روحانی به نیروهای ضد دموکراسی باج ندهد

آفتاب یزد- امید کاجیان: اگر هزار بار دیگر هم صلاحیتش بعد از نام‌نویسی در انتخابات تایید نشود، اما به گواه چپی‌ها و راستی‌ها او هنوز هم یک سیاستدان باصلاحیت است، هر چند گاهی از سیاستمداری محروم باشد. به این روزها که می‌رسیم یعنی از 13 آبان تا 16 آذر حسابی سرش شلوغ است، دعوت پشت دعوت، دانشگاه پشت دانشگاه، مناظره پشت مناظره. هر چه باشد 13 آبان و تسخیر سفارت آمریکا دستپخت او و یارانش است(!) او یکی از رهبران دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بوده هر چند در این سال‌ها در عین دفاع از آن اقدام، بارها اظهار داشته حاضر است برای بهبود روابط دوکشور هر اقدامی را نیز انجام دهد (!)
از بنیانگذاران دفتر تحکیم وحدت هم هست. همانجایی که جنبش دانشجویی سازمان‌یافته‌تر شد .
ابراهیم اصغرزاده در این روزهای شلوغ اینبار نه به بهانه سالگرد تسخیر سفارت یا روز دانشجو، بلکه به دلیل اتفاقات زیادی که این روزها در عرصه سیاست ایران می‌افتد با ما به گفتگو می‌نشیند، از حسن روحانی تا اصلاح‌طلبان(!) از سیاست‌خارجه‌ای که در چالش‌های جدی است تا سال 1400. سوال‌های ما از جوان پرشور دهه 50 انقلاب و اصلاحات خواه کهنه‌کار امروز، ابراهیم اصغر‌زاده است.
آقای اصغرزاده! سکوت شخص روحانی در برخی مسائل یا واکنش‌های نه‌چندان سفت و سخت دولتی‌ها این سوال را مطرح می‌کند که آیا اساسا دولت تمایل دارد تا کارهایش را پشت پرده و در سکوت انجام دهد؟ یا به این بهانه هیچ کاری انجام نمی‌دهد؟ درباره موضوعاتی که همواره گفته می‌شد که کارهایی در حال انجام است، ولی اینکه چه کارهایی انجام گرفت، هیچ وقت مشخص نشد. پیشتر تصور این بود که اقدامات مثبت دولت در زمینه‌های خاص به‌دلیل ضعف تیم اطلاع‌رسانی دولت، رسانه‌ای نمی‌شود، اما به نظر می‌آید اکنون خود دولت یا نمی‌خواهد کارهایش را رسانه‌ای کند یا اساسا کار مثبتی در برخی امور انجام نمی‌دهد که رسانه‌ای شود. اساسا چرا دولت برخی امور را در پشت پرده انجام می‌دهد در حالی که کسی از نتایج آن هم خبردار نمی‌شود؟


انتقادات فزاینده نسبت به دولت تا اندازه‌ای قابل درک است. در پاره‌ای موارد دولتمردان، اعتدالی بودن
را با بی‌تفاوتی و خنثی‌بودن، یکی گرفته‌اند. معلوم است سکوت و انفعال در برابر کارشکنی‌ها از هیچ دولتی پذیرفته نیست. سکوت در برابر این دست چالش‌ها، نه تنها به اصلاح‌طلبی که به محافظه‌کاری معتدل و به تقویت جریان عقلگرا در بدنه قدرت لطمه می‌زند. متاسفانه اصلاح‌طلبان هم در برابر چرخش به راست یا سکوت دولت بلاتکلیف‌اند. توازن قوا و نیز شرایط پیچیده خارجی اصلاح‌طلبان را به تردید و لکنت انداخته است. وقتی دولت خود را به ندیدن می‌زند یا در بده بستان و لابی ناچار از عقب‌نشینی می‌شود، اصلاح‌طلبان آن را توجیه می‌کنند. مثلا در جریان همین لایحه سازمان نظام رسانه‌ای کشور که ناقض حقوق روزنامه‌نگاران است دولت آن را تصویب کرد و برای قانونی‌شدن، آن را به مجلس فرستاد که خب اساسش با گفته‌های رئیس‌جمهور چه در زمان مبارزات انتخاباتی و چه پس از آن در تناقض است. یادمان نرفته است که منشور حقوق شهروندی اخیرا به‌دست آقای روحانی رونمایی شد. بگذارید در این مصاحبه روی سیاست خارجی تمرکز کنیم. بیشترین دستاورد دولت در عرصه سیاست خارجی است که موقعیت کشور را در منطقه پرتلاطم خاورمیانه بهبود بخشید. اما بلاتکلیفی و تشتت دامن همین سیاست خارجی را گرفته است. گویی کار از دست رئیس‌جمهور و رئیس دستگاه دیپلماسی‌اش خارج شده است و برخی دیگر درباره اوضاع منطقه تصمیم می‌گیرند، اطلاعیه می‌دهند و برای دیگران خط و نشان می‌کشند. کجا در ممالک دموکراتیک و متمدن رسم است که چنین رفتاری خارج از وزارت خارجه انجام بگیرد؟!
