روزنامه ابتکار
1396/08/06
« ابتکار» از فیلم های کارگری در سینمای ایران گزارش می دهد قهرمانان کارگر
فاطمه رنجاندیشجنبش سینمایی نئورئالیسم پس از پایان جنگ جهانی دوم که ایتالیا درگیر فقر، تورم و بیکاری بود، شکل گرفت. بعد از روی کار آمدن ائتلافی از احزاب چپ و لیبرال، روبرتو روسلینی، ویتوریو دسیکا و لوکینو ویسکونتی از جمله فیلمسازان برجسته جنبش سینمای کارگری شناخته شدند.
آنان در صدد بودند تا فرم و محتوا را به واقعیت نزدیک کنند. بنابراین در این دوره فیلمهایی نظیر «رم شهر بیدفاع»،
«آلمان»، «سال صفر»، «زمین میلرزد» و «دزد دوچرخه» با محوریت طبقات ضعیف جامعه از جمله کارگران، دهقانان و چریکهایی که در طی دوران فاشیسم با حکومت موسیلینی و اشغالگران نازی میجنگیدند، ساخته شد. اما چیزی نگذشت که دیدگاههای انتقادی نسبت به این جنبش شکل گرفت. با اینکه جنبش نئورئالیسم در میانه سالهای دهه پنجاه از بین رفت، بیشتر تاریخنگاران سینما، نئورئالیسم را نه به خاطر گرایشهای سیاسی و جهانبینی آن، بلکه به سبب نوآوریهایش در زمینه فرم فیلم موثر میدانند. در همین زمینه سینمای ایران که امروزه در عرصههای جهانی جوایز بسیاری را از آن خود کرده بیتاثیر از این مکتب نبوده است. شاید به جرات بتوان فرخ غفاری را از بنیانگذاران سینمای کارگری در ایران دانست. او در سال ۱۳۵۴ با فیلم «جنوب شهر» سینمای متفاوتی را ارائه کرد که از نئورئالیسم ایتالیایی الگوبرداری شده بود. بعد از آن کامران شیردل فیلم «اون شب که بارون اومد» را در سال ۱۳۴۷ ساخت که تا سال ۱۳۵۳ در توقیف بود و بالاخره در سومین جشنواره فیلم تهران به نمایش درآمد. در همین راستا، سهراب شهیدثالث، اولین فیلمهای سینمایی بلند خود «یک اتفاق ساده» در سال ۱۳۵۰ و «طبیعت بیجان» را در سال ۱۳۵۲ ساخت. از آنجایی که سبک سینمایی شهیدثالث به نئورئالیسم نزدیک بود، همواره تاکید داشت: «دغدغه اصلی من به نمایش درآوردن واقعیتها درباره زندگی مردم عادی اطرافمان است نه زندگی قهرمانها». پس از انقلاب ۱۳۵۷ نفوذ نئورئالیسم ایتالیا در سینمای ایران حضور مشخصتری پیدا کرد. فضای آن روزهای سینمای ایران را میتوان با روزهای پس از جنگ جهانی در ایتالیا مقایسه کرد که در اینسالها تعدادی فیلم مستند در زمینه نئورئالیسم ساخته شد. همچنین فیلمهای تاثیرگذاری ساخته شد که از میان آنها می توان به «در کوچههای عشق» خسرو سینایی، «زندگی ادامه دارد» عباس کیارستمی، «بادکنک سفید» جعفر پناهی، «جمعه» حسن یکتاپناه، «زمانی برای مستی اسبها» بهمن قبادی ،«نرگس» رخشان بنیاعتماد، «آبادانیها» کیانوش عیاری و «دان» ابوالفضل جلیلی اشاره کرد. ساخت و تولید فیلمهایی با این سبک و سیاق شرایط را به گونهای فراهم کرد که اکثر سینماگران سینمای ایران مستقیم یا غیر مستقیم، خودآگاه یا ناخودآگاه، وامدار نئورئالیسم ایتالیا هستند.
