شکنجه و اعدام؛ واکنش شاه به سرمقاله دکتر فاطمی

زنده‌یاد دکتر حسین فاطمی، به تعبیر دکتر مصدق، طراح و مبتکر اصلی ملی کردن صنعت نفت محسوب می شد؛ جوانی 34 ساله که مدرک دکترای خود را در رشته حقوق از فرانسه دریافت کرده بود. او به دلیل تلاش هایش برای ملی کردن صنعت نفت ایران، با پیشنهاد مصدق، نشان «همایون» را از شاه دریافت کرد. با این حال، برای مأموران رژیم که در نخستین ساعات پس از انجام کودتای نافرجام 25 مرداد 1332 که نسخه «A» کودتا محسوب می‌شد، به خانه او یورش بردند، تنها اجرای دستوراتِ طراحانِ کودتا اهمیت داشت. منزل فاطمی کنار کاخ سعدآباد و نخستین جایی بود که هدف هجوم کودتاچیان قرار گرفت. کودک 9 ماهه و همسر هراسان او، شاهد این یورش وحشیانه بودند.  قرار بود او را به همراه تعدادی از مسئولان عالی رتبه حکومت دکتر مصدق، ساعت 5 صبح همان روز تیرباران کنند اما با شکست موقت کودتا، فاطمی و بازداشت شدگان دیگر، آزاد شدند. روزنامه «باخترامروز» تا سه روز بعد، شاه و دربار را آماج حملاتی قرار داد که تا آن زمان بی سابقه بود. کافی است به تیتر سرمقاله های دکتر فاطمی، در این سه روز، نگاهی بیندازیم: «این دربار شاهنشاهی روی دربار سیاه ملک فاروق را سفید کرد»، «خائنی که می خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد» و «شرکت سابق و روزنامه های محافظه کار لندن دیروز عزادار بودند.» برخی معتقدند که مرحوم فاطمی، جداً خواستار ساقط کردن رژیم سلطنتی بود؛ شاید همین دشمنی آشکار وی با دربار باعث شد که به هدف شماره یک کودتاچیان تبدیل شود. روایت زندگی یک روزنامه‌نگار دکتر سیدحسین فاطمی، در سال 1296 هـ.ش به دنیا آمد. او اهل نایین بود. برادرِ فاطمی روزنامه ای به نام «باختر» داشت که وی نخستین یادداشت های ادبی خود را در آن منتشر کرد؛ یادداشت هایی که مورد توجه ادیبان و شعرای آن عصر، مانند ملک الشعرا بهار، قرار گرفت. با این حال فاطمی خیلی زود فهمید که رژیم حاکم بر کشور چندان با نویسندگانی مانند او سر سازگاری ندارد. ایرادهای بی موردی که مأموران سانسور رژیم به نوشته های او می گرفتند و شرایط سخت حاکم بر جامعه، فاطمی را به سمت فعالیت  سیاسی کشاند. مقاله جنجالی او که در آن، نمایندگان مجلس شورای ملی دوره رضاخان را به عروسک های خیمه شب بازی تشبیه کرده بود، باعث شد به زندان بیفتد. فاطمی در آن زمان تنها 23 سال داشت. او در زندان آن قدر فرصت داشت که به تقابل جدی با رژیم سلطنتی بیندیشد. وقتی فاطمی، پس از شهریور 1320، از زندان آزاد شد کوشید مشی سیاسی تازه خود را در فرصت ها و عرصه های مختلف بیازماید. او بلافاصله پس از آزادی، کار روزنامه نگاری را از سر گرفت و همزمان با نگارش مقاله برای روزنامه های داخل کشور، تحصیلات خود را در فرانسه ادامه داد.همراهی و همکاری فاطمی با برخی روزنامه نگاران رادیکال، مانند محمد مسعود(کسی که برای قاتل قوام السلطنه در دوران نخست وزیری اش صدهزارتومان جایزه تعیین کرده بود و جان خود را به دلیل بی باکی هایش از دست داد) و روزنامه هایی مانند «مرد امروز»، از او نویسنده ای چیره دست، با قلمی تند و تیز ساخت که هر از گاهی دربار و شخص شاه را آماج حملات خود قرار می داد. او پس از پایان تحصیلات و بازگشت به ایران، با همکاری برخی نویسندگان جوان آن دوران، مانند محیط طباطبایی و جلال نائینی، روزنامه «باختر امروز» را تأسیس کرد. فاطمی چندی بعد به نمایندگی مردم تهران در مجلس برگزیده شد و در گیر و دار مجلس شانزدهم و موضوع ملی شدن صنعت نفت، به حمایت از آن پرداخت. حضور در کابینه دکتر مصدق، به عنوان وزیرخارجه، اوج فعالیت سیاسی او بود؛ فرصتی که فاطمی توانست مخالفت خود را با رژیم سلطنتی علنی کند. این موضوع برای مصدق پذیرفتنی نبود. او پس از قیام 30 تیر 1331، در برابر شاه قسم خورده بود که در پی تغییر رژیم سلطنتی نباشد. آن چه او می خواست، همان رژیم مشروطه سلطنتی مبتنی بر قانون اساسی بود اما فاطمی