اخیرا گفته شده دولت ترامپ از حسن روحانی درخواست مذاکره کرده و حسن روحانی آن را رد کرده است. عده‌ای در ستایش این کار برآمده و آن را نماد اقتدار ایران دانسته‌اند، دیدگاه شما در این خصوص چیست؟
به همان اندازه که گفتگو و تعامل با آمریکا از موضع ضعف باعث حقارت و سرشکستگی ملی می‌شود گفتگو در موضع برابر و در معامله دوجانبه با آمریکا برای ایران پیروزی به‌حساب می‌آید و باعث ارتقای منزلت ما، در سطح جهان می‌شود. این فرصت همیشه تکرار نمی‌شود. پیام رای 24 میلیونی مردم به روحانی کاملا روشن است. مردم از روحانی فراهم ساختن شرایط پیشرفت کشور را می‌خواهند و اینکه تصویر ایران و ایرانی به عنوان ملتی صلح‌جو و صلح‌خو را در جهان تصحیح و ترمیم کند.
اما حالا می‌بینیم در سکوت دولت، نغمه ماجراجویی و تقابل از سوی کسانی که با رای ملت کنار گذاشته شدند بلندتر از قبل شده است. عده‌ای کاسه داغ‌تر از آش شده تیترهای موشکی می‌زنند و متوجه حساسیت اوضاع نیستند.
این موضوع مصداق آش نخورده و دهن سوخته است. بازدارندگی تنها در چارچوب سیاسی و دیپلماسی عمومی آن، حفظ اجماع جهانی به عنوان پشتوانه برجام کم‌هزینه‌ترین گزینه است. متقابلا افتادن به دامن فضای جنگ سرد برای چهره کشور ما مناسب نیست. حضور افراد خاص در عرصه تصمیم‌گیری به‌ویژه سیاست کشور با هر توجیه و تحت هر عنوان که صورت گیرد دست دیگران را برای متهم‌کردن ما باز می‌گذارد و موجب رکود سیاست و تضعیف جامعه مدنی می‌شود. در شرایطی که آمریکا برای توجیه هزینه‌های تسلیحاتی و بسط هژمونی نظامی خود احتیاج به بزرگ‌کردن خطر ایران دارد بایستی از در معرض بودن و هر نوع سیبل‌شدن پرهیز کرد و اجماع جهانی حامی برجام را حفظ کرد. با درازکردن دست همکاری به سوی کشورهای منطقه باید جلو رقابت تسلیحاتی را گرفت و با تلاش برای امنیت جمعی و همکاری منطقه‌ای حضور و مداخله نیروهای آمریکایی و بیگانه را کاهش داد. استراتژی خارجی دولت باید قبل از هر چیز متکی بر افزایش هزینه معنوی و سیاسی هرگونه ماجراجویی و تهدید علیه منافع ایران اسلامی باشد.
چرخش در مواضع حسن روحانی به عنوان رئیس‌جمهور را تا چه میزان قبول دارید؟ آیا او گردش به راست پیدا کرده است... دلایلتان برای آن چیست؟
من از دلایل و انگیزه روحانی برای خود را به ندیدن زدن یا آنچه شما آن را چرخش به راست می‌نامید اطلاعی ندارم، ولی پیامدهای چنین چرخشی را برای بدنه اجتماعی دولت که سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبان نیز هست، همچنین برای تداوم ثبات سیاسی و اجتماعی، منفی و آسیب‌زا ارزیابی می‌کنم. روحانی احتمالا تصور می‌کند برای اینکه توافق برجام به خطر نیفتد باید به محافظه‌کاران نزدیک‌تر شود. شاید هم نگاهی دیگر داشته باشد. او بهتر از همه می‌داند که تندروها حاضر به پذیرش حسن روحانی که وی را غربگرا می‌دانند؛ نیستند.

این چیزی جز ایجاد یک فرصت برای پیشروی اصولگرایان در سال‌های آینده نیست. روحانی یک شخصیت «میانه‌رو» و بروکرات است. اگر او نتواند یا نخواهد فروبستگی‌های مدنی را بگشاید و کشور را در داخل به سمت کاهش فقر و فساد و خشونت و در خارج به سمت کاهش خطا و خطر در فضاهای پیرامونی هدایت کند زودتر از آنچه تصور می‌کند دولتش سپر خواهد انداخت. تا الان هم چرخش رفتار آقای روحانی خیلی‌ها را شوکه کرده است. بعضی اصلاح‌طلبان با توجیهاتی از این دست که در این شرایط حساس نباید سطح توقعات را از روحانی بالا برد یا این استدلال که حسن روحانی همین است دیگر و همیشه خودش بوده است بر وظایف مبرم قانونی و تکالیف سیاسی وی سرپوش می‌گذارند. نتیجه این توجیه‌گری در میان بدنه اصلاحات و حامیان دولت، یک نوع کرختی و بی‌تفاوتی است. چینش کابینه، عزل و وضع استانداران جدید، سکوت در برابر تخریب و تهاجم تندروها، فضای خاص رسانه‌ای و مجازی، همچنین محیط‌های فرهنگی یا آموزشی و کاهش مضامین اصلاح‌طلبانه در مواضع رسمی رئیس‌جمهور، بسیاری را از رایی که به روحانی داده‌اند مردد ساخته است. در عوض این وضعیت موجب خشنودی پیدا و پنهان اصولگرایان از رفتار رئیس‌جمهور شده است. تحلیلگران اقتصادی متفق‌القولند که اقتصاد ‌ایران چندین ابرچالش جدی دارد که ظرفیت بحران‌سازی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارند. اصلاح طلبان دلسوز بارها تاکید کرده‌اند که کیفیت سیاستگذاری در ایران به‌شدت تنزل پیدا کرده است. به تعویق انداختن حل‌و‌فصل مشکلات اقتصادی و اجتماعی از جانب دولت، بسیار زیانبار خواهد بود. به این دلیل که ابرچالش‌های اقتصادی از نقطه‌ای به بعد دیگر راه‌حل اقتصادی ندارند و تبدیل به مشکلات اجتماعی و سیاسی می‌شوند. اگر اصلاح‌طلبان دست از نقد مشفقانه روحانی بکشند و تکالیف قانونی وی را یادآوری نکنند ایشان در طناب‌کشی با جریانات راست کم خواهند آورد.