فیلمسازان مهجور کارگری
آنچه در این مقوله به عنوان سوال اصلی مطرح میشود نقش فیلمسازان و همچنین نگاه دولت به این سبک فیلمسازی است. در واقع به همان اندازه که فیلمهای کارگری در کشورهایی مانند ایران با برچسب سیاهنمایی در داخل کشور محکوم میشوند، روز به روز تعداد فیلمهای با محوریت طبقه کارگر کاهش پیدا میکند. البته این موضوع، معلول علتهای بسیاری است که موضعگیریهای دولت و عدم استقبال مخاطبان در این زمینه بیتاثیر نخواهد نیست. اگرچه در موارد محدودی در سینمای ایران به طبقه کارگر پرداخته شده است اما حداقل در دو دهه اخیر کارگر از فیلمهای ایرانی حذف شده است. شاید در مواردی بازیگری نقش کارگر را داشته است اما واقعیت این است که چنین چیزی در تعریف فیلم کارگری نمیگنجد. این در حالی است که نمونههای انگشتشمار این سبک در تولیدات سالانه سینمای ایران هر کدام به نوعی با موضعگیریهای دولتهای وقت مواجه شده اند. از این قبیل میتوان فیلمهایی نظیر «قصهها» رخشان بنی اعتماد، «آتشکار» و «خواب تلخ» محسن امیریوسفی را نام برد. در واقع، هر کدام از این فیلمها که به نوعی واقعیت زندگی اجتماعی قشر کارگر را به تصویر می کشیدند با برچسب سیاهنمایی به داخل کمد رفتند و در نهایت بعد از چند سال که از زیر تیغ سانسور گذشتند، راهی سالنهای سینما شدند. با این همه آنچه مسلم است، هر چند دولتها در حمایت از سینماگران نقش بسزایی دارند اما با نگاهی گذرا به آمار فیلمهای تولید شده در دولت نهم تا دوازدهم به این نتیجه میرسیم که سینمای نئورئالیسم در تمام این سالها زیر سایه سردمداران این جنبش در سختترین شرایط نیز تا امروز به حیات نیمهجان خود ادامه داده است. بر اساس همین آمار فیلمهایی نظیر «چندکیلو خرما برای مراسم تدفین» سامان سالور، «چند میگیری گریه کنی» شاهد احمدلو، «چهارشنبهسوری» اصغر فرهادی، «هیچ» رضا کاهانی، «آواز گنجشکها» مجید مجیدی، «باد در علفزار میپیچد» خسرو معصومی، «تنها دوبار زندگی میکنیم» بهنام بهزادی، «محیا» اکبر خواجویی، «بیست» رضا کاهانی، «حیران» شالیزه عارفپور، «بیداری رویاها» محمدعلی باشه آهنگر، «سنگ اول» ابراهیم فروزش ، «کیفر» حسن فتحی، «دیگری» مهدی رحمانی، «لطفا مزاحم نشوید» محسن عبدالوهاب، «آقا یوسف» علی رفیعی، «آلزایمر» احمدرضا معتمدی، «اینجا بدون من» بهرام توکلی، «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی، «سوت پایان» نیکی کریمی، «گزارش یک جشن» ابراهیم حاتمی کیا، «مرگ کسب و کار من است» امیر حسین ثقفی، «جیببر خیابان جنوبی» سیاوش اسعدی، «حوض نقاشی» مازیار میری، «بیخود و بیجهت» رضاکاهانی، «مردی که گیلاسهایش را خورد» پیمان حقانی و «آتشکار» محسن امیریوسفی در بین سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ ساخته شدهاند. میتوان گفت در دولتهای نهم و دهم به طور میانگین در هر سال ۳ فیلم با این مضمون روی پرده رفته است. همچنین فیلمهای دیگری از جمله «استراحت مطلق» رضا کاهانی، «انارهای نارس» مجیدرضا مصطفوی، «بیگانه» بهرام توکلی، «چندمتر مکعب عشق» جمشید محمودی، «زندگی جای دیگری است» منوچهر هادی، «قصهها» رخشان بنیاعتماد، «همه چیز برای فروش» امیرحسین ثقفی، «ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه» ابراهیم ابراهیمیان، «انتهای خیابان هشتم» علیرضا امینی، «پنجستاره» مهشید افشارزاده، «خداحافظی طولانی» فرزاد موتمن، «شیفت شب» نیکی کریمی، «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» وحید جلیلوند،«مردی که اسب شد» امیرحسین ثقفی، «ابد و یک روز» سعید روستایی، «سینما نیمکت» محمدرضا رحمانیان، «برادرم خسرو» احسان بیگری، «به یک کارگر ساده نیازمندیم» پدرام کرمی و «امتحان نهایی» عادل یراقی در دولت یازدهم و دوازدهم راهی اکران عمومی شدند که این تعداد به طور متوسط سالانه ۵ فیلم را برای دولت تدبیر و امید به ثبت رسانده است.
