دکتر اصغر کیهان‌نیا در گفت‌وگو با «همدلی» مطرح کرد: قربانی شدن ضابطه در مسلخ زد و بند، مردم را خشمگین می‌کند

وقتی لیست بدهکارهای بانکی منتشر می‌شود، کسانی که تحصیل‌کرده هستند چگونه سرخورده نشوند و چگونه خشمگین نباشند؟
محسن فیض‌اللهی _ فارغ از تعریف خشونت از نگاه‌های مختلف، بیشتر در پی آن هستیم تا شرایطی که خشونت را به بار می‌آورند بررسی کنیم. چرا که هیچ‌وقت فرزندی که از مادر زاده می‌شود، خشن یا پرخاشگر به دنیا نخواهد آمد بلکه این شرایط محیط اجتماعی و خانوادگی است که بنیان‌های فکری و معرفتی هر شخصی را خواهد ساخت. در بررسی این امر تنها به شرایط محیطی اکتفا نکرده بلکه به روان‌شناسی خود فرد یا افراد نیز پرداخته شده است. خشونت وجه منفی ذهن و روان انسان است که عوامل متعددی در شکل‌گیری آن نقش دارند. عصبانیت، تهدید، تخریب شخصیت و تهاجم به آنچه که در جامعه طبیعی تلقی می‌شود، اشکال متفاوت خشونت است که گاه می‌تواند جسم و روان فرد را تحت تاثیر قرار دهد و به آن آسیب برساند. اصولا از فردی سالم، نمی‌توان انتظار رفتارهای خشونت‌آمیز یا پرخاشگرانه داشت. یک فرد باید در پنهانی‌ترین لایه‌های شخصیتی دچار مشکلات روحی و روانی شده باشد تا دست به خشونت و پرخاشگری بزند که معمولا این نوع رفتار، تحت تاثیر توهم‌ها و هذیان‌های ناشی از بیماری است که گاهی با آسیب نیز همراه است. بنابراین در مورد همه این مسائل با دکتر اصغر کیهان‌نیا، دکترای مشاوره خانواده از آمریکا، به گفت‌وگو نشستیم و آن‌ها را مورد بررسی قرار دادیم که مشروح این گفت‌وگو تقدیم خوانندگان محترم خواهد شد.
خشونت در جامعه ایران به انحای مختلف وجود دارد، اگر از توصیف امر واقع یعنی لیست کردن برخی مشکلات مردم بگذریم و به چرایی به وجود آمدن این شرایط بپردازیم، شما چگونه به بحث خشونت نگاه می‌کنید؟
اینکه علت اصلی خشونت، ناکامی است در آن شکی نیست. ناکامی فقط علت این موضوع است اما معلول‌های بسیاری در شکل‌گیری خود ناکامی تاثیر بسزایی دارند که نمی‌توان از آن‌ها چشم‌پوشی کرد. لذا آنچه در فراهم کردن این شرایط اهمیت دارد و آن را تشدید می‌کند، واقعیت‌های عینی اما زننده یک جامعه است که در فرد تاثیر مستقیمی دارد. می‌توان یکی از عوامل مهم در شکل‌گیری و تشدید خشونت در ایران را وجود باورهای غلط حاکم در فرهنگ و جامعه دانست. برخی به اشتباه فکر می‌کنند که خشونت تنها یعنی کتک‌کاری و ضرب‌وجرح طرف مقابل. در حالی که ممکن است شخصی توسط یک شخص دیگر فقط لمس ساده شود که بدون اجازه صورت گرفته است. بنابراین تعریف خشونت از لمس کردن شروع می‌شود و تا کتک‌کاری و درگیری فیزیکی ادامه پیدا می‌کند. گاهی خشونت در رفتار نیست بلکه در گفتار نیز هست و حتی در نوع غذا خوردن انسان‌ها. بنابراین دامنه این بحث به اندازه‌ای زیاد است که باید با احتیاط به آن پرداخت.


