سفر به تاریخ مطبوعات ایران در گفت‌وگو با هوشنگ امیدی؛

سعید نوروزجو- آدم‌ها هرچه باتجربه‌تر می‌شوند؛ هم‌صحبتی با آنها لذت‌بخش‌تر می‌شود‌. تبدیل می‌شوند به کتاب‌های ناطق تاریخ! همین که خاطره‌هایشان را تعریف کنند کافی است که تکه‌ای از تاریخ برایتان تداعی شود‌. هوشنگ امیدی در سنین نوجوانی‌اش (از اواخر دهه بیست تا اواخر دهه سی) در چاپخانه‌های تهران حروفچینی کرده است و به واسطه این شغل بسیاری از روزنامه‌های قبل و بعد از کودتای 28 مرداد را خوانده و با تحریریه‌های آنها در ارتباط بوده است‌. امیدی اکنون حدود 80 سال دارد، خاطرات او برگ‌های جذابی از تاریخ سیاسی و اجتماعی کشور است که اتفاقات مهمی را مثل حال و هوای تهران در روز 28 مرداد، ترور محمد مسعود توسط توده‌ای‌ها و بسیاری اتفاق خواندنی دیگر از تاریخ مطبوعات را شامل می‌شود‌.
بیایید از فضای چاپخانه‌ها در آن زمان شروع کنیم‌. وظیفه یک حروفچین چه بود؟
ظرفی به نام گارسه بود که حروف در آن بود و حروفچین باید از روی متن خبر حروف مختلف را می‌چید تا جمله‌های خبر کامل شوند‌. در هر چاپخانه هفت، هشت حروفچین وجود داشت‌.
پس شما در چند دوره‌ از مطبوعات ایران حاضر بوده و از نزدیک با گردانندگان آنها در ارتباط بوده‌اید‌. به نظرتان بهترین دوره مطبوعات در ایران چه زمانی بود؟


به نظرم بهترین دوران قبل از 28 مرداد بود‌. روزنامه‌ها در آن زمان بسیار آزاد و با کمترین سانسور منتشر می‌شدند‌. درباره هر چیزی می‌توانستند بنویسند، تنها خط قرمز توهین به پادشاه بود‌. بعد از 28 مرداد کم‌کم آزادی‌ مطبوعات کم شد و رسید به سال 57 و تا امروز که می‌بینید.
منظورتان از باز بودن فضای مطبوعات چیست؟ آن موقع چه می‌نوشتند که حالا نمی‌شود؟
قبل از سال 1332 روزنامه‌ای بود به نام مرد امروز، من در آن زمان دبستانی بودم و تازه کارم را در چاپخانه آغاز کرده بودم و از شماره یک این روزنامه را به یاد دارم‌. مرد امروز همه چیز می‌نوشت! راجع به همه کس می‌گفت! و هیچ ترسی هم نداشت! روزنامه برای محمد مسعود بود‌؛ انسانی فرهیخته و سالم‌. محمد مسعود همیشه با یک مداد کوچک و هر کاغذی که دم دستش بود مقاله‌های خود را می‌نوشت‌. خیلی هم راحت این کار را می‌کرد، قلم را می‌گذاشت متنش را کامل می‌نوشت و قلم را برمی‌داشت! روزی به دفتر روزنامه رفتم و خبر را از او گرفتم و بردم چاپخانه‌. در آن زمان مسعود یک ماشین دوج داشت. آخر وقت وقتی داشتم به خانه برمی‌گشتم از چاپخانه بیرون آمدم و دیدم یک پای مسعود از ماشین بیرون است! فکر کردم مشغول تعمیر ماشینش است. از کنارش رد شدم و به خانه رفتم‌. فردای آن روز وقتی به چاپخانه برگشتم، گفتند مسعود را ترور کردند‌. گفتم کجا؟ گفتند دیشب، همین جا! یکی کارهایی که او در روزنامه مرد امروز کرد، این بود که اشرف، خواهر شاه یک پالتوی پوست گران‌قیمت پوشیده بود‌. عکس او را منتشر کرد و زیر آن نوشت: در حالی که مردم نون ندارند بخورند چرا خواهر شاه چنین لباسی پوشیده است؟ عده‌ای می‌گفتند به خاطر انتشار این مطلب ترورش کردند‌. البته اینها همه شایعه بود‌. بعد از انقلاب معلوم شد محمد لنکرانی از طرف حزب توده مامور ترور محمد مسعود شده بود‌.