انتخاب غلامی به عنوان وزیر علوم حسن روحانی بعد از مدت‌ها را چطور می‌بینید؟ چرا حسن روحانی بعد از ماه‌ها دست روی گزینه غلامی گذاشت که در دانشگاه‌ها نیز انتقاداتی بر این انتخاب همراه بود؟
فضای آکادمیک با فضای عمومی و سپهرهای مختلف عرصه اجتماعی متفاوت است، انتظار انعطاف و رویکرد اصلاحی در مدیریت آن، بیش از دیگر دستگاه‌هاست. اطرافیان روحانی اما واکنش‌های دانشجویان را به مثابه قصاص قبل از جنایت می‌پنداشتند و خرده می‌گرفتند که چرا دانشجویان تا این حد به واکنش منفی پرداخته و مهلت نمی‌دهند که غلامی به سکانداری وزارتخانه بپردازد آنگاه بر اساس کارنامه وی به قضاوت بنشینند. اولا وزیر تاکید دارد که مشی و روش اعتدالی با رویکرد محافظه‌کاری را در مدیریت دانشگاهی اعمال خواهد کرد، خوب است که وزرای دولت مشی اعتدالی داشته باشند، اما مشروط به اینکه اعتدال به مثابه محافظه‌کاری و یکی به نعل و یکی به میخ زدن نباشد. ثانیا دانشجویان به عنوان کلیدی‌ترین حامیان انتخاباتی حسن روحانی روی فرآیند و شیوه گزینش و معرفی وزیر علوم به مجلس بر اساس بده بستان‌های پشت پرده و نه بر مبنای خردجمعی حرف داشتند. پس از انتخابات سال 92 بسیاری از تشکل‌های دانشجویی نسبت به استمرار فشارهای امنیتی بر محیط دانشگاه‌ها واکنش نشان داده و همزمان با شروع گمانه‌زنی‌ بر سر گزینه نهایی وزارت علوم نیز به اظهارنظر پرداخته بودند، ولی متاسفانه روحانی که به لابی و فشار دیگر اصناف پاسخ می‌داد در برابر مطالبات مطرح شده از سوی دانشجویان خود را یکسره به ندیدن می‌زد. سخنان و اظهارات محافظه‌کارانه و ملاحظه‌کاری بعدی وزیر علوم که ناشناختگی یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های اوست، تا حدود زیادی نشان‌دهنده درست‌بودن دغدغه‌های جامعه دانشگاهی نسبت به وی است. بعید است با این دست فرمان وی همسو با مطالبات پیشروانه دانشجویان و بدنه اصلاح‌طلبی و انتظارات آنان حرکت کند.

حسن روحانی بار دیگر در یک بحران به نام برجام قرارگرفته کسی که در انتخابات 96 می‌گفت تحریم‌های غیرهسته‌ای را هم برمی‌داریم اکنون با این شرایط روبه‌رو شده، ترامپ برجام را نقض می‌کند و برخی هم بحث مذاکرات مجدد را پیش می‌کشند، آیا شکست روحانی را باید شکست اصلاحات در سال 1400 بدانیم؟
ببینید شورای امنیت سازمان ملل، رکن اصلی تحریم‌هایی علیه ایران بود. دیگر تحریم‌ها هم متاثر از مصوبات شورای امنیت علیه ایران اعمال شد که همه کشورهای جهان خواه ناخواه مجبور به تبعیت از آن بودند. اگر روحانی می‌گوید تحریم‌های غیرهسته‌ای را هم برمی‌دارد زمانی است که بتواند با تدبیر سیاسی و دیپلماتیک جلو ماجراجویی ترامپ را بگیرد. بخشی از این تدبیر سیاسی برمی‌گردد به بهره‌برداری دقیق از شکاف‌های داخلی جامعه آمریکا و همسوکردن سیاسیون آمریکایی مخالف ترامپ. فعلا برگ برنده دولت روحانی، چیزی است به نام برجام که امضا شده و وجود دارد و طبق آن، پرونده ایران از شورای امنیت خارج شده است. از شورایی که قاضی ارشد آن، آمریکا بود و حکم آن، غیرقابل استیناف. بزرگ‌ترین فاجعه سیاسی بعد از انقلاب، کشاندن پرونده هسته‌ای ایران به چنین مرجعی بود. وقتی که پرونده ایران با اجماع به شورای امنیت سازمان ملل رفت، حالا خارج‌کردن پرونده ایران از شورای امنیت کار بسیار بزرگی بود. خارج‌شدن پرونده ایران از شورای امنیت با مذاکره و بدون کنش‌های قهرآمیز علیه ایران، واقعا یک پیروزی منحصربه‌فرد و یک استثنا بوده است. اگر ایران بنا را بر این بگذارد که پرونده‌اش به شورای امنیت نرود، طبعا با توافق برجام، چنین توانی دارد. باید از همراهی کشورهای تاثیرگذار در سطح بین‌المللی بهره‌مند شود. فضای بین‌المللی امروز به نفع ایران است. البته اگر کنگره بنا داشته باشد بدون آنکه برجام را