شناسنامه‌هاي خاص براي كودكان بدون هويت

احمد میدری، معاون رفاه وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی گفته كه «در هفته اخیر اصلاح قانون مدنی به تصویب کمیسیون لوایح دولت رسیده و اکنون باید در مجلس رای بیاورد. بر این اساس کودکانی که از مادران ایرانی متولد می‌شوند مانند کودکانی که از پدران ایرانی متولد می‌شوند، می‌توانند صاحب شناسنامه شوند.» این نخستین بار نیست که کودکان حاصل از ازدواج زنان ایرانی و مردان خارجی به داشتن کارت هویت یا شناسنامه برای کودکان خود امیدوار می شوند. مساله این کودکان به ویژه پس از انقلاب و در دهه 60 که سیاست های مهاجرتی در ایران موجب ورود حدود دو میلیون افغانستانی به ایران شد، مطرح بوده و با اینکه اکنون در دهه 90 قرار داریم هنوز حل و فصل نشده است. احمد میدری چندین ماه پیش گفته بود لایحه صدور شناسنامه برای نوزادان متولد شده از مادر ایرانی و پدر خارجی در حال تصویب در کمیسیون اجتماعی دولت است؛ لایحه ای که پس از چند ماه در نهایت به مجلس ارائه نشده است. شاید چند ماه به نظر فرصت کوتاهی باشد اما پیش از این لایحه دولت، اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس مصوبه ای برای حل مساله کودکان حاصل از ازدواج زنان ایرانی و مردان خارجی تهیه کرده بودند که به گفته پروانه سلحشوری، نماینده مجلس یک سال از آن مصوبه گذشته و به صحن نرسیده است. تاخیر در حل این مساله در حالی است که این کودکان نیازمند کمک های فوری هستند و پس از چند دهه هنوز این مساله حل و فصل نشده است.
بر کودکان بی شناسنامه چه می گذرد؟
مصطفی کمتر از پنج سال دارد،کودک بلوچی که شناسنامه ندارد. مادرش می گوید یکبار مصطفی سخت بیمار بود و دکتر دستور بستری عاجل او را داد، ما که توان پرداخت هزینه های بیمارستان را نداشتیم او را به خانه بردیم و خدا خواست و او شفا پیدا کرد. مادر مصطفی ایرانی و پدرش پاکستانی است. مصطفی دو خواهر هم دارد، خواهرانی که شناسنامه ندارند و با لطف آموزش و پرورش چابهار و قانون خود ساخته آن‌ها می توانند تا پایان دوره ابتدایی به تحصیل بپردازند. بعد از تقسیمات کشوری جدید بلوچ ها در ایران، افغانستان و پاکستان پراکنده شدند. در حال حاضر بسیاری از بلوچ های ایران در پاکستان زندگی می کنند و با بلوچ‌های ایرانی نسبت فامیلی نزدیک دارند. مثلا یک برادر در ایران و یک برادر در پاکستان است. بعضی از آن‌ها برای مسائل مختلف مثل ازدواج به ایران می آیند. یا برخی بلوچ های ایرانی برای درمان به کراچی می روند. اما از آنجا که کودکانی که از مادر ایرانی و پدر خارجی متولد می شوند قادر به دریافت شناسنامه یا هیچ سند هویتی دیگری نیستند، این کودکان بدون هیچ حمایت اجتماعی رها شده اند. امید بسیاری از کودکان بلوچ که مادر ایرانی و پدران خارجی دارند به لایحه پیشنهادی دولت است؛لایحه ای که به کودکانی که از مادر ایرانی و پدر خارجی متولد می شوند حداقل کارت هویت ارائه بدهد.
