برش هایی از زندگی شهید «محمد فرومندی» جانشین لشکر 5 نصر در سی و یکمین سالگرد

مهدی عسکری-هم صلابت روزهای نبرد و دفاع از وطن را داشت و هم رأفت و مهربانی‌اش زبانزد خاص و عام بود. بچه محله «قلعه کریم» اسفراین، همان قدر که در میدان مبارزه و تغییر رژیمی فاسد یا در میدان مبارزه و نبرد در راه دفاع از آزادی وطن، اراده‌ای استوار داشت و آثار این اراده و استواری حالا سال‌های سال است زبان به زبان نقل می‌شود، در میدان خانواده‌داری نیز هنرمندی چیره دست بود. به بهانه سی و یکمین سالگرد شهادت قائم مقام لشکر 5 نصر خراسان،‌ به مرور برش‌هایی از زندگی سردار شهید «محمد فرومندی» می‌پردازیم .
طعم یتیمی
«محمد» که 60 سال قبل در خانواده‌ای اصیل و زحمتکش در اسفراین به دنیا آمد، در روزهایی که آرام آرام به سنین نوجوانی نزدیک می‌شد از نعمت پدر محروم شد. از آن پس او با همتی مثال زدنی هم به درسش ادامه داد و هم کمک حال مادری شد که بعد از پدر، مردانه با روزگار جنگید. آزمون آن سال‌ها پیش نیازی بود تا عیار مردانگی‌اش آشکارتر شود و مس وجودش خوب صیقل بخورد تا در آزمون‌های بزرگ‌تری که در پیش بود مردانه‌تر پای کار بایستد.
سال 55 بود که دیپلم گرفت و از همان زمان زمزمه‌های مخالفت با فساد رژیم پهلوی در وجودش به  شعله‌های خشم از ستم آن روزگار تبدیل شد، آن قدر که حتی اعلامیه‌های امام(ره) را در پادگان تکثیر می کرد و در اختیار سربازان قرار می‌داد. او در حالی که به ماه آخر سربازی‌اش رسیده بود بنا به فرمان امام(ره) که از  سربازان خواسته بود پادگان‌ها را ترک کنند و به مردم بپیوندند، از پادگان گریخت و در مشهد به  صفوف راهپیمایان پیوست.


نفرت از منافقین و حضور در فهرست ترور
به شدت از منافقین ﺗﻨﻔﺮ داﺷﺖ و ﺑﺎ آن ها ﺑﺮﺧﻮرد ﻣﻰﻛﺮد. به همین دلیل ﺟﺰو ﻓﻬﺮﺳﺖ ﺗﺮور ﻣﻨﺎﻓﻘﻴﻦ در ﺳﺒﺰوار  ﺑﻮد. ﻳﻜﻰ دوﺑﺎر ﻫﻢ ﺣﻤﻼﺗﻰ ﺑﻪ او ﺷﺪ، وﻟﻰ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻛﻮچکﺗﺮﻳﻦ ﻧﮕﺮاﻧﻰ ﺑﺮاﻳﺶ اﻳﺠﺎد ﻧﻤﻰﻛﺮد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در اسفراین حضور داشت. شب‌ها در ژاندارمری و شهربانی به عنوان پاسبخش نگهبان بود و روزها در کمیته انقلاب علیه ضد انقلاب فعالیت می‌کرد. او با تشکیل سپاه سبزوار، به عضویت سپاه در آمد و مسئول عملیات سپاه سبزوار شد. در روزهای آغازین خدمت یک ﺑﺎر ﻧﺎرﻧﺠﻜﻰ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﭘﺮﺗﺎب ﺷﺪ، وﻟﻰ ﻋﻤﻞ ﻧﻜﺮد. وﻗﺘﻰ ﻛﺎدر ﺳﭙﺎه ﭘﺎﺳﺪاران ﻛﺎﺷﻤﺮ و اﺳﻔﺮاﻳﻦ را در ﻛﻮهﻫﺎی «ﺳﻨﮓ ﺳﻔﻴﺪ» آﻣﻮزش ﻣﻰداد، بمبی دﺳﺖﺳﺎز در دﺳﺘﺶ ﻣﻨﻔﺠﺮ و ﺑﻪ ﻗﻄﻊ اﻧﮕﺸﺖ ﺳﺒﺎﺑﻪ دﺳﺖ راﺳﺖ او منجر ﺷﺪ، ضمن این که ﻗﻮت و ﻗﺪرت دست راستش ﻛﻢ ﺷﺪ. 10 یا 15 روز در ﺑﻴﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺑﺴﺘﺮی ﺑﻮد و دوﺑﺎره ﺑﺎ ﻫﻤﺎن ﺟﺮاﺣﺎت ﺑﻪ ﺳﺮﻛﺎرش ﺑﺎزﮔﺸﺖ.