توده‌ای‌ها هم در زمان کودتا نشریه خودشان را داشتند‌. از آن نشریه‌ها چیزی به خاطر دارید؟
روزنامه‌ای منتشر می‌شد به اسم به سوی آینده‌. توده‌ای‌ها این روزنامه را صبح می‌خریدند، آن را چهار تا می‌کردند تا فقط اسمش که نوشته بود به سوی آینده معلوم شود و آن را در جیب کت‌شان می‌گذاشتند و بین چهارراه فردوسی و لاله‌زار راه می‌رفتند و برای حزب تبلیغ می‌کردند‌. توده‌ای‌ها در آن زمان ضدمصدق بودند‌.
در آن زمان‌ها روزنامه‌ها را چطور سانسور می‌کردند؟
آقایی بود به نام محرم‌علی خان، از طرف شهربانی به چاپخانه‌ها می‌رفت و روزنامه‌ها را کنترل می‌کرد‌. شب ناگهانی به چاپخانه‌های مختلف سر می‌زد و به صورت اتفاقی یک روزنامه را می‌خواند، اگر مطلب نامربوطی در آن بود، همان جا جلوی چاپ روزنامه را می‌گرفت! این نهایت برخورد با روزنامه‌ها بود، بنابراین روزنامه‌ها هرچه می‌خواستند، می‌نوشتند و معمولا مشکلی پیش نمی‌آمد‌.
ارتباط‌تان با خبرنگاران چطور بود؟
خبرنگاری واقعا شغل شریف و خوبی است‌. متاسفانه این روزها آن‌طور که شایسته است، ارج ندارد و گاهی پیش می‌آید مقامات به خبرنگاران بی‌احترامی می‌کنند‌.
این روزها ارتباط‌تان با مطبوعات چطور است؟ هنوز روزنامه می‌خوانید؟
سال‌هاست روزنامه «جهان‌صنعت» و همشهری را هر روز می‌خوانم‌. گاهی‌ هم پیش می‌آید که مجله‌ای بخرم اما دیگر روزنامه‌ها را مطلقا ورق نمی‌زنم‌.
از روزنامه‌های قدیمی که دیگر چاپ نمی‌شوند، کدام‌شان مورد علاقه شما بود؟
روزنامه‌ای بود به نام شاهد که قبل از کودتای 28 مرداد منتشر می‌شد‌. شاهد برای حزب زحمتکشان و مربوط به دکتر بقایی و علی زاغری صاحب امتیاز آن بود‌. این روزنامه فوق‌العاده خوب بود و بسیار محکم می‌نوشت! خدا دکتر بقایی را رحمت کند، مردی بود تحصیلکرده و استاد فلسفه و منطق و نماینده مجلس هم بود و برای ملی شدن صنعت نفت بسیار فعالیت کرد‌. این روزنامه بسیار مطالب خواندنی داشت‌.
فرق روزنامه‌های امروز با گذشته چیست؟
سطح دانش مطبوعاتی بالا رفته است‌. در گذشته تعداد خبرنگاران تحصیلکرده کمتر بود‌. هر روزنامه نهایت دو سه آدم تحصیلکرده داشت‌. امروزه یک خبرنگار از الف تا ی اتفاقات روز را می‌تواند در اینترنت بخواند ولی در گذشته این مسایل نبود، زمانی که روزنامه پست تهران منتشر می‌شد، خدا رحمت کند ذبیح‌الله منصوری را، ایشان مترجم خوب و درجه یک بود و در روزنامه پست تهران یک اتاق کوچک بود که در آن تلکسی وجود داشت که در آن زمان‌ها تازه آمده بود و مدام اخبار را مخابره می‌کرد‌. آقای منصوری همزمان با اینکه این اخبار انگلیسی را دریافت می‌کرد، ترجمه‌شان می‌کرد‌. سردبیر روزنامه پست تهران آقای ابری بود‌. می‌رفتم این اخبار را از آقای منصوری می‌گرفتم و به آقای ابری می‌دادم‌. ایشان در آن روزنامه از همه کارکشته‌تر بود و اخبار را انتخاب می‌کرد‌. آن زمان ذبیح‌الله منصوری با این سختی اخبار را منتشر می‌کرد ولی حالا اوضاع تغییر کرده است‌. پیشرفت صنعتی به خبرنگار و روزنامه‌نگار بسیار کمک می‌کند‌. در نتیجه خبرنگارها همه معلومات بالایی دارند‌. بعد از 28 مرداد حوالی سیدخندان یک دانشگاه مطبوعات باز شد که موسس آن دکتر مصباح‌زاده بود‌. آن زمان مدیر روزنامه کیهان بود‌. در آن زمان این کار بسیار مهم بود‌. خیلی از خبرنگاران به آنجا رفتند و خبرنگاری شکل حرفه‌ای‌تری به خود گرفت‌.