این گونه فکر نمی کرد. او طی یادداشتی در روزنامه «باختر امروز»، خواستار برقراری جمهوری شده  بود. شاه ضعیف العقل! همان‌طور که اشاره کردیم، بازداشت توهین آمیز، شکست کودتا و تلاش شاه برای ایجاد یک رژیم سلطنتی بدون قید و شرط، آن هم با حمایت انگلیس و آمریکا، باعث شد فاطمی اندک ملاحظه ای را که به واسطه ارتباط با مصدق داشت، کنار بگذارد و در روزنامه خود، بی محابا به شاه و دربار بتازد. او در سرمقاله روز 25 مردادماه 1332 روزنامه «باخترامروز» نوشت:« دربار، دشمن همه آزادمردان، وطن پرستان و خصم مبارزین راه استقلال و آزادی است ... من از محمدرضا شاه پهلوی هرگز انتظار آن را ندارم که این شجاعت و شهامت خودش را در برابر بیگانگان به کار ببرد، من حتی به قدر سلطان مراکش و بیک تونس هم از او حمایت از حقوق ملت را نمی خواهم، ولی اعتراف می کنم که تا این درجه او را حقیر و کوچک فکر و ضعیف العقل نمی شمردم که شبیخون بر مبارزات و جهاد ملت خود بزند و تمام محصول فداکاری ها و جان فشانی های مردم محروم و بینوای کشور را قربانی هوس بازی و لاس زدن با اجانب کند. یکی نیست از او بپرسد دیگر شما و فامیل شما از این یک مشت پا برهنه... چه می خواهید؟ ثروت یک مملکت را به غارت بردید، املاک و اموال و نوامیس مردم از دست این خانواده سی سال است در امان نبوده، حالا هم مثل دزدها و بدکارها از تاریکی شب برای کودتا استفاده می کنید ... پدر شما یک مرتبه به دستیاری «آیرون ساید» کلنل انگلیسی، به روی هموطنان خود شمشیر کشید و عاقبت، در منتهای نکبت، در گوشه «ژوهانسبورگ» چشم بر هم گذاشت. او از این جنایت چه چیزی دید که امروز شما از روی نقشه فرستاده های سفارت انگلیس و ایادی جیره خوار اجنبی، همان راه نکبت بار و ملعنت آمیز را از نو می پیمایید!؟ ... عیاشی و شهوت پرستی و بی اعتنایی به سرنوشت میلیون ها مردم تا همین جا کافی است. از دربار بپرسید دیگر از جان مردم و مملکت چه می خواهید؟ تا پای انقراض تاریخ و سقوط وطن اکنون شما جلو رفته اید و به دست خود آن گور بدنامی و سیاه کاری و اجنبی پرستی را کندید.» تصفیه حساب خونین با این حال، سه روز بعد، نقشه کودتاگران عملی شد. روز 28 مردادماه سال 1332، دولت مصدق سقوط کرد و شاه با حمایت آمریکایی ها به ایران بازگشت. وزیران و مسئولان کابینه مصدق، به ویژه کسانی که به مخالفت با شاه مشهور بودند، تحت تعقیب قرار گرفتند. فاطمی که به دلیل ترور نافرجام از مشکلات جسمی رنج می برد، مانند دیگر متهمان مخفی شد. بعدها مشخص شد که اعضای حزب توده او را به یکی از خانه های امنشان انتقال داده بودند. هشت ماه بعد، محل اختفای فاطمی لو رفت و مأموران شهربانی او را بازداشت کردند. فاطمی شدیداً از بیماری رنج می‌برد؛ اما برای شاه و دربار، این بهترین فرصت برای تصفیه حساب محسوب می‌شد. شتاب دربار برای از بین بردن این مخالف سرسخت، آن قدر بود که تصمیم گرفتند او را قبل از محاکمه، به قتل برسانند. در یکی از روزها که مأموران در حال انتقال فاطمی به زندان قصر بودند، شعبان جعفری(معروف به شعبان بی مخ)، به همراه تعدادی از افرادش، با استفاده از ازدحام جمعیت، به سمت فاطمی رفت و او را با چاقو مضروب کرد. این حادثه باعث تشدید بیماری فاطمی شد. او با همین شرایط، یک سال در زندان ماند. در مهرماه سال 1333، محاکمه فاطمی، شایگان و رضوی آغاز شد. شاید اگر فاطمی مانند آن دو نفر از شاه معذرت خواهی می کرد و به انکار گذشته خود و مبارزاتش می پرداخت، از مرگ نجات پیدا می کرد، اما استقامت و اصرار او بر این مسئله که هدفی جز استقلال و عزت کشور نداشته است، کارش را یکسره کرد. با این حال، تصفیه حساب شاه و دربار با فاطمی محدود به اعدام نبود. پیش از اعدام، او را به شدت مضروب کردند. روز 19 آبان ماه سال 1333، فاطمی را در حالی که در تب 40 درجه می سوخت و به دلیل جراحات وارده از ضرب و جرح، توان راه رفتن نداشت، کشان کشان تا مقابل جوخه اعدام بردند و تیرباران کردند.