین علم پزشکی، عرفان، ادبیات، هنر و به نوعی فلسفه و کلام است. این کتاب مجموعه این مسائل را در ادیان ابراهیمی و پزشکی دورههای باستان و میانه با توجه ویژهای به اسلام، جن و مجنون در قرآن و ادبیات عرفانی و اعتراضی بحث کرده است. بنابراین نظرات مختلف از جمله نظری که جنون را دانایی و زیاد دانستن وعقیده دیگری که آن را بیماری و نادانی میداند بررسی کرده است و شاید از حیث اینکه جامعه اسلامی و کلیشههای برساختهای چون بهلول را مدنظر دارد از آن کتاب متفاوت باشد.
کتابهایی که از این مجموعه 15 جلدی ترجمه و منتشر کرده و میکنید مخاطبان عام که ندارند؛ مخاطبان اصلی این آثار کدام قشر از افراد جامعه میتوانند باشند یا هستند؟
وقتی بحث مخاطبان عام مطرح میشود، اگر منظور طبقه تحصیلکرده دانشگاهی یا گروه کتابخوان باشد، که دغدغه شناخت تاریخ و تمدن را دارند و میخواهند کشف کنند که پیشینه اسلامی ما چه بود و چه هست ونقش ایران فرهنگی در آن چقدر است. خب این قشر میتوانند مخاطب این آثار باشند. اما اگر منظور از مخاطب عام آن اقشار و گروههایی باشند که دنبال مطالب سرگرمی هستند، خیر. مخاطب کتابهایی مثل «طاعون و افول تمدن اسلامی» یا «نوسازی پزشکی در کشورهای شرقی» نیستند. افزون بر اینها این مجموعه برای تحصیلکردهها و سیاستگذاران نیز میتواند جذاب باشد.
وقتی موضوع یکی از کتابهای این مجموعه پزشکی و اسلام در هند مستعمره، میشود، بحث ما این است که وقتی هند با استعمار مواجه شد، روشنفکران چگونه رفتند سراغ پزشکی بومی در فرهنگ خودشان. و آن را تبدیل کردند به یک مطالبه ملی و علیه استعمار بهکار گرفتند و بعد هم خود به خود دچار یک نوع مشکلاتی شدند که موضوع بحث من در اینجا نیست و میتوان در یک نشستی جداگانه به علل و عوامل آن پرداخت.
ارزیابی برخی صاحبنظران بر این است که ما چیزی به اسم پزشکی اسلامی یا روشنفکری اسلامی نداریم، پزشکی، پزشکی است. ممکن است یک پزشک مسلمان باشد یا دین دیگری داشته باشد. یا روشنفکر، روشنفکر است. ممکن است یک روشنفکر مسلمان یا مسیحی باشد یا... مؤلفههای پزشکی اسلامی چگونه تعریف و تبیین میشود؟
من هم معتقدم چیزی به اسم پزشکی اسلامی وجود ندارد. کما اینکه در گذشته اصلاً از چنین واژههایی استفاده نمیشده است؛ شما در نوشتههای رازی، ابن سینا و دیگران... عنصر تمایز دینی نمیبینید. هیچ کدام از این نامآوران اصلاً قائل به چنین مرزبندیهایی نبودند و حتی در مجادلات آنها هم تأکید بر دین خاص صورت نمیگیرد. منتها این کتابها موضوعش با آن چیزی که در جامعه امروز بهعنوان پزشکی اسلامی مطرح میشود، متفاوت است. متفاوت به این معنا که نویسنده کتاب (پزشکی اسلامی در دوره میانه) این بحث را دارد که در جوامع اسلامی تمدن ائتلافی شکل گرفته است که بیشترین دریافت را از یونان داشته. در درجه بعد از هند، ایران و چین و دیگر تمدنها بوده.جامعه اسلامی آن را توسعه داده وبه یک اوجی رسانده است. ملیتهای مختلف برای مصادره این دستاوردها لااقل در یک سده گذشته به خلق واژههایی پرداخته. اصطلاح پزشکی اسلامی یا پزشکی عربی که مولود چنین رویکردی است؛ یعنی در حقیقت برخی از مورخان از جمله ساواژ اسمیت ادبیات پزشکی علمی که به زبان عربی از این دوره باقی ماند ه یا درباره آن نوشته شده را پزشکی اسلامی میخوانند تا وارد مجادلات بین اقوام نشوند اگر چه به مشکل دیگری گرفتار شدهاند. به عبارت دیگر این نوشتههای عربی نویسند گان مسلمان، مسیحی، یهودی، صائبی..هم دارد. در اینجا بد نیست یادآور شوم که پزشکی دیگری که در بعضی ازاین کتابها ارائه شده و من هم در مقدمه برخی از این کتابها به اجمال بحث کردهام که شاید در جامعه کنونی به نام اسلامی خوانده میشود ملهم از نام طبالنبی و طبالائمه است که در واکنش به جریان عقل گرایانه و یونانی مآبانه در قرن سوم و چهارم شکل گرفته و بتدریج گسترش یافته است؛ به سخن دیگر نقل گرایان با استفاده از احادیث و پزشکی بومی عربستان نوعی پزشکی به وجود آوردند که امروزه در جوامع دینی از آن به پزشکی اسلامی تعبیر میشود.
