انتخاب بین دو راه

تهران، ايراني کوچک است. «کشوري» است در دل کشور بزرگ ايران. به شهر تهران بايد فراتر از ساخت کالبدي آن نگريست؛ شهري که بر ساخت فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي ويژه و پيچيده‌اي متکي است. بيش و پيش از «بافت کالبدي» تهران بايد «بافت فرهنگي»، «بافت اجتماعي»، «بافت اقتصادي» و حتي «بافت سياسي» آن را شناخت و ضعف‌ها، قوت‌ها، فرصت‌ها و تهديدهاي پيش‌رو را مورد مطالعه قرار دارد. هر فرصت و تهديدي که فراروي سرزمين پهناور ماست، در ابعادي کوچک‌تر و گاه در همان ابعاد در برابر تهران قرار دارد. شهر تهران، تنوعي از فرهنگ‌هاي نقاط مختلف سرزمين ايران را در خود گرد آورده است. تنوع فرهنگي نه‌تنها تپندگي و شور زندگي را در شهر برمي‌انگيزد، بلکه عاملي اقتصادي است که براي شهر فرصت‌هاي مختلف ايجاد مي‌کند. بسياري از اينها اميد به بهترشدن تهران را نويد مي‌دهد. روندهايي که در طول چند دهه جامعه ايران را دستخوش تغييراتي شتابان و پردامنه کرده است، وجوه مختلف زندگي ما را؛ از بُعد فردي و خلق‌وخو و روان انسان ايراني گرفته تا ساختارهاي جمعيتي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي دربر گرفته است. جامعه ايران در طول چهار دهه، از جامعه‌اي با جمعيت روستايي به جامعه‌اي با جمعيت شهري تبديل شده است. تهران، مهم‌ترين شهر، کانون تپنده اين تغييرات و ديگ درهم‌جوش فرهنگ‌هاي گوناگون و اصيل جامعه ايراني براي رسيدن به فصل مشترکي از مفهوم مليت است.شكي نيست كه اداره شهرها و مديريت شهري در روزگار معاصر، چالشي فراگير است که همه سکونتگاه‌هاي شهري جهان و به‌ويژه کلان‌شهرهاي درحال‌توسعه را دربر گرفته است. شهر تهران نيز که از پيش از پيروزي انقلاب با مسائل پيچيده و درهم‌تنيده فراواني درگير بوده است، از اين قاعده مستثنا نیست. ازاين‌رو يافتن راهبردها و راهکارهاي مناسب‌تر اداره آن در وضعيتي پايدار و شايسته، تلاشي سترگ مي‌طلبد که بايد با دورانديشي و همه‌جانبه‌نگري همراه باشد. از ابتداي پذيرش مسئوليت در شهرداري تهران، دو راه پيش‌رو وجود داشت؛ توسعه فيزيكي درون‌شهري مانند ايجاد و ساخت خيابان و بزرگراه و پل و مترو، برج‌هاي عظيم و گسترش كارگاه ساختماني كه شهر به آن دچار است يا بهبود كيفيت زندگي شهر از طريق كاهش آسيب‌هاي اجتماعي، تقويت كسب‌وكار، توزيع خدمات و امكانات شهري، توزيع ثروت شهري، بهبود زيست‌محيطي شهر، تقويت هويت شهر، ترميم اوضاع فرهنگي و... با نگاه انسان‌محور. شكي نيست كه انتخاب هر يك از اين دو راه برمبناي ناديده‌گرفتن بخش ديگر نيست كه در اين صورت توسعه پايدار، متوازن و موزون شهري اتفاق نخواهد افتاد، اما دغدغه و مسئله اين است كه تهران 1400 به كدام راه و روش براي مديريت بيشتر نياز دارد.شهر براي انسان‌ها ساخته مي‌شود و از روابط انساني و ساختار اجتماعي هويت مي‌پذيرد. بنابراين محور و رويه حركتي بايد در جهت ارتقاي كيفيت زندگي شهروندان و آرامش و آسايش انسان‌ها تنظيم شود و به اجرا درآيد. در اين نگاه است که مردم تدريجا شهرداري را از آن خود مي‌دانند، به آن اعتماد مي‌کنند و نسبت به شهر و مسائل و مشکلات آنها احساس تعلق و مسئوليت مي‌يابند و رابطه‌اي ارگاني و صميمي ميان مردم و اين نهاد برقرار و اميد به آينده‌اي بهتر برانگيخته مي‌شود. تنها با اين اميد است که ظرفيت عظيم و نيروي بزرگ انديشه «مردم»، پشت سر شهرداري بسيج مي‌شود و در تصميم‌سازي‌ها و سپس در مرحله اجرا و نظارت به مدد مديريت شهري مي‌آيد. اين نكته را هم تأكيد كنم كه جهانيان درك كرده‌اند كه شيوه برنامه‌ريزي شهرها جدا از شيوه تفكر، رفتار و زيست مردم نيست.