غصه کودکان بلوچي


اسد الله بالو که مدیر و معلم چهارم ابتدایی روستای کرگی منطقه دشتیاری چابهار است درباره شرایط مصطفی و خواهرانش که دانش آموز او هستند، می گوید:«این فردی که می خواهم درباره آن صحبت کنم پدر و مادرش هم زمانی در ایران بوده اند. یکی از برادرهایش در ایران ازدواج کرد و خانواده تشکیل داده است. اما این فرد در پاکستان زندگی می کرد و برای ازدواج به ایران آمد. در ایران ازدواج کرد. پدر و مادرش هم که ایرانی بودند، شناسنامه داشتند اما برای او شناسنامه نگرفته بودند. حتی یک بار برای گرفتن دی ان ای به تهران رفت تا خون برادرزاده اش را با او آزمایش کنند اما باز هم موفق نشد. در حال حاضر سه بچه دارد،دو دختر و یک پسر. خودش هم بر اثر سکته سه سالی می‌شود که فوت کرده است. در حال حاضر هم پرونده آن‌ها در ثبت احوال چابهار در حال پیگیری است اما واقعیت این است که آن موقع که پدرشان زنده بود نتوانست کاری انجام دهد. در حال حاضر هم کسی را ندارند که این موضوع را پیگیری کنند.» او ادامه می دهد:«این کودکان بیمه ندارند و نمی‌توانند یارانه بگیرند. برای مدرسه هم در شهر ما قانونی است که به کودکانی که شناسنامه ندارند اجازه می دهد مقطع دبستان را به مدرسه بروند. این بچه ها بیمه ندارند و باید هزینه های بیمارستان را آزاد حساب کنند و بسیاری از ترس همین هزینه به بیمارستان نمی روند. در اطراف ما موارد این چنینی بسیار زیاد است و این افراد مشکلات امنیتی هم پیدا می کنند. چون ما نزدیک مرز هستیم و مسائل امنیتی هم ایجاد می شود. یعنی افراد حتما باید کارت ملی خود را به همراه داشته باشند. وقتی ایرانی هستی اما کارت ملی ندارید، از نظر ماموران امنیتی ایرانی به حساب نمی آیید. بسیار پیش آمده که افراد بازداشت شده اند تا بعدها کدخداها یا شوراها به آن‌ها کمک کرده اند تا آزاد شوند.»
کودکان بی شناسنامه بلوچ تنها خدا را برای شفا دارند
این معلم بلوچ درباره خانواده مصطفی و شرایطی که دارند، می گوید:« این خانواده سه فرزند دارد. دو دختر و یک پسر. یکی از دخترها مقطع ابتدایی را به اتمام رسانده، یکی در حال تحصیل است و پسر آن‌ها کوچک است و هنوز به مدرسه نمی رود. مادر آن‌ها هم خانه نشین است و نزد پدر بزرگ‌شان زندگی بخور و نمیری دارند. زندگی بسیار سختی دارند و همین یارانه می توانست کمک خوبی برای آن‌ها باشد».
او ادامه می دهد:«این کودکان از ترس هزینه ها به بیمارستان نمی روند و از همین درمان های سنتی بلوچی استفاده می کنند. وقتی پدر این کودکان فوت شد با اینکه در بیمارستان هم فوت کرده بود با مشکلات بسیاری روبه‌رو شد. چون برای اینکه بتوانند جنازه را تحویل بدهند نیاز است که شناسنامه فرد را دریافت و باطل کنند، با مشکلات بسیاری رو به رو شدند و با پا در میانی یکی از نماینده های ادوار جنازه تحویل داده شد.یکی از دانش آموزان ما که بسیار هم با استعداد بود بعد از کلاس ششم مجبور به ترک تحصیل شد. چون آزمایش دی ان ای هم 300 هزار تومان هزینه دارد و باید به تهران بیایند که این خانواده ها چنین توان مالی ندارند.
کودکانی که مرگ هم آن‌ها را پس می زند
زهرا بناساز، مدیر عامل موسسه «کودکان سرزمین من» درباره شرایط بچه هایی که شناسنامه ندارند، می‌گوید:«عموما در گروه خانواده هایی هستند که وضعیت مالی مناسبی ندارند. بچه هایی که افغان هستند به دلیل اینکه مهاجر بوده اند و پناهجو محسوب می شده اند، نمی‌توانستند از امکانات خدمات فرهنگی و آموزشی استفاده کنند.این کودان تنها می توانند خدمات درمانی سرپایی دریافت کنند اما اگر نیاز به بستری یا عمل جراحی داشته باشند به رضایتنامه و مدرک احتياج دارند. وقتی بچه ای شناسنامه ندارد، نمی تواند بیمه درمانی هم داشته باشد».