خاطراتی از زبان همرزمان
او هر قدر برای گمنامی در دوران زندگی‌اش تلاش کرد، به ماندگاری بیشتر بعد از دوران شهادتش رسید و خاطرات زیادی از دوران زندگی‌اش در یادها ماند. آن‌قدر که خیلی‌ها بعد از شهادتش متوجه شدند فقدان فرمانده فرودی چقدر سنگین و بی‌جایگزین است.
صبور و ساعی
یکی از همرزمانش می‌گوید: اوﻗﺎت ﻓﺮاﻏﺘﺶ را ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ و ﺗﻼوت ﻗﺮآن ﻣﻰﮔﺬراﻧﺪ و ﻧﻤﺎز ﺷﺒﺶ ﺗﺮک  ﻧﻤﻰﺷﺪ. ﺑﺴﻴﺎر صبور ﺑﻮد و ﻫﻤﻮاره ﺑﺎ توکل و ﺻﺒﺮ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﻣﺸﻜﻼت ﻣﻰرﻓﺖ. رﻓﺘﺎرش رو ﺑﻪ ﺗﻜﺎﻣﻞ ﺑﻮد و ﻣﻰﮔﻔﺖ اﻧﻘﻼب ﻧﻴﺎز ﺑﻪ ﺗﻜﺎﻣﻞ دارد و برای این ﺗﻜﺎﻣﻞ، ﻧﻴﺮوﻫﺎ ﻧﻴﺰ ﺑﺎﻳﺪ اﻳﻦ راه را ﺑﭙﻴﻤﺎﻳﻨﺪ. در ﺑﺎﻻ ﺑﺮدن ﺳﻄﺢ ﻋﻠﻤﻰ، ﻓﺮﻫﻨﮕﻰ ﺧﻮد و اﻃﺮاﻓﻴﺎﻧﺶ بسیار ﺗﻼش ﻣﻰﻛﺮد. در ﺷﺒﺎﻧﻪ روز 17 ﺳﺎﻋﺖ ﻛﺎر ﻣﻔﻴﺪ داﺷﺖ و ﺑﻴﺸﺘﺮ اوﻗﺎت ﺧﻮاب و اﺳﺘﺮاﺣﺘﺶ داﺧﻞ ﻣﺎﺷﻴﻦ در ﺣﺎل ﺣﺮﻛﺖ ﺑﻮد. در ﻧﻤﺎزﻫﺎی ﺟﻤﻌﻪ  ﺷﺮﻛﺖ ﻣﻰﻛﺮد و برخی اوقات ﺳﺨﻨﺮان ﻗﺒﻞ از ﺧﻄﺒﻪﻫﺎ ﺑﻮد. دﻋﺎی «ﻛﻤﻴﻞ» ﺑﻪ اﺑﺘﻜﺎر او و دوﺳﺘﺶ ﺷﻬﻴﺪ «ﺻﺎﺑﺮﻳﺎن» در ﺳﺒﺰوار ﺑﺮﮔﺰار ﺷﺪ.
«ﻏﻼﻣﺮﺿﺎ دﻟﺒﺮی» ﻫﻤﺮزم دﻳﮕﺮ محمد فرومندی درﺑﺎره او ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: «ﺳﺨﻨﺮانی‌های ﺑﻠﻴﻎ و ﺷﻴﻮای او اﻓﺮاد ﺑﺴﻴﺎری را ﻣﺘﺤﻮل ﻛﺮد. در ﻛﺎرﻫﺎی ﺟﻤﻌﻰ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺟﻠﻮدار ﺑﻮد و دوﺳﺖ داﺷﺖ ﻛﺎرﻫﺎ ﺑﺮ اﺻﻞ ﻣﺸﻮرت و ﻧﻈﺮﺧﻮاﻫﻰ اﻧﺠﺎم شود. ﺑﺎ این که ﻗﺎﺋﻢﻣﻘﺎم ﻟﺸﻜﺮ 5 ﻧﺼﺮ ﺑﻮد، آن ﻗﺪر ﻣﺘﻮاﺿﻊ و ﻓﺮوﺗﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ اگر کسی او را نمی‌شناخت گمان می‌کرد فردی عادی است.»