وقتی بحث تمدن اسلام و اوج درخشان تمدن اسلامی مطرح میشود،
بیگمان اشاره به تمدنهایی است در دوران اسلامی که فرهنگ اسلامی تا قلب اسپانیا نفوذ کرده بود. با این نگرش میتوان پسوند «اسلامی» را در کنار پزشکی اسلامی، تمدن اسلامی و... توضیح داد؟
توضیح دادم که اصطلاح پزشکی اسلامی سابقه و قدمت تاریخی چندانی ندارد؛ تا آنجا که من مطالعه کردهام نخستین بار در هند و در بیمارستانی که در دوره مستعمره ساخته شده به کار رفته است؛ ما در این کتابها دنبال تاریخ اجتماعی و شکلگیری پزشکی در جامعه اسلامی هستیم که از دوران پیامبر (ص) شروع میشود و به اندلس و از آنجا به اروپا نفوذ میکند و در این دوره درخشندگی زیادی دارد. چرا که بسیاری از کتابها به لاتین ترجمه میشود و در پیریزی دانشگاههای نوین تدریس میشود. عنوان یکی از کتابهای مجموعه به همین موضوع اختصاص یافته است.
در همین کتاب «طاعون و افول تمدن اسلامی» میانه، دورهای است که خاورمیانه مهد و مرکز تمدن درخشان اسلامی و چهارراه ارتباط تمدنها و اقوام گوناگون بوده است. چگونه باکتری طاعون افول تمدن اسلامی را سبب میشود؟
چند بحث در اینجا مطرح است که برای پاسخ به این پرسش آنها را باید مد نظر داشت. یک بحث این است که طاعون بیماری جهانشمولی است که از دوره باستان بوده و نخستین طاعون دنیای اسلام در دوران خلافت خلیفه دوم شیوع یافته است. دوم روایاتی هم از پیامبر اکرم نقل شده که در این کتاب دربارهاش بحث شده؛ مستندات این روایات را وقتی از اهل آن دنبال کردم، دیدم مستندات مستدل و قوی است. یکی اینکه به منطقه طاعون زده نه وارد بشوید و نه خارج بشوید. یعنی قرنطینه منطقه طاعون. دیگر اینکه افرادی از امت من که از بیماری طاعون میمیرند شهید محسوب میشوند و بدون پرسش وارد بهشت میشوند. این دو روایت محل بحث و گفتوگوی بین کلامیها، فقها و... بوده که مفصلتر در کتاب «طاعون و افول تمدن اسلامی» مورد توجه قرار گرفته است و به آن پرداخته شد. گاهی هم از روایت دوم برداشتهایی شده و میشود که جامعه را به سمت خرافه و خرافهگرایی برده، اما برگردیم به سؤال شما. طاعون نخستین تأثیری که بر تمدن میگذارد، به مثابه یکی از عوامل سقوط حکومت اموی و سر برآوردن عباسیان است. در مقطع زمانی که کتاب بحث میکند حدود یک سوم از جمعیت خاورمیانه را ازبین میبرد. البته اختلاف نظر هست در پذیرش این ارقام که از یک سوم تا یک چهارم متغیر است. در حقیقت طاعون بخشی از جمعیت فعال خاورمیانه را از بین میبرد و بر کلیه اجزا و عناصر جامعه آن تأثیر مستقیم میگذارد: برفرهنگ، کشاورزی، بعد خانوار، اقتصاد، نیروی کار و... در واقع کل جهان اسلام را تحت تأثیر قرار میدهد. ادبیات جدیدی به وجود میآورد. مجموعه این پیامدها تأثیر بسیار نامطلوبی بر جهان اسلام میگذارد که این بیماری را از عوامل افول تمدن اسلامی میدانند.
اشاره کردید که ارگانیسم طاعون تا 20 سال به صورت غیر فعال میتواند در محیط زنده بماند و تحت تأثیر عوامل ناشناخته فعال شود. چنان که در سال 1994 میلادی در سورات هند تعدادی را مبتلا کرد. یعنی علم پزشکی هنوز...