برهم بزند تحریم‌ها را گسترش دهد، امکانش هست، ولی تا زمانی که ایران تخلفی نکند و بنای برهم‌زدن برجام را نداشته باشد، اجماع بین‌المللی، ـ برخلاف پیش از برجام ـ به نفع ایران و علیه ترامپ است. آنچه می‌تواند برای ایران فرصت ایجاد کند، اجتناب از افتادن در سیاه‌چاله‌ای است که تندروها بر سر راهش قرار می‌دهند و به‌کارگیری سیاست خارجی مدبرانه است. اگر ایران مدبرانه و خردمندانه عمل کند، می‌تواند از فرصت پسابرجام و تحت‌حمایت اجماع جامعه بین‌المللی استفاده و آن را مدیریت و مشکلات کشور در صحنه بین‌المللی را حل کند و اجازه ندهد که دولت آمریکا پرونده ایران را در یک کشمکش طراحی شده یا پیش‌بینی نشده، مجددا به شورای امنیت برگرداند. ایران می‌تواند از فرصت‌های ناشی از همه تحولات منطقه‌ای و جهانی در جهت منافع ملی ایران استفاده کند. دولت ترامپ می‌تواند فرصت‌ساز هم باشد، مشروط به اینکه ما زیرکانه عمل کنیم و از واکنش عاطفی و احساسی بپرهیزیم.

فاز دوم نیروگاه اتمی بوشهر را هم علی‌رغم همه ماجراهای نیروگاه اول به روسیه داده‌ایم، نظرتان راجع به این موضوع چیست؟
روس‌گرایی از آن جهت حائز اهمیت است که با قدرت‌یابی بخش‌های خاص محافظه‌کاران در ایران پیوند می‌خورد. دولت احمدی‌نژاد به‌دنبال اتحاد استراتژیک با امثال روسیه تحت‌عنوان سیاست نگاه به شرق بود. رویکرد تهاجمی اصولگرایان برخلاف رویکرد تعاملی و گفتگوی تمدن‌های اصلاح‌طلبان که مهم‌ترین مسئله را در عرصه جهانی دارا بودند پشتوانه مردمی و نه داشتن متحدی استراتژیک می‌دانست، دائما گریز از غرب و دوستی با شرق را تئوریزه می‌کرد. از نظر اصلاح‌طلبان تعامل با دنیا نیازمند داشتن متحد استراتژیک نبود، ولی از نظر اصولگرایان به‌منظور بازدارندگی در برابر تهدیدات آمریکا، گرایش به شرق و اتحاد با کشورهای قدرتمند آسیایی به‌ویژه روسیه ضروری بود و می‌توانست ضامن منافع کشور باشد و مسئله فقدان متّحد استراتژیک برای ایران را حل کند. از نظر آنان گره‌خوردن سیاسی و اقتصادی با قدرتی نظیر روسیه به ثبات سیاسی بیشتر خواهد انجامید. اما برخلاف تصور اصولگرایان، سیاست نگاه به شرق طی دوره هشت ساله احمدی‌نژاد دستاورد چشمگیری نداشت. روسیه و حتی چین و هند نشان دادند به رغم اینکه مایل به گسترش روابط اقتصادی و تجاری خود با ایران هستند، ولی به لحاظ هزینه‌های بالای هم‌پیمانی استراتژیک و راهبردی با ایران رغبت چندانی به همکاری در این زمینه ندارند. در واقع آنها منافع خود را در تعامل استراتژیک با غرب و تنها نوعی همبستگی و همکاری اقتصادی با کشورهای ضعیف‌تر منطقه می‌دانستند. بر این اساس، چین و روسیه در عرصه بین‌المللی الگوهای جدیدی از گرایش‌های موازنه‌گرایی و تعامل با بازیگران منطقه‌ای را دنبال می‌کنند. روسیه، هند و چین به هیچ‌وجه مایل به رودررویی با آمریکا نیستند در واقع به‌دنبال منافع صددرصدی خویش‌اند و فقط با کارت ایران بازی می‌کنند. روس‌ها به‌خصوص بر اساس منافعی که تعریف می‌کنند، بیش از آنکه ما را متحد استراتژیک خود بدانند ما را به عنوان یک رقیب منطقه‌ای می‌بینند و خطا هم نیست. به‌صورت تاریخی، هیچ‌گاه روسیه در اختلافات دوجانبه، منصفانه عمل نکرده و اختلافات دو کشور عموما تحت فشارهای بین‌المللی حل و فصل شده است. پس از پایان جنگ سرد، روس‌ها ضمن بیان دوستی با ایران، غالبا در شرایط حساس، روابط با ایران را وجه‌المصالحه روابطشان با آمریکا قرار دادند. در عین حال به نظر می‌رسد ایران و روسیه می‌توانند در مسائل منطقه‌ای، به‌صورت برابر همراهی و همکاری کنند. تاکنون در سوریه، روسیه از همراهی و همکاری با ایران بسیار منتفع شده حتی از تنش میان ایران و عربستان سود برده است. روسیه همیشه با کارت ایران بازی کرده است حالا هم اگر بین آمریکا و روسیه رفاقت صمیمی ایجاد شود، یقینا منافع ایران آسیب خواهد دید. دولت باید در سیاست نگاه به شرق خود جانب احتیاط و دقت را بگیرد. خب در حال حاضر مناسبات دو کشور ایران و روسیه صمیمانه است، ولی آیا دوستی بیشتر میان دولت‌های روسیه و آمریکا هم به همان میزان برای ایران فرصت است؟ دوستی و دشمنی روسیه نیز همچون سایر کشورها، نسبی است. روسیه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به یک کشور دوست ایران مبدل شده است و این دوستی باارزش است، اما به هرحال ملاحظات دیگری هم وجود دارد که نباید آنها را نادیده گرفت. حتی موضوع استیفای حقوق ایران در دریای خزر که روس‌ها از زیر بار مسئولیتش شانه خالی می‌کنند به نظر می‌رسد که نهایتا در یک مرجع بین‌المللی حل شود. در حالی که روسیه می‌توانست موضوع تقسیم عادلانه زیر بستر دریای‌خزر را به آسانی حل کند. روس‌ها بر اساس مصالح خود، نیروگاه بوشهر را از تحریم شورای امنیت حذف کردند، با این قول به آمریکایی‌ها که ساخت آن را طولانی کنند و به تاخیر بیندازند و همین کار را هم کردند. وقتی نیروگاه بوشهر تکمیل شد که مناسبات روسیه و آمریکا به‌خاطر استقرار سپر موشکی آمریکا در اروپا با چالش‌های جدی مواجه شد. در ماجرای پدافند موشکی اس 300 نیز موضوعات دیگری پیش آمد. به هر روی بهتر است روابط با همه کشورها را در چارچوب مصالح و منافع ملی کشور خودمان جست‌وجو کنیم. من با تعامل منطقی و از موضع برابر با روسیه و چین مخالفتی ندارم. ولی بازسازی هویت جدید روس تحت عنوان هویت «اوراسیا» و تلاش دولت پوتین برای تشکیل اتحادیه اوراسیا بر پایه‌های فکری - فلسفی افراد شارلاتانی نظیر الکساندر دوگین که بر تقدیس ارزش‌های ژئوپلیتیک و ستایش ملی‌گرایی افراطی روس و احیای امپراتوری روسیه تمرکز دارد، را قطعا برخلاف مصالح و منافع ملی ایران
می‌بینم.

این روزها بحثی از سوی دکتر عارف مبنی بر عدم ائتلاف با اعتدالیون در انتخابات 98 مطرح می‌شود و اکنون هم خبر از تشکیل کمیته‌ای با عنوان استقرار راه امید به گوش می‌رسد، کمیته‌ای که در آن، برخی اعضای شورای سیاستگذاری، نمایندگان مجلس، اعضای شورای شهر و شهردار تهران حضور دارند و ظاهرا تصمیمشان نیز چیزی شبیه به همین عدم ائتلاف با اصولگرایان و اعتدالیون است، مشخصا موضع شما، نسبت به تشکیل گروه استمرار راه امید
چیست؟
به نظرم همه جریانات دخیل در وضع فعلی کشور از جمله اصلاح‌طلبی محتاج ترمیم و بازتولید مشروعیت سیاسی خود هستند. تاکتیک‌هایی مانند «تکرار می‌کنم» و کد آوردن از صبر و استقامت، تنها بخشی از یک راه‌حل سیاسی را نشان می‌دهد. آنچه مشروعیت یک جریان را قوام و دوام می‌بخشد کارآمدی آن است. کارآمدی در تامین آسایش، امنیت و رفاه شهروندان و داشتن برنامه برای یک زندگی شرافتمندانه و پر از امید بروز می‌یابد. به نظر من نیازی نیست آقای روحانی در امور کشور به نفع یک جریان مداخله کند. کافی است او به عنوان مجری قانون‌اساسی و دومین مقام عالی کشور نهادهای نظارتی و اجرایی را به بی‌طرفی و تمامی مقامات را به رعایت مرقانون ملزم کند. سیاست اعتدال یعنی در دفاع از حقوق ملت قاطع و انعطاف‌ناپذیر باشد. اگر روحانی به شعارهای انتخاباتی خود پایبند بماند اصلاح‌طلبان به نتیجه مطلوب خواهند رسید. اساسا اصلاح‌طلبی یعنی تکیه بر قانون و پرهیز از فرارهای فراقانونی. دولت معتدل هم دولتی قانونمدار و پاسخگو است. این دولت به مخالفان خود، تا آنجا که از مدار قانون خارج نشوند، اجازه فعالیت می‌دهد و آنان را در این زمینه تشویق نیز می‌کند. آغوش دولت اعتدالگرا به انتقاد، گشوده است و به استقبال آن می‌شتابد. به نظرم دولتمردان فعلی خود از فهم معنای اعتدال عاجز مانده‌اند. تصور می‌کنند اعتدال حاصل جمع جبری دو چیز زشت و زیباست. آلیاژی با نسبت قابل قبول از طلا