 مردم، نخستين و مهم‌ترين پيشروان تغيير در شهرها هستند، بنابراين براي رسيدن به شهر انسان‌محور و ارتقاي كيفيت زندگي شهروندان بايد به‌گونه‌اي برنامه‌ريزي كرد كه آنان در مقايسه با هر گروه ديگري حساسيت و دغدغه بيشتر را به زندگي و زيست در شهر خود داشته باشند.
در «تهران جديد» شهروندان بايد هويت فردي و اجتماعي خود را داشته باشند و در عين افزايش حس تعلق، به تنوع و تكثر همه فرهنگ‌ها و مذهب‌ها و سنت‌ها احترام بگذارند. زندگي مدرن امروز خواست اكثريت شهروندان تهراني است. استفاده از حمل‌ونقل مدرن، وجود بازارها و مال‌هاي گونا‌گون، مراكز شادي و نشاط، سالن‌هاي سينما و مراكز فرهنگي جذاب، ارتباطات شهري هوشمند و... ازجمله ‌خواست‌هاي شهروندان است، اما نبايد اين مدرن‌بودن، باعث شود جايگاه فرهنگي و هويتي شهر و معماري و شهرسازي سنتي و بومي كه ميراثي براي آيندگان است فراموش شود.
اعتقاد دارم که مهم‌ترين ابزار حل مسائل پيچيده تهران، مشارکت مردم و استفاده حداکثري از تمامي منابع، امکانات و توان مديريتي ايرانيان است. 
مشکل تهران فقدان برنامه نيست، مشکل ناکارآمدي برنامه‌ها و عدم پايبندي مجريان به آن از يک سو و فقدان ديدگاهي جامع‌نگر در برابر پيچيدگي‌هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي شهر از سوي ديگر است. بنابراين راه خروج از تنگناها و بحران‌ها، تغيير پارادايم موجود و بسيج همه منابع و جلب مشارکت نخبگان، جوانان و عموم ذي‌نفعان براي تحول و اصلاح وضع شهرمان در چارچوب رويکردهاي پيش‌گفته است.


ساکنان شهر بايد در تأمين هزينه‌هاي شهر مشارکت داشته باشند. اين کار مستلزم آن است که از يک‌سو، مديريت و سازمان مديريت شهري کارآمد و پاسخ‌گو شود، بهره‌وري افزايش پيدا کند و مهم‌تر از همه با فساد شهري با جديت و قاطعيت مقابله و شفافيت محقق شود. با وجود فساد اداري هيچ سياستي به بار نخواهد نشست. مقابله با فساد هم تنها در اراده مديران شهرداري نيست، بلکه اراده جمعي و فراگير مي‌خواهد و مشارکت همگان را مي‌طلبد. فساد، نابرابري را هم بيش از آنچه که هست تشديد مي‌کند.
علاوه بر آن بايد به خاطر داشت که مشارکت فقط در تأمين منابع مالي خلاصه نمي‌شود؛ مشارکت يعني دخالت فرد براي تعيين سرنوشت شهر و دخالت او در تصميم‌گيري‌هايي که به زندگي شهري او مربوط مي‌شود. مردم در برابر سازمان‌هاي بزرگي مثل شهرداري که قدرت و منابع زيادي دارد و قادر است در امور مختلف زندگي آنان تصميم‌های اساسي بگيرد، نبايد احساس ناتواني و ضعف کنند. وقتي مردم در مورد پروژه‌اي که در محله آنان اجرا مي‌شود و مثلا رفت‌وآمد محله را مختل مي‌كند، نقشي ندارند، چگونه مي‌توان انتظار داشت که نسبت به محله خود حساسيت داشته باشند و در امور آن مشارکت کنند؟ 
شهرداري بازيگر مهمي در حيات شهري است اما بايد مجالي فراهم کنيم تا نهادهاي مردمي و سازمان‌هاي داوطلبانه بتوانند در سرنوشت شهر نقش داشته باشند. 
ما امروز به شهر خود آگاه شده‌ايم، به بيماري‌هايش به‌تدريج آگاه مي‌شويم و درعين‌حال، به شهر خود علاقه‌مندتر شده‌ايم. حس تعلق به شهر، توجه به تاريخ شهر و نگراني درباره سرنوشت شهر در آگاهي جمعي ما پررنگ‌تر و پررنگ‌تر مي‌شود. اين حسي است که شهر را به پيش خواهد برد و بر چالش‌هاي آن غلبه خواهد کرد. تهران مي‌تواند و بايد به شهري تبديل شود که همه شهروندان، آن را از آن خود بدانند و از زيستن در آن احساس آرامش، نشاط و «اميد» داشته باشند. شهروندان اميدوار در فرايند اداره و بهبود امور شهري «مشارکت» مي‌كنند و با تقويت مناسبات، رفتارها و نهادهاي مدني، تحرک، توسعه و «شکوفايي» شهر و شهروندان در همه زمينه‌ها ميسر خواهد شد و عزم و اراده جمعي براي تبديل تهران به شهري براي زندگي شكل خواهد گرفت.