طاعون بیماری عفونی است که در دوره معاصر با آنتی بیوتیکها به صورت موفقیت آمیزی درمان میشود، بنابراین مشکل بالفعل حل شده است؛ اما بالقوه میتواند جامعهای را دچار مشکل کند. ارگانیسم طاعون ریشه کن نشده (چنان که در بعضی از بیماریها صورت گرفته است). شما اگر وضعیت جامعه ایران در شصت سال پیش را دنبال کنید متوجه میشوید، شبکهای برای مبارزه با طاعون داشتیم. در انستیتو پاستور که بعدها تغییر کاربری داده است. منتها طاعون همچنان در جنگهای بیولوژیک، بیوتروریسم و موارد دیگر میتواند مشکل آفرین شود و افرادی را مبتلا کند و به جنگ روانی دامن بزند. سالهای پس از 2000 بشدت ترس از این بیماری جهان را فرا گرفت. بحث دراین مورد را باید به جلسه خاصی موکول کرد.
در همین کتاب عنوان شد. طاعون در ساختن وهم تخیل و ارتباط انسان با نیروهای ماورایی و شیطانی نقش بهسزایی داشته است. چطور و چگونه امکانپذیر است؟
وهم و دیو و خیال و... همیشه در ترسها و در برابر ناشناختهها به وجود آمده است. در بین شمال و جنوب، شرق و غرب فرق چندانی وجود ندارد. طاعون بهدلیل اینکه همواره خطر شیوع و کشتاری که میتوانست به راه بیندازد، بیشتر بوده، ترس ناشی از آن وهم، خیالپردازی و خرافات را در پی داشته است. مردم برای مقابله با آن به قدرتهای ماورایی پناه برده بودند. بسیاری از خرافات و آداب و رسوم جادو، جادوگری و طراحی طلسمها از دل همین ترس از بیماریهای ناشناخته مخصوصاً طاعون شکل گرفته و رواج یافته است.
در مقدمه همین کتاب آوردهاید: «نویسنده این کتاب یعنی مایکل والترز تلاش کرده با تغییر برخی از آیات و روایات منتسب به نبیاکرم(ص) از یک سو جنبههای دینی و کلامی طاعون را به مثابه نمونهای از شرور توجیه کند و از دیگر سو برداشتهای نادرستی که از این منابع فیض بزرگ در جامعه اسلامی دوره میانه شکل گرفته را تبیین کند و به نظر میرسد در این مسیر توفیق به دست نیاورده و گاه خود نیز به برداشتهایی دست یازیده که همسو با روندهای ناصواب در دوره مورد مطالعه است.» در این مورد میتوانید بیشتر توضیح بدهید؟
دو کتاب از ایشان یعنی والترز دالس ترجمه کردم یعنی هم کتاب «طاعون و افول تمدن اسلامی» هم کتاب «تاریخ جنون در جامعه اسلامی دوره میانه» را. دالس خیلی تلاش کرده مسائل پزشکی و دین بخصوص در حوزه اسلامی را با استفاده از منابع دست اول آشتی بدهد. بحثهای کلامی که در این زمینه مطرح کرده است و به مسأله قضا و قدر و شرور اشاره میکند و واکنش جامعه مسلمان را با جوامع دیگر ادیان ابراهیمی مقایسه میکند. بهعنوان مثال در جامعه مسیحی متعاقب شیوع بیماری بیگانگان ازجمله یهودیها و... را ازشهرها بیرون میکردند وگاه شماری از آنها را از دم تیغ میگذراندند تا با بیماری مقابله کنند ولی در جامعه مسلمان با طرح تفسیر درست از بیماری چنین پدیدههایی به چشم نمیخورد.بنا بر این در ارائه اندیشههایی که مانع چنین اعمالی شود بسیار موفق عمل کرده است و راه را برای مقابله مادی با بیماری در جوامع فراهم آورده است.