و مفرغ است. مثلا صد گرم اصلاح‌طلبی را با سیصد گرم اصولگرایی ممزوج می‌کنیم می‌شود اعتدال! این شاید میانه‌روی باشد، اما اعتدال نیست. اعتدال شیوه‌ای برای درونی‌سازی اصلاحات است و لاغیر. اگر می‌خواهیم کشور توسعه پیدا کند اعتدال پرهیز از ندانم‌کاری، افراط، ستیزه‌جویی و هدردادن منابع ملی است. اعتدال یک حرکت آونگی و سینوسی خنثی نیست، بلکه اراده آهنین و نگاهی جدی به افق می‌خواهد. محتاج ممارست و مبارزه است. اگر اصلاح‌طلبی درمان درد لاعلاجی است اعتدال، داروی آن درمان است. معنی ندارد که بعضی‌ها فکر کنند چون تابلوی دولت اعتدالی است خب باید حتما سهمی هم به «ضداصلاحات» بدهند. اصلاح‌طلبی اگر یک گفتمان با تمام عناصر گفتمانی است، هم تئوری، هم روش و هم هدف دارد. اعتدال یک روش است برای اجرای اصلاحات. اعتدال یعنی اصلاح عملگرایانه و تدریجی وضع موجود به سوی وضع مطلوب با در نظرگرفتن مقدورات و ممکنات در برابر روش‌های چپ، انقلابی و رادیکال. واقعیت گزنده این است که دولت روحانی کشش و آمادگی لازم برای هضم و پاسخگویی به مطالبات عمومی مردم پس از انتخابات سرنوشت‌ساز 96 را ندارد. کما اینکه قادر به پذیرش آثار سیاسی و اجتماعی دوران پسابرجام و تغییرات منبعث از آن نشد. با این وجود به نظرم خطری که دولت روحانی را تهدید می‌کند شکافی است که معمولا در چنین شرایطی میان انتظارات فزاینده مردم از یک‌طرف و توان و ظرفیت محدود و کاهنده دولت از طرف دیگر به‌وجود می‌آید. اقتصاد تکیده و آسیب‌دیده ایران که هم‌اکنون در درجه پایینی از شفافیت و سلامت قرار گرفته تحمل شوک‌های سیاسی را ندارد. با این حال گروه‌های نوکیسه و از ما بهتران مازاد اقتصادی را همچنان می‌بلعند. فساد اقتصادی گسترده شده است. دولت روحانی نتوانسته یا نخواسته قدمی موثر در راه از میان برداشتن فساد «شوق غارت» «مال خودسازی»، «خویشاندسالاری» و انحصارطلبی خواص و نورچشمی‌ها بردارد. مگر چقدر زمان داریم؟ من با هر اقدامی که به تجدید اعتبار و هویت اصلاح‌طلبی بینجامد موافقم، ولی موضوع جدایی یا ائتلاف با اصولگرایان معتدل را مشروط و مقید به تحولات پیش‌رو می‌دانم. دغدغه اصلی اصلاح‌طلبان گفتمان یا غیرگفتمانی‌بودن اندیشه اعتدالی دولت نیست، بلکه دلسردشدن سرمایه اجتماعی و ریزش سازمان رای روحانی است که در آن صورت به روندهای اصلاحی جامعه لطمه خواهد خورد و گرایشات رمانتیک و احساسی پوپولیستی دوباره جان خواهد گرفت.

آیا هنوز هم خطر آسیب‌دیدن منافع ملی یا حضور تندروها حس می‌شود؟ خطری که باعث ائتلاف اصلاح‌طلبان با اعتدالیون در این سال‌ها شده بود؟
افکارعمومی، پیروزی آقای روحانی را حاصل شکست استراتژی منفعت‌طلبانه اصولگراها می‌دانند. مردم به این باور رسیده بودند عده‌ای از اصولگراها ناکارآمدی ایدئولوژیک خود را زیرپوشش باورهای اعتقادی مردم با قلدرمآبی و ایجاد رعب و ترس از دشمن فرضی می‌پوشانند. استراتژی اصلاح‌طلبان در انتخابات گذشته ترجیح منافع ملی بر منافع جناحی و ممانعت از بازگشت همین گروه به قدرت و تداوم تعامل با دنیا بود. به نظرم هنوز ضرورت چنین راهبردی پابرجاست. اصلاح‌طلبان توقع ندارند آقای روحانی خود را یک «اصلاح‌طلب» معرفی کند، ولی بر این باورند که کار ویژه دولت روحانی گشایش در آزادی‌های مدنی و فروبستگی‌های اجتماعی است، بنابراین نباید به نیروهای ضددموکراسی باج بدهد. اصلاح‌طلبان هم باید بتوانند چارچوب فهم‌شان از اصلاح‌طلبی را چنان بازسازی کنند که آرمانشان در چشم و دل ترس‌خورده‌ مردم کارساز و مشکل‌گشا جلوه کند و تمایز و اصالت آن آرمان در مقایسه با رهیافت امنیت‌محور و استثناطلب رقبا آشکار شود، اما وای به روزی که اکثریت جامعه خود را قربانی سیاست‌های اقلیت غارتگر ببینند آنگاه جامعه به دو پاره «غارتگر – قربانی» تقسیم می‌شود.