از روزنامه پست تهران بیشتر بگویید‌. چه کسانی در آن کار می‌کردند؟
مرحوم پرویز یاحقی، ویولنیست و آهنگساز بزرگ ایران خبرنگار پارلمانی روزنامه پست تهران بود‌. روزنامه پست تهران 28 مرداد سال 1332 شروع به فعالیت کرد‌. یاحقی بسیار جوان افتاده و با محبت و خوبی بود، در آن زمان‌ها یک برنامه 15 دقیقه‌ای در رادیو داشت و خودش سلو می‌نواخت‌. گاهی‌ هم به چاپخانه ما می‌آمد و برایمان ساز می‌زد‌. مردی بود که هر وقت او می‌نواخت می‌گفت: اینجارو خارج زد و یاحقی همان لحظه جوابش را می‌داد که نه آقا کجارو خارج زدم! بسیار رابطه صمیمی و نزدیکی با بچه‌ها داشت‌.
28 مرداد 1332 را به خاطر دارید؟ در آن زمان مشغول چه کاری بودید؟
در چاپخانه مظاهری حروفچین بودم در خیابان اکباتان‌. روز 27 مرداد صدای سر و صدا شنیدم‌. لب ایوان ایستادم و خیابان را نگاه کردم و دیدم چه خبر است‌. مردم در خیابان بودند و تظاهرات بود‌. من صبح‌ها زود می‌رفتم سر کار‌. روز 28 مرداد عباس شریفی آمد در چاپخانه و گفت هوشنگ تو اینجا 100 خط چند می‌گیری حروف می‌چینی؟ گفتم من 100 خط 20 قرون می‌گیرم‌. گفت از فردا بیا چاپخانه ما، من 100 خط 25 قرون می‌دهم‌. گفت فردا سر خیابان ظهیرالاسلام منتظرت هستم‌. ما به چاپخانه مجله سپید و سیاه رفتیم که متعلق به دکتر بهزادی بود‌. اگر اشتباه نکنم سالن حزب ایران هم در همان ساختمان بود‌. دیدم یک سالن بسیار بزرگ، دورتا دور آن را گارسه زده‌اند‌. دیدم یک ساختمان یک طبقه بزرگ هم ساخته‌اند که در آن یک ماشین بسیار عظیم چاپ در آنجاست که قبل از آن هیچ‌وقت ندیده بودم‌. حالا شما فکر کنید در بحبوحه 28 مرداد! با خودم گفتم این ماشین کی وارد ایران شده و کی آن را به اینجا آورده‌اند که کسی متوجه نشده! همه آن دستگاه‌ها برای روزنامه پست تهران بود که روز 29 مرداد منتشر شد‌.
کدام مجله از همه محبوب‌تر بود؟
مجله‌ای به نام خواندنی‌ها منتشر می‌شد که برای آقای امیرانی بود‌. ایشان ساکن قلهک بود‌. اکنون خانه او در اختیار وزارت فرهنگ و ارشاد است‌. قبل از کودتای سال 32 در خانه او ریموت داشت! خیلی‌ها ایراد می‌گرفتند که چرا؟! فرم کار مجله خواندنی‌ها به این شکل بود که مطالب خواندنی هفته را از روزنامه‌ها جمع‌آوری می‌کرد و در مجله منتشر می‌کرد‌. خیلی جالب بود‌. شما وقتی یک مجله خواندنی‌ها را می‌خواندی مثل این بود که یک هفته همه روزنامه‌ها را خوانده باشی! آقای امیرانی در چاپخانه‌اش یک صحاف کار می‌کرد به نام ممد آقا‌. روزی وقتی ممد آقا در حال بریدن لبه‌های مجله بود چهار انگشتش زیر تیغ رفت و قطع شد‌. آقای امیرانی نامه‌ای به حسابداری مجله می‌نویسد تا زمانی که در چاپخانه من کار می‌کند حقوق او را پرداخت کنید اما اگر از این چاپخانه رفت، هرجای ایران که بود حقوق او را واریز کنید! و تا انقلاب هم از آن چاپخانه حقوق می‌گرفت‌. قدیم‌ترها آدم‌ها خیلی بهتر بودند!
مهمترین روزنامه‌ای که قبل از انقلاب در ایران منتشر می‌شد چه بود؟
در آن زمان همه سعی می‌کردند رو دست روزنامه‌های اطلاعات و کیهان باشند! آن روزها این دو روزنامه برترین روزنامه‌ها بودند‌. کیهان در ابتدا ساختمان کوچکی بود در خیابان خندان و دکتر مصباح‌زاده آرام آن را توسعه داد و چاپخانه درست کرد و روزبه‌روز این مجموعه بزرگ‌تر شد‌. روزنامه اطلاعات هم در خیابان جلیل‌آباد که حالا نامش خیام شده است ساختمان بسیار بزرگی داشت. در روزنامه کیهان ضمیمه‌ای به نام کتاب هفته هم منتشر می‌شد‌. این ضمیمه بسیار پرطرفدار و خوب بود‌.