کتاب دیگری از این مجموعه منتشر کردید به اسم «نوسازی پزشکی و بهداشت عمومی در دوره قاجار»، سؤال این است، آنچه از دوره رضاشاه شنیدهایم و خواندهایم. فقر و قحطی شدید، عدم دسترسی جامعه حتی شهری به پزشک و بیمارستان و دارو و درمان است. چطور نویسنده از نوسازی پزشکی و بهداشت عمومی در دوره قاجار حرف میزند؟
شروع نوسازی پزشکی و بهداشت عمومی با داشتن امکانات و خدمات کافی پزشکی دو مسأله متفاوت است. نوسازی و مدرنیزاسیون حتی قبل از قاجار شروع شده، یعنی از دوره صفویه کم و بیش شروع میشود که پزشکان غربی وارد ایران میشوند.در دوره قاجار متعاقب نوعی خود آگاهی و سفر روشنفکران به غرب برای مقابله با همان مصائبی که بیان داشتید آوردن پزشکان غربی و پزشکی آنها به یکی از مطالبات اصلی اصلاحطلبان تبدیل میشود. تلاشهای پراکندهای صورت میگیرد تا بالاخره بارزترین و مشخصترین برنامه دارالفنون و انجمن حفظ الصحه برای حفظ بهداشت و سلامت و پزشکی تأسیس میشود. نخستین بیمارستان مدرن برای آموزش پزشکی در همین زمان تأسیس و پیریزی میشود. میدانید که در زمان قاجار در کل کشور حتی یک بیمارستان هم نداریم.
سیستم آموزش دارالفنون بالاخره فعالیت خودش را آغاز میکند و همین فارغالتحصیلان به اضافه پزشکانی که از خارج وارد کشور میشوند در مرحله اول در مجموعههای نظامی خدمات پزشکی را متحول میکنند. بعد به فکر آموزش پزشکی برای کل کشور میافتند. از منظر بهداشت هم بهدلیل همان مسائلی که (به درجاتی شاید بیشتر در دوره قاجار) فرمودید وجود داشت؛ یعنی انواع بیماریهای واگیردار و غیرآن؛ بهسازی و سالمسازی شهرها، نظارت بر اماکن عمومی، واکسیناسیون و... در دستور کار قرار میگیرد. به عبارت دیگر اساسیترین بحثها در حوزه عقب ماندگی، فقر، بیماری و... به حوزه بهداشت و پزشکی انتقال مییابد و پزشکی نوین در کنار طب سنتی برای چارهجویی تلاش میکنند و نوعی رقابت و تقابل را تجربه کنند.
نوسازی پزشکی اگر به این معنا باشد که برای سلامتی بیمار از جادوگری و دعانویسی و رمل و اسطرلاب به سمت دارو و درمان کشیده شدیم و از گیاه درمانی به درمان با گیاهان دارویی و داروهای گیاهی رسیدیم شاید درست باشد.
به هرحال دو نوع پزشکی با دو مبانی و اصول متفاوت در برابر هم قرار گرفتند؛ پزشکی غربی که از رنسانس سر بر آورد وبه فیزیولوژی، آناتومی و... اتکا دارد وطب ایرانی که بر طبع واخلاط... استوار است. در توضیح باید عرض کنم که در جهان اسلام و در شرق از دورانهای بسیار دور پزشکی علمی و پزشکیهای با مبانی متفاوت که بعضاً سنتی یا به اسامی دیگری خوانده میشدند رواج داشته است؛ همواره به لحاظ علمی بین آنها بده و بستان جریان داشته است. پزشکی که جالینوس، ابن سینا، رازی، بیرونی، ابن نفیس و...عمل میکردند پزشکی علمی بوده؛ آنچه افراد غیر آموزش دیده، زنان سالخورده بر مبنای تجربه بدون دانش، جادوگران، جن گیران و... انجام میدادند غیرعلمی خوانده میشده است؛ خود این سرآمدان مرتب شکوه کردهاند که در جامعه چنین درمانگرهای فاقد صلاحیت طرفدارانی و مشتریانی دارد. پس وقتی صحبت از نوسازی میکنیم پزشکی علمی در برابر پزشکی سنتی مدنظر است. البته ناگفته پیدا است که در آغاز مواجهه دو شیوه پزشکی طب ایرانی در شرایط خاصی بود که از حوصله این گفتوگو خارج است....
بهنظرم یک زمانی شاید پزشکی در غرب با پزشکی در کشورهای شرق بویژه اسلامی تفاوت داشتند و به قول شما پزشکی غربی بر یک اصول استوار بود و پزشکی شرقی بر اصول دیگر، اما امروز دیگر فرق چندانی ندارد مگر در امکانات.