حرف‌ها و خاطرات همرزمانش درباره او شنیدنی است و از اخلاق والا و تواضع او حکایت دارد. یکی دیگر از ﻫﻤﺮزمانش ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: «ﻳﻚﺑﺎر ﭘﺪر ﻳﻜﻰ از ﺷﻬﺪا ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻰﻛﺮد که در ﻣﻨﻄﻘﻪ در ﺣﺎل ﺷﺴﺘﻦ لباس هایم ﺑﻮدم ﻛﻪ ﺟﻮاﻧﻰ ﺑﻪ ﺳﺮاﻏﻢ آﻣﺪ و ﻟﺒﺎس‌هایم را ﮔﺮﻓﺖ، ﺷﺴﺖ و ﺧﺸﻚ ﻛﺮد. روز ﺑﻌﺪ وﻗﺘﻰ او را در ﺣﺎل ﺳﺨﻨﺮاﻧﻰ دﻳﺪم ﺗﻌﺠﺐﻛﺮدم، او ﺷﻬﻴﺪ ﻓﺮوﻣﻨﺪی ﺑﻮد.»
اوﻟﻴﻦ ﺑﺎر ﺑﺎ ﮔﺮوﻫﻰ از ﭘﺎﺳﺪاران ﺑﻪ اتفاق ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﺳﭙﺎه ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﺟﻨﻮب ﻋﺎزم ﺷﺪ. آن ﻣﻮﻗﻊ دﺷﻤﻦ در 15 ﻛﻴﻠﻮﻣﺘﺮی اﻫﻮاز ﻗﺮار داﺷﺖ و ﺷﻬﺮﺳﺘﺎن‌های آﺑﺎدان، ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ، اﻳﻼم، ﺳﻮﻣﺎر، ﻧﻔﺖﺷﻬﺮ، ﺧﺴﺮوی، ﻗﺼﺮﺷﻴﺮﻳﻦ و ﺳﺮﭘﻞذﻫﺎب را ﻣﺤﺎﺻﺮه ﻛﺮده ﺑﻮد.
زیباترین پدیده زندگی فرمانده فرومندی
ﺑﻌﺪ از دو ﻣﺎه ﺑﻪ ﺳﺒﺰوار ﺑﺎزﮔﺸﺖ و ازدواج کرد. خودش درباره ازدواجش این گونه نوشت: «در ﻳﻚ ﺟﻤﻠﻪ، زﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ، ﺑﺎ ﺻﻔﺎﺗﺮﻳﻦ و ﻣﻬﻢﺗﺮﻳﻦ ﭘﺪﻳﺪه زﻧﺪﮔﻰام، ﻣﺴﺌﻠﻪ ازدواﺟﻢ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ و ﺧﻮاﺳﺖ خدا در ﻧﻴﻤﻪ اول ﺳﺎل 1360 ﺗﺤﻘﻖ ﭘﻴﺪا ﻛﺮد. در ﺳﻨﮕﺮ ﻣﺒﺎرزه از ﺗﻨﻬﺎﻳﻰ درآﻣﺪم و ﻳﻚ ﻫﻤﺴﻨﮕﺮ رﺷﻴﺪ، ﺷﺠﺎع و ﺻﺒﻮر ﻛﻪ ﻗﺒﻞ از اﻳﻦﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻮد ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﺪ ﺑﻪ ﺧﺪا و ﻗﺒﻞ از این که ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﺪ ﺑﻪ وﻇﻴﻔﻪ اﻟﻬﻰاش ﻣﻰاﻧﺪﻳﺸﻴﺪ ﻧﺼﻴﺒﻢ ﺷﺪ.»خانم «ﺷﺮاﻓﺖ درودیﻧﻴﺎ» همسر شهید فرومندی می‌گوید: «اﺧﻼق ﺧﻮﺑﻰ داﺷﺖ. ﺑﻪ دﻟﻴﻞ ﻣﺴﺌﻮﻟﻴت‌ هایش، ﻛﻤﺘﺮ در ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮد. ﻣﺪﺗﻰ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﻳﺾ ﺑﻮدم، ﺗﻤﺎم ﻛﺎرﻫﺎی ﺧﺎﻧﻪ از ﺟﻤﻠﻪ ﺷﺴﺘﻦ ﻟﺒﺎس‌ها و ﻛﺎرﻫﺎی دﻳﮕﺮ را اﻧﺠﺎم ﻣﻰداد. ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺸﻜﻼت و ﻧﺎراﺣﺘﻰﻫﺎی ﺑﻴﺮون را ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻧﻤﻰﻛﺮد. اﮔﺮ ﻓﺮدی از ﻓﺎﻣﻴﻞ ﻧﻴﺎز ﺑﻪ ﻛﻤﻚ داﺷﺖ ﻛﻤﻜﺶ ﻣﻰﻛﺮد.»   