بغض کودتا یا قربانی برای نیکسون

علی آهنگر*- زخم کودتا تازه است. سه ماه و بیست روزی بیشتر نیست که هنگامه ملت علیه استعمار انگلیس در گلو خفه شد. محاکمه دکتر مصدق در 17 آبان1332 داغ همه را تازه تر کرد.اعلام تجدید رابطه با انگلیس در 14 آذر 32 از سوی زاهدی نخست وزیر کودتا برزخم تازه نمک پاشید. در این روز اعلامیه مشترک ایران وانگلیس متضمن تصمیم دو دولت برای برقراری مجدد روابط سیاسی میان دو کشور انتشار یافت. در این اعلامیه خاطرنشان شده بود «به زودی هر دو دولت سفیر کبیر خود به کشور دیگر اعزام نماید وسپس در نزدیکترین موضعی که مورد موافقت طرفین باشد، در باب حل اختلاف مربوط به نفت شروع به مذاکره خواهد شد.»
در بهت و ناباوری می رفت که روابط نفتی با انگلستان از سر گرفته شود. محاکمه دکتر مصدق و تجدید روابط با انگلستان و برقراری مجدد روابط نفتی کافی بود تا ولوله ای در کانون های اصلی مبارزه علیه استعمار انگلیس به وجود آورد. بازار و دانشگاه دو کانون پشتیبانی از نهضت ملی نفت و رهبر محبوب آن دکتر مصدق بودند.
پس از کودتا، با حمله به بازار و خراب کردن سقف آن، دستگیری بازاریان عمده به ویژه حاج محمدحسن شمشیری وتبعید آنان به جزیره خارک، توانسته بودند سکوتی نسبی در بازار حکم فرما سازند، اما دانشگاه هنوز به تسلط نظامیان در نیامده بود.
جو سیاسی دانشگاه در دهه سی در اختیار تفکرات توده ای


وملی گرایی بود. به گفته بابک امیر خسروی، مسئول وقت کمیته های دانشجویی دانشگاه تهران، دانشجویان« بخش عمده شان تمایلات توده ای داشتند و در سازمان دانشجویان دانشگاه تهران متشکل بودند. یک اقلیت مهمی هم بودند که به تدریج قوت گرفته بودند. این ها طرف داران نهضت ملی و جنبش دکتر مصدق بودند.»
مهندس قباد فخیمی ضمن تایید گرایش بیشتر دانشجویان به تفکرات توده ای می گوید: هر چه به سال های 1330 نزدیک تر می شدیم این تناسب به سمت جبهه ملی و نهضت دکتر مصدق گرایش پیدا می کرد به طوری که حدود 75 درصد از تمایلات به سمت جبهه ملی و دوری از تمایلات چپ جهت یافته بود. دانشگاه تهران با هر دو گرایش توده ای وملی گرایی در کانون همراهی وحمایت از نهضت ملی مردم ایران قرار داشت. کودتا زخمی عمیق در دل دانشگاهیان نشانده بود. بنابراین، دانشگاه تهران خشم فروخورده و بغض در گلو مانده ای بود که باید منفجر می شد.
پس از بازگشایی دانشگاه در مهر 1332 که هم زمان با شروع دادگاه فرمایشی دکتر محمد مصدق و همراهانش بود، جنب وجوشی در میان دانشجویان جهت برگزاری راهپیمایی ها وتجمعات اعتراضی پدید آمد. نخستین حرکت در 14 آذر 32 با هدف اعتراض به محاکمه مصدق ویارانش به وقوع پیوست و در روز 15 آذر هم ادامه یافت.
دکتر مصطفی چمران که خود در آن سال ها دانشجوی دانشگاه فنی تهران و یکی از شاهدان عینی ماجرا بود، در این باره می گوید:« اعمال خائنانه دولت کودتا بر بغض و کینه مردم می افزود و بر آتش خشم و غضب آنان دامن می زد. از روز 14 آذر تظاهرات
بی سابقه ای که در گوشه و کنار به وقوع می پیوست وسعت گرفت و در بازار و دانشگاه عده ای دستگیر شدند. در روز 15 آذر مجدداً تظاهرات بی سابقه ای در دانشگاه و بازار صورت گرفت. در بازار نیز همزمان با تظاهرات دانشجویان مردم دست به اعتصاب زده و شروع به تظاهرات کردند و عده ای به وسیله ماموران نظامی گرفتار شدند.»
