تحلیلی به بهانه ماجرای باخت دستوری علیرضا کریمی در مسابقات جهانی کشتی می‌بازیم؛ چون سیاست‌مداران ما افسانه می‌بافند

مسعودرفیعی طالقانی - وقتی شمس‌الدین سید عباسی، قهرمان بزرگ و عنوان‌دار کشتی ایران و جهان، فن ناب «فیتیله‌پیچ» را که خود شگرددار آن بود ،اختراع می‌کرد، بی‌شک نمی‌دانست همان فن تمام‌ایرانی، یک روز کشتی‌گیری از کشورمان را در یک میدان جهانی، آن‌قدر قل می‌دهد که در جبری عجیب، با سرافکندگی میدان را ترک کند؛ صحبت از باخت –بخوانید: بازاندن- علیرضا کریمی مقابل حریفی از روسیه در مسابقات جهانی کشتی زیر 23 سال لهستان است که دو شب قبل با دست به دست شدن در شبکه‌های اجتماعی، موجی از واکنش را در میان ایرانیان برانگیخت. حالا دیگر هشتگ‌های «باید ببازی» و «علیرضا بباز» در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی کشور بدل به نمادی از خشم و حرص مردم از دست اندرکاران کشتی ایران شده است. از قضای روزگار، این دومین‌بار بود که علیرضا کریمی بر حسب قرعه و شانس به حریفی از اسرائیل برخورد و هربار مدال طلای جهان را از دست داد. هرچند در مصاحبه‌ای دردناک گفته است در مسابقات جهانی 2013 به او وعده داده بودند که اگر از کشتی انصراف دهد، پاداشی معادل پاداش قهرمانی جهان دریافت می‌کند اما پس از بازگشت به ایران در وزارت ورزش به پدرش گفته‌اند که بروید پاداشتان را از همانی بگیرید که گفته با اسرائیل کشتی نگیرید! کریمی در حرف‌هایش گفته است «اسرائیل ظالم است اما آیا اینکه مسئولان تلاش‌های مرا نادیده بگیرند، ظلم نیست؟»
در این جمله بی شک فریادی مستتر است که یک جوان 23 با حسرتی عمیق از نهاد برمی کشد؛آخر مگر یک جوان 23 ساله چقدر تاب تحمل ناملایماتی را دارد که سیاست یا ایدئولوژی یا هر چیز دیگر، به آدم تحمیل می‌کند؟ آن هم در شرایطی که هنوز هیچ‌کس در ایران نمی‌داند چه کسی دستور شرکت نکردن در مسابقاتی را که یک طرف آن‌ها شرکت‌کننده یا شرکت‌کنندگانی از اسرائیل حضور دارند، داده است؟ هیچ سند رسمی در این زمینه در دست نیست. تنها گفته می‌شود که علی‌اکبر ولایتی آنگاه که در کسوت وزیر خارجه بود، در واکنش به مسابقه جودوکاری از ایران با یک حریف اسرائیلی، تیم ملی جودو را به کشور فراخوانده و فدراسیون جودو را به سختی توبیخ کرده است. تنها این را می‌دانیم که از نیمه‌های دهه شصت به این سو، ورزشکاران ایرانی یا تن به مسابقه با رقبای اسرائیلی نداده‌اند و یا اگر بنا به ضرورت در مسابقه‌ای حاضر شده‌اند، پس از بازگشت به کشور با توبیخ و محرومیت و ... مواجه شده‌اند.
این البته یک بعد ماجراست که در ورزش خلاصه می‌شود؛ بعد دیگر، مثل هر چیز دیگر در کشور ما، پایش در سیاست است و دست بر قضا در سیاستی که غوغاگر این روزهای ایران، سردمدار و مدعی و طراحش بود؛ محمود احمدی‌نژاد.