او در  ﺳﺎل 1361 در ﻣﺮﺣﻠﻪ دوم ﻋﻤﻠﻴﺎت «ﻣﺴﻠﻢ ﺑﻦ ﻋﻘﻴﻞ» ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﺳﻮﻣﺎر و ﭘﺲ از آن ﺑﺮای اﺟﺮای عملیات «واﻟﻔﺠﺮ ﻣﻘﺪﻣﺎﺗﻰ» ﺑﻪ ﻣﻨﻄﻘﻪ «ﻓﻜّﻪ» اﻋﺰام ﺷﺪ. و ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻣﺴﺌﻮل «ﻃﺮح و ﻋﻤﻠﻴﺎت ﻟﺸﻜﺮ 5 ﻧﺼﺮ» ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﺸﻐﻮل ﺷﺪ. 20 روز قبل از آغاز عملیات مجروح و به مشهد منتقل شد. در ﻋﻤﻠیات «واﻟﻔﺠﺮ1» ﻛﻪ در ﺷﻤﺎل ﻓﻜﻪ اﻧﺠﺎم ﺷﺪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان «ﻣﻌﺎوﻧﺖ ﻃﺮح و ﻋﻤﻠﻴﺎت ﻟﺸﻜﺮ 5 ﻧﺼﺮ» انجام وظیفه کرد. در ﻋﻤﻠﻴﺎت‌های واﻟﻔﺠﺮ 2 و 3  ﻛﻪ ﻫﻤﺰﻣﺎن در ﭘﻴﺮاﻧﺸﻬﺮ و ﻣﻬﺮان ﺑﻪ اﻧﺠﺎم رﺳﻴﺪ نیز ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻣﺴﺌﻮل واﺣﺪ ﻃﺮح و ﻋﻤﻠﻴات «ﺗﻴﭗ اﻣﺎم ﺻﺎدق(ع)» ﺷﺮﻛﺖ ﻛﺮد.
میوه‌های زندگی
ﺳﺎل 61 بود که «ﻣﺮﺗضی» به دنیا آمد، یک ﺳﺎل بعد «ﻣﻬﺪﻳﻪ» و سال پس از آن نیز خدا «ﻣﺼﻄﻔﻰ» را به او هدیه کرد و بالاخره آخرین فرزند او «مرضیه» در سال 65 به دنیا آمد.در عملیات خیبر درسال 62 مجروح شد اما دو سه روز بعد خود را از بیمارستان مرخص کرد تا برای عملیات عاشورا آماده شود. او در مدت ﺣﻀﻮر در ﺟﺒﻬﻪ در ﻋﻤﻠﻴﺎت‌های ﺧﻴﺒﺮ، ﺑﺪر، ﻓﺎو، واﻟﻔﺠﺮﻫﺎی ﻏﺮورآﻓﺮﻳﻦ و آزادی ﻣﻬﺮان ﺣﻀﻮر داﺷﺖ و سرانجام در 20 دی ﻣﺎه ﺳﺎل 1365 در عملیات «ﻛﺮﺑﻼی 5»، در ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺷﻠﻤﭽﻪ ﺑﺮ اﺛﺮ اﺻﺎﺑﺖ ﺗﺮﻛﺶ ﺑﻪ ﻓﻴﺾ ﺷﻬﺎدت ﻧﺎیل ﺷﺪ.
تابع فرمانده
او در عین صلابت رفتاری، از استبداد در میدان‌های نبرد خودداری می‌کرد و تابع فرمانده بود. «علی‌اکبر مقدم» یکی دیگر از همرزمان او می‌گوید: در یک عملیات که آقای قالیباف فرمانده تیپ امام‌رضا(ع) بود، به ایشان مأموریتی داد و شهید فرومندی می‌گفت امکان دارد این کار عملی نشود. اما برادر قالیباف به انجام این کار اصرار داشت. او هم بچه‌ها را آماده رفتن و انجام مأموریت کرد. بعضی از رزمنده‌ها هنوز هم شاکی بودند و می‌گفتند نمی‌شود اما این جا بود که شهید فرودی گفت با توکل به خدا ان شا‌ءا... به تکلیف‌مان عمل می کنیم و حرکت کردیم.