به گفته مهندس قباد فخیمی، «کودتای 28 مرداد 1332 از جمله اولین اقداماتی بود که دولت آمریکا به عنوان مبارزه با گسترش کمونیسم خود را درگیر طرح های محرمانه براندازی دولت ها در دیگر کشورهای جهان می کرد. رئیس جمهور ترومن علیرغم تقاضاهای مکرر دولت وقت انگلستان، تقاضای خصوصی وینستون چرچیل که بسیار مورد احترام ترومن بود، با هر نوع مداخله در امور ایران به شدت مخالفت کرده بود.... اما پس از روی کار آمدن آیزنهاور ، تغییرات اساسی در سیاست آمریکا به وجود آمد و پس از موافقت هفت خواهران برای همکاری آینده جهت بهره برداری از منابع نفتی ایران، همه موانع در راه براندازی دولت قانونی دکتر مصدق برطرف شده بود.».
در تظاهرات روز 14 آذر، همزمان با دانشگاه تهران، در چند دبیرستان پایتخت از جمله دارالفنون هم تظاهرات شد و عده ای از دانش آموزان دستگیر شدند. روز 15 آذر تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و منجر به زد و خورد و دستگیری تعدادی از دانشجویان شد.
ریچارد نیکسون، معاون آیزنهاور رییس جمهور وقت آمریکا، در سفری ده روزه به آسیا و آفریقا قصد دیدار از ایران را نیز داشت تا به قول دکتر چمران حاصل 21 میلیون دلار مخارج آژاکس برای کودتا را ببیند و به رییس خود در واشنگتن گزارش دهد. حضور او موقع مناسبی می کردتا دانشجویان با اعتراضات و تظاهرات، خشم خود را از بازگشت دوباره انگلیس و محاکمه دکتر مصدق و کودتا علیه او نشان دهند. از همین رو بود که حکومت کودتا یگان های نظامی خود را از 16 آذر در محوطه درونی و بیرونی دانشگاه مستقر ساخت تا هر گونه صدایی را پیش از برخواستن در گلو خفه کند.
مصطفی چمران در روایت روز 16 آذر می گوید: « در صبح شانزدهم آدر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه شده وقوع حادثه ای را پیش بینی می کردند. نقشه پلید هیئت حاکمه بر همه واضح بود و دانشجویان حتی الامکان سعی می کردند که به هیچ وجه بهانه ای به دست بهانه جویان ندهند. از این رو دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاس ها رفتند.»
روایتی که با گفته های بابک امیر خسروی، مسئول وقت کمیته های دانشجویی دانشگاه، همخوانی دارد. او در این باره می گوید: « روز 16 آذر آن سال (1332) شاید آرام ترین روز دانشگاه بود و هیچ برنامه ای برای تظاهرات پیش بینی نشده بود.»
به دستور حکومت کودتا، سربازان در محیط دانشگاه و در اطراف دانشکده ها مستقر شده بودند. در این میان گویا تعدادی از دانشجویان دانشکده فنی برای سربازان شکلک درآورده آنان را تمسخر می کنند. بابک امیر خسروی در این باره می گوید: « علت درگیری این بود که بهانه کرده بودند که دانشجویان برای سربازان شکلک درآورده اند. سربازان وارد کلاس درس مهندس شمسی استاد نقشه برداری در دانشکده فنی شده و خواسته بودند چند نفر را دستگیر کنند. سر این قضیه مهندس شمسی عصبانی می شود و کلاس را تعطیل می کند و پیش مهندس خلیلی رییس دانشکده می رود که خودش از طرفداران مصدق بود. او هم عصبانی می شود؛ خود ایشان یا معاونش دکتر عابدی زنگ دانشکده را می زند. دانشجویان می ریزند در کریدور دانشکده فنی. در همین حین سربازها وارد صحن دانشکده می شوند. دانشجویان شعارهایی از جمله مرگ بر شاه سر می دهند. بعد تیراندازی برنامه ریزی شده آغاز می شود.»