او ادامه می دهد:«در حال حاضر بچه ها یا خانواده‌هایی که با مراکز حمایتی غیر دولتی در ارتباط هستند، این مراکز حلقه واسطی می شوند که کودک خدمات پزشکی را دریافت کند اما من واقعا نمی دانم کودکی که در سیستان و بلوچستان است و سیستم حمایتی غیر دولتی هم وجود ندارد چه سرنوشتی پیدا می کند.»به گفته مدیر عامل موسسه «کودکان سر زمین من» نداشتن یک برگه هویتی همه زندگی کودک را از او می گیرد و مساله تنها اشتغال یا ادامه تحصیل نیست بلکه همه زندگی کودک است. وقتی یک فرد بی شناسنامه به 18 سالگی می رسد، بدون مهارت و در آسیب های مختلف آیا فردی معمولی و دارای سلامت روان است؟ زهرا بناساز درباره سرنوشت تلخ یکی از این کودکان می گوید:«یکی از کودکان ما در انجمن حمایت از کودکان کار کم کم داشت از دوستان خلافکارش فاصله می‌گرفت، معرق یاد می گرفت و سر به راه شده بود. متاسفانه محمد در سفرش به شمال در دریا غرق شد. به واسطه اینکه عضو انجمن حمایت از کودکان کار بود و خانواده پیگیری هم نداشت، ما ورود کردیم تا بتوانیم مراسم خاکسپاری را برای او انجام دهیم. وقتی مراجعه کردیم گفتند که این فرد شناسنامه ندارد و او را ترخیص نمی کنیم. من شناسنامه خودم را به پزشک قانونی دادم و ما توانستیم جنازه را تحویل بگیریم. مراسم خاکسپاری انجام شد و بعد به من گفتند که یک گواهی صادر می کنند و من می توانم شناسنامه ام را پس بگیرم. وقتی تماس گرفتم شناسنامه ام را دریافت کنم به من گفتند شناسنامه ات را باطل می کنیم. وقتی پرسیدم چرا، گفتندچون ما یک جنازه تحویل داده ایم و باید یک شناسنامه باطل کنیم. هر چه می گفتم من که زنده هستم چرا می خواهید شناسنامه ام را باطل کنید، به خرج‌شان نمی‌رفت. هر قدر توضیح می‌دادم می گفتند یعنی شناسنامه ندارد؟ کارت ملی؟...»او ادامه می دهد:«این کودکان غریبانه زندگی می کنند و حتی برای کفن و دفن‌شان هم اجازه صادر نمی شد. من نمی دانم سایر این افراد پس از فوت چگونه به خاک سپرده می شوند. وقتی کودکی در چنین شرایطی متولد می شود، آموزش نمی بیند و درگیر بزه می شود، داستان آنقدر پیش می رود که ممکن است به اعدام و حبس ابد ختم شود.» او ادامه می‌دهد:«آرزوهای کودکانه آن‌ها از بین می رود. کودک است و آرزو دارد سوار هواپیما یا قطار شود اما نمی تواند. همه چیز این کودکان باید مخفی شود. این کودک بزرگ می‌شود و می خواهد ازدواج کند. چطور ازدواج کند و فرزندش چه شرایطی پیدا می کند؟ کودکی که جامعه او را از ابتدایی ترین نیازهایش محروم کرده است.دختری که هفت ساله شده و اشتیاق مدرسه رفتن دارد اما با دیواری بتونی رو به رو می شود و می بیند که هر روز ساعت 12بچه های دیگر از مدرسه باز می گردند و این هر سال برای کودک تکرار می‌شود. چه اتفاقی برای این دختر رخ می دهد؟ سرانجام بزرگ می‌شود و بالاخره به پیشنهادهايی که به او می شود تن می‌دهد.حتی کودکانی که به بهزیستی سپرده می شوند نمی‌توانند شناسنامه بگیرند و باید تا 18 سالگی بدون شناسنامه بمانند.. 18 سالگی دیگر زمان آموختن نیست.»