کاملاً درست است؛ ولی توجه داشته باشید همین امروز در ایران چند نوع پزشکی جریان دارد. پزشکیای که چهره غالب دارد وهمان پزشکی غربی است که قدرت جذب زیادی دارد و از همه کشورهای شرقی هم هر چه قابلیت کاربردی داشته را جذب کرده است . ولی در و دیوار شهرها و روستا و حتی درون خانواده این رقابت و تقابل دیده میشود. حتی در دورهای که به ظاهر مظاهر سنتی ازجمله پزشکی چندان مقبول نیست در مراکز علمی بحث از احیای پزشکی سنتی مطرح میشود؛ بنا بر این امروز تقابل و رقابت این دو نوع پزشکی در درون جامعه جریان دارد؛ برای توضیح این سخن اشاره گذرا به تاریخچهای ضروری است. در هنگامه مبارزات ضد استعماری هند روشنفکران احیای پزشکی سنتی خود را جزو مطالبات مطرح کردند و با فراز و فرودهایی تا حدی توفیقاتی به د ست آوردند که بسیاری از کشورها برای استفاده از میراث گرانسنگ خود از این تجربه بهره گرفتند. بعد از انقلاب احیای پزشکی سنتی و پزشکی اسلامی در دستور کار قرار میگیرد. دانشکدههایی راه انداخته میشود، صرفنظر از اینکه دستاوردهای معرفت شناسی و اقتصادی این رویکرد چه بوده است. در هر حال روشنفکران دینی و اسلام سیاسی یکی از محورهای تلاش خودش را احیای پزشکی شرقی بهعنوان پزشکی اسلامی و پزشکی ایرانی، (در هند بهعنوان پزشکی یونانی) قرار داده است. همین الآن هم فعالیتهای گستردهای دارند. موفقیت یا عدم موفقیتاش بحث دیگری است؛ کشاکش این دو لااقل در سه عنوان از کتابهایی که ترجمه کردهام مورد بحث قرار گرفته است: پزشکی غربی و پزشکی شرقی، اینکه چگونه پزشکی غربی آمد و پزشکی شرقی با همه سرمایه گذاریهایی که برایش صورت گرفته نتوانسته در برابر پزشکی غربی دوام بیاورد.
ما پیش از چهرههای مطرح غرب، رازی را در پزشکی داشتیم. ابنسینا را داشتیم. اینکه به یونان متوسل میشویم شاید به این دلیل است که فلسفه اسلامی ما متأثر از فلسفه یونان است. طبعاً پزشکی هند هم به تبع فلسفه هند میباید از پزشکی یونان متأثر باشد.
اصولاً پزشکی ما ریشه یونانی دارد. وقتی اسلام ظهور میکند.پرسش شما یعنی نسبت ما با غرب با پاسخ من یعنی نسبت طب در تمدن اسلام با یونان یکی است؛ به عبارتی پاسخ جای سؤال مینشیند. این سخن را میتوان بسط داد مثلاً کمپل که درباره خلافت شرقی مطالعات فراوانی داشته میگوید در دوره تمدن اسلامی تنها خلافت شرقی بیش از 400 پزشک نامور داشته است که تعداد زیادی از آنها ایرانی بودهاند ولی آنها که پزشکی را بنیاد نگذاشتهاند.این علم یا هنر قدمتی به اندازه عمر بشریت دارد. جهان اسلام در دورهای به جذب و ارتقای پزشکی کوشیده وموفق هم شده است . تحت تأثیر آموزههای اسلامی، بیتالحکمهای تشکیل میشود که همه کتابهای پزشکی یونانی، ایرانی، هندی به عربی ترجمه میشود. حنین ابن اسحاق تنها 129 رساله جالینوس که به عربی ترجمه شده را نام میبرد. به هر حال واقعیتهای تاریخی ریشه یونانی پزشکی را تأیید میکنند و این که در زمان کنونی در هندوستان پزشکی سنتی یا میراث اسلامی را طب یونانی یا سینایی میخوانند مؤید فرمایش شما است و حکایت بدون چون و چرایی از تأثیر یونان.
سایر اخبار این روزنامه
بزرگداشت نخستینسالگرد درگذشت آیتالله هاشمی
ریشههای دور و نزدیک تجمعات اعتراضی
فاینانس ۵ میلیارد یورویی ایتالیا و ایران
روند صعودی مناسبات اقتصادی اروپا و ایران در <پسابرجام>
عملیات بزرگ نجات «سانچی»
دیگر صفحهها
تجمعات با فراخوان <حزبالله> مشهد و هواداران احمدینژاد آغاز شد
افزایش 1650درصدی دانلود فیلترشکن <سایفون>
جزئیات اختلاس 9 ساله کارمند شرکت ملی نفت
<آچمز» برجامی ترامپ
امضای تفاهم نامه خرید 200 دستگاه لوکوموتیو از هند
بازداشت بیش از ۷۷۰ نفر در اعتراضات تونس
روسیه عاملان حمله پهپادی به <حمیمیم> را هدف قرار داد
وضعیت سلامتی ترامپ برای نخستین بار بررسی شد
ترامپ رفع تحریم ایران را تمدید کرد
اتحاد اروپا در حمایت از برجام