چهره مغلوب و خسته و پریشان علیرضا کریمی را روی تشک کشتی در مسابقات جهانی، بی‌تردید می‌شد با چهره‌ای از محمود احمدی‌نژاد در یک قاب دید؛ آنجا که طی چند سال زمامداری‌اش، هرکجا که قدم می‌گذاشت شعار «هولوکاست افسانه است» را مرتب تکرار می‌کرد. بیراه شاید نباشد اگر بگوییم با آغاز پروژه احمدی‌نژادی «افسانه هولوکاست» و دم گرفتن صهیونیست‌ها از این پروژه ناپخته بود که موج منزوی‌سازی ایران در جامعه جهانی، آن‌چنان بلند و بلندتر شد که سرانجام به تصویب چهار قطعنامه الزام‌آور شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران انجامید. سیاست خارجی عجیب و غریب دولت‌های نهم و دهم چندان افراطی بود که کمتر سیاست‌ورزی در دنیا پیدا می‌شد که علیه کشورمان سخن نگوید. نتیجه آن سیاست خارجی که در همه سخنرانی‌های احمدی‌نژاد آَشکار و نهان بود، همان شد که همه می‌دانند؛ تحریم‌های هولناک و فلج‌کننده اقتصادی، انزوای ایران در جامعه جهانی، قدرت گرفتن رژیم صهیونیستی در مجامع بین‌المللی و یارگیری این رژیم از بازیگرانی که سابقا همگی یا علیه این رژیم بودند و یا مشی‌ای بی‌طرفانه در مناقشه ایران و اسرائیل داشتند. اگر در دکترین‌های عاقلانه سیاست خارجی، بی‌طرف‌سازی دشمنان و سپس دوست‌سازی بی‌طرفان، یک اصل انکارناپذیر باشد، سیاست خارجی احمدی‌نژاد دقیقا نقطه مخالف این دکترین بود. افسانه خواندن هولوکاست، فارغ از صحت یا عدم صحت این ادعا، واقعا چه ارمغانی برای ایران داشت؟ این سوالی است که باید از محمود احمدی‌نژاد پرسید. کشور ما در آن زمان که آقای احمدی‌نژاد هوس راه انداختن یک بازی خطرناک در دنیا به سرش زده بود، سخت نیازمند درایت بود اما آنچه در عمل اتفاق افتاد، نه درایت بلکه شورشی تبلیغاتی علیه نظم جهانی بود که از قضا، شورندگان آن نظم را درست نمی‌شناختند. هنوز مناظره‌های انتخاباتی 88 در گوشمان هست که رقبای احمدی‌نژاد به او انتقاد می‌کردند که با افسانه خواندن هولوکاست نه به سود منافع ملی بلکه یک‌سره به زیان آن عمل کرده است.


حالا اما چرا بازاندن علیرضا کریمی در برابر حریف روس را باید سیاسی و کمی منتقدانه‌تر از نقدهایی که در این دو روز مطرح شده است دید و نه صرفا یک رخداد ورزشی؟ نخست آنکه کریمی کشتی برده را باخت، آن‌هم با فیتیله‌پیچ‌های متعدد و آن‌هم در برابر حریف روس. باختن بازی‌های برده برای جوانان ایرانی در همه عرصه‌های زندگی، آرام‌آرام دارد بدل به امری عادی و تکراری می‌شود.جوانان ما سالیانی است به این باور نزدیک شده‌اند که بازی‌ها را برخی آقازاده‌ها، نوکیسه‌ها و... پیشاپیش برده‌اند و آن‌ها حتی اگر هم توان بردن داشته باشند اما اسباب و معنایش را فراهم ندارند.
دوم آنکه عده‌ای گفته‌اند ای کاش کریمی روس را می‌برد و بعد، از کشتی با حریف اسرائیلی انصراف می‌داد اما کریمی گفته است مربیان به او گوشزد کرده‌اند که اگر روس را حذف کند و در مسابقه بعدی شرکت نکند، روس‌ها می‌توانند ایران را به خاطر اینکه می‌دانسته می‌خواهد در برابر اسرائیل کنار برود، در فدراسیون جهانی کشتی محروم کنند. به گفته کریمی، روس‌ها در کشتی زور و نفوذشان زیاد است. اینجاست که دوباره باید بحث عدم نفوذ ایران در فدراسیون کشتی جهانی را به یاد بیاوریم؛ همان‌طور که می‌توانیم عدم نفوذ ایران در فیفا و سایر سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی را مرور کنیم. ما نفوذ نداریم چون خیلی از سیاست‌مدارانمان کاربلد نیستند و الفبای نفوذ و قدرت در جامعه بین‌المللی را نمی‌دانند. نمونه‌اش همین افسانه خواندن هولوکاست است. احمدی‌نژاد سمبل سیاست‌مدار ایرانی بود که نمی‌دانست کجا باید چه بگوید و از قِبَل همین ندانستن بود که چه ضربه‌ها نخوردیم و کجاها که منافع ملی‌مان تهدید و تحدید نشد!
سوم آنکه آیا عدم شرکت در یک مسابقه ورزشی که قرار است نمادی از به رسمیت نشناختن رژیم اشغالگر فلسطین باشد، تاکنون چه ضربه‌ای توانسته به این رژیم وارد کند؟ چرا ما نتوانسته‌ایم کاری کنیم آن‌ها به مصاف ما نیایند؟ آیا ایران به عنوان کشوری با تمدن چندهزارساله، باید میدان ورزشی را به نفع ورزشکاران رژیمی مجعول و غاصب و ظالم خالی کند؟ آن‌هم در شرایطی که می‌دانیم هیچ‌کس دلش به حال ما نمی‌سوزد و عرصه بین‌المللی، عرصه نبرد بر سر بدست آوردن منافع بیشتر است. اگر چنین نبود علیرضا کریمی از ترس زور و نفوذ روسیه، کشتی به حریف روس را نمی‌باخت و به مقامی بالاتر دست می‌یافت؛ حتی به فرض عدم حضور در مصاف با حریف اسرائیلی.