مصطفی چمران در وصف این لحظه می گوید:« عده ای از سربازان دانشکده فنی را به کلی محاصره کرده بودند تا کسی از میدان نگریزد. اکثر دانشجویان ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. ... چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلی غافلگیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشی بود. دانشجویان یکی پس از دیگری بر زمین می افتادند. ... به این ترتیب سه نفر از دوستان ما بزرگ نیا، قندچی و شریعت رضوی شهید و 27 نفر دیگر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند.
برخورد به قدری شدید بود که علی سیاسی، رییس وقت دانشگاه تهران هم اعتراض کرد. او در خاطرات خود می نویسد:« گزارش که می رسید بی درنگ با سپهبد زاهدی تماس گرفتم و شدیدا به او اعتراض کردم و گفتم با این حرکات وحشیانه ماموران انتظامی شما من دیگر نمی توانم اداره امور دانشگاه را عهده دار باشم. زاهدی گفت: متاسف خواهم بود. ... ولی باید بدانید که در این ماجرا تقصیر کاملا بر عهده اولیاء دانشکده فنی بوده است. ... اولیاء دانشکده کلاس ها را تعطیل و صدها دانشجو را در سرسرای دانشکده به جان سربازان می اندازند.»
روایت بابک خسروی با آنچه از گزارش دکتر چمران از این حادثه در مجله شاهد یاران شماره 37 آمده، و نیز با گزارشی که در 19 آذر 1332 در روزنامه اطلاعات از سوی هیئت مامور بررسی واقعه 16 آذر به دکتر سیاسی رییس دانشگاه تهران منتشر شده، با اندک تفاوت هایی مطابقت دارد.
با دقت در وقایع نگاری حادثه و تحلیل تاریخی آن، به خوبی روشن می شود که سربازان و نظامیان به دنبال بهانه ای برای سرکوب جنبش دانشجویی پس از کودتای 28 مرداد همان سال بودند. جنبشی که هنوز زخم کودتا در دلش تازه بود با محاکمه رهبر محبوب نهضت در آبان ماه همان سال زخمش عمیق تر شد و خبر تجدید رابطه با انگلیس و بازگشایی سفارت در 14 آذر، بر زخم باز شده نمک پاشید.
در این میان، حزب توده، جنبش دانشجویی 16 آذر در محکومیت محاکمه دکتر مصدق و انزجار از تجدید رابطه با انگلستان و بازگشایی سفارت و تجدیدروابط نفتی با استعمار انگلیس را رنگ و بوی ضدیت با سفر ریچارد نیکسون بخشید.
تردید نیست که دانشجویان سفر ریچارد نیکسون به تهران را موقع مناسبی برای اعلام انزجار خود از کودتا و محاکمه مصدق و تجدید رابطه با انگلستان می دانستند ولی آن روزها اطلاع چندانی از دخالت مستقیم آمریکا در کودتا در دست نبود و افکار عمومی از این دخالت آگاهی روشنی نداشت. تنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود که از دخالتهای مستقیم و هزینه های دولت آیزنهاور برای سرنگونی دولت مصدق پرده برداشته شد.
بیست و دو سال پس از این واقعه، در آذر 1354، دکتر علی شریعتی در تپش قلمی مانند همیشه تاثیرگذار، می نویسد:« «آذر»مان در آتش سوخت، او را پیش پای نیکسون قربانی کردند.» شریعتی در حالی از مهدی شریعت رضوی معروف به آذر، از شهیدان 16 آذر با عنوان صمیمانه آذرمان یاد می کند که پنج سال پس از این واقعه با پوران شریعت رضوی، خواهر او ازدواج می کند.
به هر روی، ارتباط دادن واقعه دردناک 16 آذر که بیان کننده
شراره های خشم مردم و دانشگاهیان علیه استعمار پیر انگلیس، سرنگونی دولت ملی ، محاکمه رهبر محبوب نهضت، بازگشایی مجدد سفارت انگلیس و برقراری روابط ظالمانه نفتی بود، صرفا به سفر 18 آذر نیکسون به تهران، مخالفان و موافقان خودش را دارد.