«طیب» خودسرنبود

الهه محمدی- شهروند| می‌گویند هنوز روز به نیمه خود نرسیده بود که جمعیتی از جنوب شهری‌های تهران به چهارراه حشمت‌الدوله رسیدند؛ آنها «جاوید شاه»گویان خود را به خانه محمد مصدق رساندند تا او را از نخست‌وزیری ساقط کنند و محمدرضاشاه را که آن زمان فرار را به قرار ترجیح داده بود به مسند سلطنتش برگردانند. همین کار را هم کردند؛ 28مرداد ‌سال32 محمد مصدق با کودتایی روبه‌رو شد که نخست‌وزیری را از او گرفت و بعد روانه زندانش کرد. از آن زمان به بعد بود که نام «شعبان بی‌مخ»، «حسین رمضان‌یخی»، «اسماعیل رضایی» و «طیب حاج‌رضایی» بیشتر از هر زمان دیگری بر زبان‌ها افتاد، اما سرنوشت دو نفر آخر با بقیه متفاوت بود. طیب حاج‌رضایی که روزگاری به «شاه جنوب» معروف بود، تصمیم گرفت دقیقا 10‌سال بعد از کودتای 28مرداد در قیام 15خرداد ‌سال1342 از دستگاه شاه روبرگرداند و پا در رکاب امام خمینی(ره) بگذارد؛ «این پا در رکابی همانا و اعدامش همان» بر اینها را پسر ارشد او می‌گوید؛ بیژن حاج‌رضایی که برخلاف دیگر برادرانش راهی دیار فرنگ نشده و به قول خودش حالا «همه‌کاره» خانواده حاج‌رضایی است، در خانه‌اش چند روز قبل از سالگرد اعدام پدرش (11 آبان 1342) راوی خاطرات پدرش شد. از روزهایی گفت که «طیب» به فرمان آیت‌الله کاشانی و نه به خاطر پول در کودتای 28مرداد شرکت کرد تا روزی که روی علم‌های دسته عزاداری‌اش عکس امام خمینی(ره) را چسباند تا همراهی‌اش را با نهضت امام عیان کند. او در این گفت‌وگو ادعای کسانی را که منکر ارتباط طیب با قیام 15خرداد هستند، رد می‌کند و می‌گوید اقدامات شاه و ساواک خیلی‌وقت بود که او را از دربار کنده بود.  پسر بزرگ طیب حاج‌رضایی پدرش را بیشتر لوطی مسلک می‌داند تا لمپن‌هایی که در خدمت دستگاه پهلوی بودند؛ لمپن‌هایی که تا اواخر سلطنت پهلوی‌ها نقش موثری در تحولات سیاسی ایران داشتند و به صورت ابزار در خدمت منافع سیاسی گوناگون قرار می‌گرفتند. اما بیژن حاج‌رضایی معتقد است پدرش با خونش لوطی‌گری‌اش را اثبات کرد.
او می‌گوید پدرش به اصطلاح امروزی‌ها «خودسر» نبوده و مرید آیت‌الله کاشانی و آیت‌الله بروجردی بوده و خیلی کارها را به خاطر علقه‌اش به مرجعیت شیعه انجام داده است.    بیژن حاج‌رضایی که سال‌هاست رئیس اتحادیه جایگاه‌داران بنزین کشور است، می‌گوید او و برادران و خواهرانش به دلیل توصیه‌های پدر و پیگیری‌های مادرشان به راه لوطی‌گری نرفته‌اند و الان هر کدام برای خودشان دکتر و مهندس‌اند؛ فرزندان کسی که روزی تنها نامش دل مردم نیمی از شهر تهران را به لرزه می‌انداخت و در آخر آن‌قدر سرسختی کرد که جوخه اعدام سرنوشتش را رقم زد. آقای حاج‌رضایی! پدر شما را بیشتر از هر چیز با قیام 15خرداد می‌شناسند که بعد از آن اعدام شدند. اما در مورد علت شرکت ایشان در ماجرای کودتای 28مرداد روایات متعددی وجود دارد؛ یکی این‌که ظاهرا پدرتان به دلیل این‌که توده‌ای‌ها کشور را در اختیار نگیرند و به خاطر تعصب دینی در کودتای مرداد شرکت کرده است، اما روایات دیگری هم وجود دارد؛ مثلا جعفر مهدی‌نیا در کتاب قتل‌های سیاسی و تاریخی 30قرن ایران معتقد است شعبان بی‌مخ در سرنگونی دولت مصدق و بازگرداندن شاه هیچ‌گونه دخالتی نداشته است و این طیب بوده که مردم را که بیشترشان میدانی و ساکن جنوب شهر و دروازه قزوین بودند، با صرف پولی که در اختیارش گذاشته بودند، به صحنه آورد و کار را تمام کرد. نصرالله حداد، پژوهشگر و تاریخ‌نگار هم بر این موضوع تاکید کرده است. شما کدام یک از این روایت‌ها را تایید می‌کنید؟
در زمینه پرداخت پول در 28مرداد باید بگویم این موضوع توسط روزولت و پول‌هایی که به ایران آورد و خرج کرد، بیشتر در زمینه شعبان جعفری و دارودسته‌اش بود. در مورد مرحوم پدرم هیچ سند و شاهدی در این رابطه وجود ندارد. کما این‌که اگر این پول را گرفته بود، باید زندگی‌اش متحول می‌شد. ایشان قبل از 28مرداد بارفروش بود و بعد از این تاریخ هم همین‌طور. مرحوم پدرم حتی در دنیا آمدن ولیعهد که تمام جنوب شهر را طاق نصرت زد و هزینه کرد، حتی یک قران هم از شاه نگرفت. تنفرش هم نسبت به شاه این بود که پولی برای حفاظت همسرش هم در جنوب شهر پرداخت نکرده بود. بچه‌های پایین‌شهر تعهد می‌کنند که این حفاظت را انجام دهند. لذا مطلبی که این آقا بیان کرده تراوشات ذهنی خودش بدون مدرک است، چون باید قاعدتا در این زمینه مدرکی باشد. حالا این مدرک اگر در سیای آمریکا باشد، هر 30‌سال یک‌بار منتشر می‌کند، اما هیچ مدرکی به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی وجود ندارد و به دستور حضرت آیت‌الله کاشانی بود که در 28مرداد مرحوم پدرم رؤسای محلات را دیدند و آماده کردند و کفن پوشیدند و زنده‌باد شاه گفتند و شاه را برگرداندند. شب 29مرداد هم ایشان را بازداشت کردند و حدود 11ماه تا یک‌سال در زندان قصر بود