و چهارم آنکه همین فقدان ایدئولوژی‌زدایی و سیاست‌زدایی از ورزش، خود نشان از اشکالی جدی در میان سیاست‌مداران ما دارد؛ سیاست‌مدارانی که محمود احمدی‌نژاد نماد طیفی از آنان است. گرچه حالا که چهره حقیقی‌اش را نشان می‌دهد و دست به بازی عجیبی در فضای سیاسی کشور زده، شماری از همین سیاست‌مداران تمام نسبت‌های فکری و عقیدتی و سیاسی با او را منکر شده‌اند. این‌ها را می‌گوییم چون هیچ‌کس نمی تواند انکار کند که ورزش ما آنچنان آلوده به سیاسی‌کاری شده که سالیان دراز باید بگذرد تا این آلودگی از دامانش پاک شود. اتفاقا ورزش تنها عرصه‌ای‌ست که باید با تمام قوا از آن سیاست‌زدایی و ایضا ایدئولوژی‌زدایی کرد. اوضاع اما دقیقا دگرگونه است؛ از همه‌جا سیاست‌زدایی شده الا از ورزش.
در خبرهای روز گذشته آمده بود که قرار است در وزارت ورزش و جوانان از علیرضا کریمی تقدیری شایسته به‌عمل آید؛ واقعیت اما این است که هیچ تقدیری برای یک قهرمان، مانند قرار گرفتن بالای سکوی سه پله‌ای مسابقات جهانی و المپیک و... نیست. نباید فراموش کنیم که سرمایه‌های ایران در ورزش، بدون اغراق با همت و هزینه‌های زیادی که خود و خانواده‌شان می‌کنند، پای در مسیر افتخارآفرینی و قهرمانی گذاشته‌اند؛ همچنان که نخبگان علمی ما نیز همین‌طورند؛ پس روا نیست عده‌ای سیاست‌مدار ناکاربلد که در گذشته این قهرمانان و نخبگان، هیچ نقش مثبتی نداشته‌اند، آینده آنان را نیز خراب کنند.
صاحب این قلم بدون هیچ اغراق و تردیدی یکی از مسببان بازاندن علیرضا کریمی در مسابقات جهانی لهستان را که در ساحت مثال و مثل می‌توان آن را بازنگهداشتن ملت ایران از حق خود قلمداد کرد، سیاست‌مدارانی مثل محمود احمدی‌نژاد می‌داند. احمدی‌نژاد حالا به واسطه غوغای چندوقت اخیرش، از صحنه رسمی سیاست محو شده و با تغییر جبهه، سیمای یک اپوزیسیون به خود گرفته است اما مثل او کم نداریم؛ در سوءمدیریت، در عدم درایت، در فقدان خلاقیت و در اتخاذ تصمیم و رویکردهای اشتباه. این سیاست‌مداران اگر در بازگشت قهرمانانی مثل علیرضا کریمی، دست آن‌ها را بالا ببرند و حرف از ارزش‌های معنوی حاکم در اقدام آن‌ها بزنند و حتی سکه‌بارانشان کنند، باز برای قهرمانان، لذت قهرمانی جهان و المپیک یک چیز دیگر است. موضوع این است که برای رخ ندادن این قبیل اتفاقات -حتی اگر بنای شخص شرکت‌کنندگان ایرانی کماکان انصراف از رویارویی با رقبای اسرائیلی باشد و نه عدم شرکت با دستور و بخشنامه- نیاز به نفوذ و قدرت اعمال نظر در قرعه‌کشی‌های مسابقات بین‌المللی داریم. مثل روس‌ها که نفوذ و زورشان در فیلا باعث شد تا مربیان ایرانی فریاد بزنند «باید ببازی، علیرضا بباز». فراموش نکنید که علیرضا کریمی با چهار فیتیله‌پیچ، به حریفی از کشور دوست روسیه باخت و نه حریفی از رژیم اشغالگر قدس.
آنچه بدیهی است، این است که تا سیاست‌مداران ما به جای دیدن حقیقت، ره افسانه بزنند، خواهیم باخت؛ چه خودمان با میل و اراده و چه با دستور و بخشنامه؛ در همه میدان‌ها.