به نظر شما چه شرایطی باید مهیا شود تا بگوییم در این شرایط است که بستر مفهمومی به نام خشونت آماده می‌شود؟
باید بی‌پرده بگویم که بخش وسیعی ازخشونت برعهده حاکمیت‌ها و نهادهای دولتی است. چون با عدم توزیع عادلانه قدرت و ثروت، عدم توجه به نیازهای جوانان و نوجوانان در سنین خاص آن‌ها و بر آورده نکردن این نیازها، مهیا نکردن مکان‌های رایگان و ارزان برای برطرف کردن یا تخلیه هیجانات و انرژی‌های سرشار این قشر از جامعه، موجبات سرخوردگی، فروخوردگی خواهد شد که در نهایت به خشم درونی فرد منجر می‌شود. یک سوال دارم چرا در آیین‌های خاصی که در جامعه شکل می‌گیرد، جوانان شروع به دادن شعار و فحش و ناسزا می‌کنند؟ آیا این عمدی است یا ناخودآگاه؟ بخشی از این شعارها و فحاشی‌ها و اعتراضات مدنی ریشه در سرخوردگی‌ها و بی‌توجهی نهادهای دولتی به مباحث عمیق و حساس جوانان در ایران دارد. وقتی می‌بینیم که تمامی یا بخشی از حقوقی که از یک شهروند سلب می‌شود، در نتیجه در شکل‌گیری خشونت تاثیر دارد. مردم وقتی احساس می‌کنند حق آن‌ها خورده شده، خشمگین می‌شوند. زمانی که فرد در جامعه شاهد زد و بند است چگونه خشمگین نشود؟ زمانی که مردم یک جامعه شاهد قربانی‌شدن ضابطه توسط روابط هستند، چگونه خشن نشوند. در ادامه این ناکامی‌ها و سرخوردگی‌ها، شما اختلاس‌ها، زد و بندها و همچنین لیست بدهکاران بانکی را به این علل اضافه کنید. در جامعه‌ای که برای فرد به‌عنوان یک شهروند احترام قائل نمی‌شوند باید شاهد خشونت بود. در جامعه‌ای که ادبیات نیروهای نظامی و انتظامی به گونه‌ای زننده و خلاف تکریم و احترام به مقام انسان و شهروند باشد، شاهد ناکامی و در ادامه آن، خشونت خواهیم بود. به نظر من واقعیت‌های عینی جامعه را باید به صورت حقیقی در اختیار پژوهشگران گذاشت تا بتوانند با آماری حقیقی دست به یک پژوهش واقعی بزنند و از دل این پژوهش یک راهکار عملی اخذ کرد. خشونت در جوانان ما بیداد می‌کند و هیچ امکاناتی برای تخلیه هیجانات و انرژی‌های آن‌ها در جامعه ما پیدا نمی‌شود.
حال که به موضوع جوانان پرداختید، این پرسش به وجود می‌آید که منظور شما این است که دولت یا نهادهای دولتی و انجمن‌ها و سازمان‌های مربوطه از وظایف خود کوتاهی کرده‌اند یا خیر؟
به نظر من پاسخ به سوال شما خیر است. البته با توجه به موضوعاتی که مطرح کردم، وقتی هرکدام از این دلایل و شرایط به وجود آمدن را نگاه می‌کنیم و در دلایل شکل‌گیری شرایط آن‌ها نظر می‌کنیم، به این نیتجه خواهیم رسید که امکاناتی برای تخلیه هیجانات جوانان وجود ندارد و گسترش وسایل ارتباط جمعی و همچنین افزایش دامنه نیازها و تامین نشدن همه آن‌ها، رشد طبقه متوسط و محدودیت‌ها و محرومیت‌های این قشر، ازجمله عوامل موثر در شکل‌گیری و بروز پدیده ناهنجار پرخاشگری هستند. به نظرم نهادهای دولتی در این زمینه در شرایط مطلوبی نیستند. سازمان نظام روان‌شناسی هم مشکلاتی دارد؛ مثلا بودجه مناسب و امکانات لازم ندارد که بتواند به معاون و اعضای شورای مرکزی حقوق مناسب بدهد و از سوی دیگر توان لابی‌گری مناسب با دیگر ارگان‌ها و نهادها را ندارند و متاسفانه برخی اعضای آن به دنبال بهره‌برداری شخصی از