ماجرای سپنتا نیکنام باعث به‌وجود آمدن واکنش‌های انتقادی و همسوی چهره‌های اصولگرایی مثل ضرغامی، سلیمی و... شده است این موضوع نشان می‌داد که انگار بخشی از اصولگرایان در خود تغییراتی عمده ایجاد کرده‌اند و مواضعی را می‌گیرند که قبلا نمی‌دیدیم. چقدر این موضع‌گیری‌ها را انتخاباتی و چقدر ناشی از تغییرات در مسیر آنها می‌دانید؟ در کنار این امر بحث حلالیت طلبیدن‌های کسانی مثل حامد طالبی از مینو خالقی یا آیت‌الله حائری شیرازی را هم بگذارید.
ماجرای سپنتا هیچ راهی برای دفاع در میان اصولگرایان معتدل باقی نگذاشته است. اصولگرایان می‌دانند شورای
‌نگهبان مانند رئیس‌جمهور یک نهاد حقوقی است. یعنی دارای عنوانی حقوقی است و تعریف مشخصی دارد. هر نهاد حقوقی تعریف، لوازم، تبعات و ملزومات خود را دارد، بنابراین اگر در قانون‌اساسی، فی‌المثل ذکری از شورای‌ نگهبان نمی‌شد این شورا مشروعیت نداشت. خوشبختانه در نقد تصمیم اخیر بخش قابل‌توجهی از اصولگرایان نیز وارد میدان شدند و چون گذشته نگران از سوءاستفاده اصلاح‌طلبان، واکنشی رفتار نکردند و به دفاع و توجیه نپرداختند. آنان به‌درستی متوجه شدند که اینگونه رفتار، انفعالی است و آنان را گروگان نتایج و تصمیمات دیگران می‌کند. از این رو برخی از آنان به نقد جدی این تصمیم و پیامدهای آن پرداختند. حقیقت این است که تفسیر اصول قانون‌اساسی هرچند مطابق اصل 98 به عهده شورای نگهبان است، اما تفسیر هر متنی ضابطه و قاعده‌ای دارد که نباید مخالف نصّ و ظاهر آن متن و فهم اهل لسان از کلمات و لغات و اصطلاحات مندرج در متن باشد، چنانکه نباید مخالف اراده و نظرات قانونگذار و هدف او از تدوین قانون آن هم یک میثاق ملی باشد، وگرنه نقض غرض خواهد بود. اگر گفته شود شورای نگهبان حق دارد قانون‌اساسی را مطابق مصلحت زمان تفسیر کنند، باید گفت لازمه این تصور، بطلان قانون‌اساسی به‌طور کل و صوری‌ و تشریفاتی دانستن آن است، در صورتی‌ که مردم ما در زمان تصویب هرگز چنین نظری نداشتند و به آن به عنوان میثاق انقلاب و چارچوبی برای اداره کشور باور داشته و دارند.

نظرتان راجع به تشکیل فراکسیون حقوق شهروندی در مجلس چیست؟
حقوق شهروندی ستون‌فقرات اندیشه اصلاح‌طلبی است. ببینید حفظ اصول و پافشاری بر مرزها تنها فریضه‌ای اخلاقی نیست، بلکه الزامی سیاسی است فعلا اصلاح‌طلبان به تجدیدنظر و دست برداشتن از اصول متهم‌اند. بعضی می‌گویند اصلاح‌طلبان دچار ریاکاری‌‌اند از طرفی می‌کوشند با بی‌توجهی به حقوق شهروندی وفاداری خود را به بخش مسلط حکومت و قدرت ثابت کنند و از طرف دیگر می‌کوشند به رای‌دهندگان بگویند برایشان ارزش‌های دموکراتیک و دفاع از حقوق شهروندی مقدم بر قدرت و در دولت ماندن است. منظورم این نیست که تک تک اصلاح‌طلبان به لحاظ شخصیتی ریاکارند یا نیستند، منظورم اشاره به جاگیری آنان میان دو گروه و بازی دوگانه ناشیانه آنهاست درست مانند کلیشه ناشیانه کسانی که به نام اعتدالی می‌خواهند وسط لحاف بخوابند. بعضی اصلاح‌طلبان می‌گویند اصول ما همان اصول قانون‌اساسی است، تنها تاکتیک‌هاست که گاهی تغییر می‌کنند. باید گفت این چه تاکتیکی است که نه تنها ما را به اصول نزدیک نمی‌کند که درست در جهت خلاف آن اصول حرکت می‌کند. ادعای ثابت ماندن اصول و تغییر در تاکتیک به نظرم سخنی لغو و بیهوده است. اصلاح‌طلبان می‌توانند با شرکتی حداقلی در قدرت تنها با هدف حمایت از بهبود زیست مردم تعهد خود را به اصول دموکراسی‌خواهی نشان دهند، ولی آزادیخواهی خود را حفظ
کنند و در برابر سکوت و انفعال روحانی لب به انتقاد از وی بگشایند وگرنه باید پذیرفت که اصلاح‌طلبان در اصول تجدیدنظر کرده‌اند و دموکراسی و حقوق شهروندی برای آنها دیگر در اولویت نیست. آیا با تشکیل یک فراکسیون می‌شود جبهه اصلاحات را از چنین بن‌بستی نجات داد؟ تاریخ قضاوت خواهد کرد.