مقدم ادامه می‌دهد: در عملیات والفجر 4 به خط مقدم رفتیم، دیدیم چند دستگاه بولدزر برای ایجاد خاکریز درحال کار هستند. در مسیر رفتن تیر مستقیم و آتش توپخانه و ادوات دشمن روی بچه ها خیلی سنگین بود. زیر همین آتش دشمن یکی دو نفر از راننده‌ها مجروح شدند. شهید فرومندی هم که احساس کرد بچه ها مقداری روحیه خود را از دست داده‌اند، بلافاصله رفت کنار راننده یکی از بولدزرها نشست و تا زمانی که خاکریز به اتمام رسید همان جا ماند.
حضور در رأس برای حمله به دشمن
«سعید رئوف» یکی دیگر از همرزمان این شهید گران قدر می‌گوید: در شجاعت ایشان همین بس که در عملیات بدر سوار قایق با گردان‌های خط شکن وارد عمل شد. بعد تقسیم کار و مقرر شد خودش و دو معاون او هر کدام به یک گردان بروند و از نزدیک هدایت عملیات را به عهده بگیرند. شهید فرومندی با اولین گردان حرکت کرد و در همان عملیات مجروح شد. روحیه شهادت طلبی و ایثارشان این گونه بود که خودش به عنوان یک فرمانده تیپ با اولین گردانی که پا به خط می گذاشت حرکت کرد .
ایثار تا لحظه آخر ...
«مرتضی عفتی» هم از قول شهید خزاعی، شهادت فرمانده فرومندی را این گونه نقل می‌کند: به دستور شهید فرومندی قرار شد به منطقه هلالی برویم تا ایشان از نزدیک ببیند کار پیش روی چرا مختل شده و گره کار کجاست؟ به هر صورت ایشان بالا رفتند و نگاه کردند. در حین برگشتن حالت خنده و صورت برافروخته ای داشت. اما در حین ورود خمپاره ای کنارش اصابت کرده و روی زمین افتاد. من و برادر شاندیزی ایشان را بلافاصله سوار موتور کردیم. ایشان روی موتور دایماً امیدواری می داد و می گفت نگران نباشید می رسیم. عجله نکنید و خودتان را به خطر نیندازید. وقتی به آب رسیدیم باید ایشان را با قایق می بردیم اما شهید در همان حال که ضعف بدنش بیشتر می‌شد می‌گفت به جای من مجروحان دیگر را ببرید و قایق را صرفاً برای من روشن نکنید. وقتی به بیمارستان رسیدیم از دکترها خواستیم تلاش زیادی برای سلامت شهید فرومندی انجام بدهند اما ضعف جسمانی‌اش روز به روز بیشتر می‌شد و انگار خودش هم احساس کرده بود در قدم‌های آخر دنیاست؛ بنابراین شروع کرد به نصیحت کردن ما و دایم می‌گفت لا‌اله‌الا‌ا...
«قانعی» یکی از همرزمان شهید هم می‌گوید: در عملیات والفجر 3 تیپ امام جعفر صادق(ع) از دو محور شروع به عملیات و شکستن خط کرد. فرمانده یکی از دو محور شهید طاهری بود که مقداری به مشکل برخوردند. برای این که راه باز شود تعدادی از بچه‌های محور شهید طاهری روی مین رفتند اما دشمن متوجه این کار شد و شروع به تیراندازی سنگین کرد. شهید طاهری هم اعلام کرد این جا متوقف شدیم و قادر به پیش روی نیستیم، تعدادی از رزمندگان ما در میدان مین شهید و عده‌ای مجروح شدند. وضع روحی رزمندگان به هم ریخته بود. همان‌جا بود که شهید فرومندی از پشت بیسیم شهید طاهری را دلداری داد و گفت فلانی شما تکلیفتان را انجام بدهید، اگر موفق شدید چه بهتر، اگر نشدید هم اصلاً جای نگرانی نیست اما سعی کنید موضعی را  که گرفته اید حفظ کنید تا ما از سمت راست برایتان یک معبر باز کنیم.