موقعیت سازمان و ایجاد رانت شخصی هستند و پیگیر پروژه‌های شخصی. یکی دیگر از دلایل نشان دادن کم‌کاری‌های نهادهای دولتی را می‌توان اینگونه بیان کرد که افزایش دعواهای خیابانی، خشونت‌های کلامی در مدارس، در پیاده‌روها و افزایش موارد ضرب و جرح، گرایش روزافزون به استفاده از سلاح سرد و حوادث روزانه‌ای که در سطح شهرهای کوچک و بزرگ همه ما شاهد آن هستیم، به خوبی نشان می‌دهد که آستانه تحمل افراد پایین آمده است. آستانه تحمل مردم هم نشات‌گرفته از اختلافات طبقاتی، بیکاری، مورد احترام قرار نگرفتن و خیلی از این ناملایمات و نامرادی‌ها و ناکامی‌هایی که در جامعه بیداد می‌کند، است. البته در پی آن نیستم که موضوع را سیاسی جلوه دهم اما نمی‌توان به کوتاهی‌هایی که در این امر صورت گرفته اشاره نکرد و امیدوارم که دیگران نیز سیاسی قلمداد نکنند. وقتی فردی چیزی بخواهد و به آن نرسد، ممکن است به پرخاشگری روی آورد. نکته اینجاست که ناکامی یک احساس طبیعی است و حتی باعث می‌شود فرد برای تامین آن چه مدنظر اوست تلاش بیشتری کند اما برخورد نادرست با احساس ناکامی و نداشتن مهارت حل مسئله و کنترل خشم، باعث پرخاشگری می‌شود؛ مانند آنچه در فرهنگ ما جاری است.
در توضیح اینکه همه تقصیرها متوجه نهادهای دولتی و سازمان‌های مربوطه نیست شکی نیست اما برخی از افراد هستند که اشکال در خود آن‌ فرد است و باید سر نخ را در شیوه‌های تربیتی و خانوادگی جست‌وجو کرد. به نظر شما چقدر از مشکلات خشونت در جامعه متوجه افراد و یا خانواده‌های آن‌ها است؟
خشونت در سطح اجتماع زمانی افزایش می‌یابد که در خانواده مهارت‌های فرزندداری یا فرزندپروری و دیگر مهارت‌های مهم نادیده گرفته شود و یا بهتر که بگوییم، در صورتی که خانواده‌ها از الگوی خاصی برای تربیت فرزندان خود برخوردار نباشند و تحت آموزش‌های لازم قرار نگیرند، خودبه‌خود موجبات فراهم شدن شرایط خشونت مهیا می‌شود. وقتی در خانواده‌ای مفهومی به نام احترام گذاشتن به دیگران آموزش داده نمی‌شود، بدون شک باید شاهد پرخاشگری بود. چون احترام گذاشتن به دیگران مهارتی است که از کودکی باید آموزش داده شود. این نکته را بسیاری از والدین نمی‌دانند و بدیهی است که آموزشی هم به کودکان نمی‌دهند. متاسفانه این باور در بسیاری از خانواده‌ها رایج است که مثلا نباید بگذاری حقت را بخورند، اگر تو را زدند تو هم کم نیاور طرفت را بزن، یا هروقت از نظر کلامی کم آوردی می‌توانی از زورت استفاده کنی. این امر در جامعه نیز نمود پیدا کرده است. بر این اساس است که والدین وقتی حرف بدی از کودک می‌شنوند، به جای نشان دادن واکنش صحیح، او را می‌زنند و در واقع اولین معلم خشونت کودک می‌شوند. بی‌توجهی در چنین مواقعی و تشویق کودک به هنگام درست صحبت کردن بهترین راهکار برای حذف رفتار زشت اوست. بنابراین داشتن مهارت فرزندپروری و الگوی صحیحی که والدین در اختیار کودک قرار می‌دهند، در نهاد خانواده یک اصل است. اگر فردی از کودکی بداند که حق ندارد به هیچ‌کس خشونت بورزد، در جامعه هم بدون شک به دیگران خشونت نخواهد ورزید. آنچه باید در اولویت‌های والدین در تربیت کودکان لحاظ شود، آزادی بیان و پرهیز از هرگونه خشونت
است.