موضوع کاندیداتوری احمدی‌نژاد برای مجلس این روزها داغ شده است. اکنون گفته می‌شود که او حتی در شهر خودش گرمسار فعالیت‌های انتخاباتی را آغاز کرده است. چقدر موضوع ورود احمدی‌نژاد به مجلس را جدی می‌دانید، آیا او سودای پارلمان را خواهد داشت و اگر آری! شانس او در کاندیداتوری از تهران بیشتر خواهد بود یا گرمسار؟
رای مردم به احمدی‌نژاد در سال 84 به‌خاطر علل روانشناسانه اجتماعی از جمله تحقیر و انباشت نیازهای سرکوب شده لایه‌های پایین‌دست و شکاف طبقاتی جامعه بود. بزرگترین قربانیان فقر و فساد، همین توده‌های تهیدست هستند. کسانی که هم در حاشیه‌های جغرافیایی شهرها و هم به صورت طردشده و خودتبعیدی در حاشیه اجتماع به‌سر می‌برند. احمدی‌نژاد خود معلول و محصول چنین علل و شرایطی بود. این علل و شکاف‌ها هنوز هم متاسفانه پابرجاست. بی‌تردید بی‌اعتباری و بی‌اعتمادی به آرمان‌های اصلاح‌طلبانه و ناکارآمدی دولت اصلاحات در به قدرت رسیدن پوپولیسم از جنس احمدی‌نژادی، نقش داشت. نخبگان و روشنفکران که موتور محرکه تحول سال 76 بودند از اصلاح‌پذیری سیستم و کسب نتایج ملموس مایوس شده بودند. در واقع بی‌تفاوتی این قشر به فرآیند انتخابات و بازی دقیق تاییدصلاحیت آقای معین و مهرعلیزاده که به تعدد کاندیداها انجامید باعث شد توده‌ها به احمدی‌نژاد گرایش پیدا کنند. در جامعه ما به دلیل شکاف دولت و ملت ، جامعه در مقابل کسی که نماد قدرت است و به‌دنبال حفظ و توجیه وضع موجود است موضع می‌گیرد. هاشمی سال 84 از دید اکثر جامعه نماد قدرت و وضع موجود بود و احمدی‌نژاد علاوه بر آنکه چهره ناشناخته‌ای بود از دید مردم نقشی در گذشته و وضعیت نابسامان آن زمان نداشت.

نظرتان درباره اقدامات اخیر یاران بهاری و اظهارنظرهای اخیر محمود احمدی‌نژاد چیست؟ آیا حرف‌های او به معنای عبورش از نظام است؟ در ثانی اظهارات جنجالی این روزهای محمود احمدی‌نژاد به مراتب جنجالی‌تر از اظهارات سال 88 است، پس چرا در کشور جنجال درست نمی‌شود یا جو دوقطبی سابق؟
شوآف‌های احمدی‌نژاد از انقلاب فرهنگی تا دوره‌های اول و دوم ریاست‌جمهوری‌اش تا الان مشهود بوده. او همواره می‌کوشد سرخط خبرهای داخلی و خارجی باشد، هرچند این نمایش‌ها دیگر حالت تراژیک به‌خود گرفته است. اگر این شوهای سیاسی را یک اصلاح‌طلب یا هر منتقد سیاسی دیگری انجام می‌داد، آیا محافظه‌کاران مثل حالا سکوت می‌کردند؟ فارغ از همه حدس و گمان‌ها، این پرسش مطرح است که رفتار احمدی‌نژاد در شرایط کنونی چه معنایی دارد؟ در شرایطی که ایران با یک مشکل حاد خارجی مواجه است و در داخل نیز با بحران مالی، رکود و یک زلزله دست و پنجه نرم می‌کند چه معنایی دارد؟ حالا که موقع کفن پوشیدن است
هم‌پیمانان سابق، خودشان را به ندیدن می‌زنند. اصلاح‌طلبان چقدر در زمان ریاست‌جمهوری او فریاد زدند که ایشان کردار و گفتارش عاری از منطق، منافع ملی و اولویت‌های کشور است و حتی درک ایدئولوژیک‌اش از دین و انقلاب، شخصی‌سازی سیاست است، ولی همه داشتند برایش هورا می‌کشیدند. اقدامات اخیر یاران او، آن هم در صحن حضرت عبدالعظیم حسنی! تداعی‌کننده کدام دوران تاریخی و با کدام سمت و سو و کدام نیت صورت می‌گیرد؟ نظام فعلی، از کدام جهات با دوران شاهان قاجار و نفوذ بیگانگان در امور مهم مملکتی شبیه‌سازی می‌شود؟ چرا احمدی‌نژاد هرکاری دوست داشته باشد، می‌کند و مقامات تا این حد با او صبور هستند؟ اتفاقاً خوب است مجموعه احمدی‌نژاد و دوستانش که در طول زمامداری خودشان نهادهای مدنی و دانشگاهی را شخم زدند اینچنین آزادند تا هرچه می‌خواهند بگویند، این به نفع جامعه و کشور است.