سینمای کارگری ارتباطی به کمونیسم ندارد
احمد طالبینژاد منتقد و نویسنده سینما درباره تعریف سینمای کارگری توضیح میدهد: «ما ژانری به نام ژانر کارگری نداریم، کارگران جزئی از جامعه هستند. درواقع در ژانر سینمای اجتماعی فیلمهایی که شخصیت اصلی از طبقه کارگر هستند را میتوان نماینده سینمای کارگری دانست. علت اینکه فیلمهایی از این دست در قبل و بعد از انقلاب کمتر در ایران ساخته شده است، دلایل مختلفی دارد. از آنجایی که دفاع از حقوق کارگران همواره با گرایشات چپ مارکسیستی جا افتاده است، همه فیلمسازان به شکل محافظه کارانهای سعی میکنند، سراغ این طبقه نروند. مگر محدود فیلمهایی نظیر «قصهها»، «روسری آبی» و ...که در این باره ساخته شده است. بنابراین طبقه کارگری به خاطر ترس از ممیزی و برچسبهای مارکسیستی هیچ وقت به عنوان یک موضوع طلایی در کانون توجه فیلمسازان ایرانی قرار نمیگیرد. سینمای ما در منگنهای گیر کرده است که پایش را هر طرف بگذارد، انگ میخورد. فیلمسازان هم ترجیح میدهند با ساخت این سبک فیلمها از نان خوردن نیفتند.»
طالبینژاد با تاکید بر اینکه طبقه کارگری در سینمای ایران نمونه زیادی ندارد، میگوید:« در فیلم «جدایی نادر از سیمین» شخصیت کارگر داستان محوری نبود. به همین دلیل نمیتوان این فیلم را نماینده فیلمهای طبقه کارگری محسوب کرد اما در فیلم «ساعت 5 عصر» برای نخستین بار در این سالها به اعتراضات کارگری پرداخته شده بود. اگرچه همین که اشاراتی به این طبقه داشتهاند، جای تقدیر از کارگردانهایی نظیر اصغر فرهادی و مهران مدیری دارد. کارگران در جامعه ما قشر محرومی هستند. این طبقه به خصوص در سالهای اخیر به دلیل ورشکستگی کارخانهها و واردات کالاهای چینی آسیبپذیرتر شدهاند، لازم است در سینما بیشتر به این قشر پرداخته شود. در این سالها حتی در حوزه ادبیات هم آنچنان که باید به طبقه کارگر پرداخته نشده است.»
این منتقد سینمایی درباره تاثیر عواملی نظیر استقبال مردم و ممیزیهای دولت به فیلمهای کارگری، توضیح داد:«مردم از فیلمهای خوبی که شخصیت اصلی آنها کارگر هستند استقبال میکنند. در واقع دلیل اصلی حذف این طبقه در فیلمهای سالهای اخیر دخالتهایی در قالب ممیزی و ترس فیلمسازان از ممنوعالکاری است. به خاطر دارم یکی از کارگردانهای خوب ما درباره کارگری که مدام در انتخابات شرکت میکرد ولی رای نمیآورد، فیلم ساخت. از آن زمان که نخستین فیلم آقای کارگردان درباره طبقه کارگری ساخته شد او را متمایل به گرایشات مارکسیستی میدانند. همچنین سالهای اوایل کافی بود بازیگر فیلمی لباس قرمز به تن داشته باشد، سریع میگفتند این کارگردان کمونیست است. این در حالی است که چپ کمونیست و مارکسیستی با تعریفی که در جهان وجود دارد، چندان در ایران پررنگ نیست.
چرا که چیزی از این اندیشه باقی نمانده اما طبقه کارگری ارتباطی به کمونیست ندارد. فقط چون اولین مدافع حقوق کارگران کمونیستها بودند، سینمای کارگری با این تفکر به جهان معرفی شد. از سویی دیگر تندرویهایی که در اوایل انقلاب درباره طبقه کارگر صورت گرفت، چهرهی این سبک آثار را تا امروز مخدوش کرد. اگر بخواهیم سینمای کارگری را از نو معرفی کنیم باید تعریف علمی از آن ارائه دهیم. در این تعریف ما دو نوع کارگر داریم :«کارگر خدماتی و کارگر مولد، به معنای کارگری که در چرخه تولید کار میکند. در واقع کارگران خدماتی تا اندازهای در فیلمهای این نسل وجود دارند اما طبقه کارگر مولد در سینمای ایران به ندرت تصویر شده است. به عنوان «چند متر مکعب عشق» یکی از فیلمهای خوب سینمای کارگری
است.»
طالبینژاد در پایان اضافه کرد: «سینمای ما به گزارش روزنامهای یا سینمای ژورنالیستی تبدیل شده است. فیلمهای ماندگاری مثل «گاو» که با گذشت 40 سال هنوز هم تر و تازه هستند و ارزش دیدن داشته باشند دیگر وجود ندارند. فیلمها مانند گزارشات اجتماعی شدهاند که امروز خوانده میشوند ولی فردا ارزشی ندارند. درواقع بسیاری از فیلمهایی که حلوا حلوایشان میکنیم و دهتا جایزه میگیرند، گزارشات اجتماعی تند و تلخی هستند که متاسفانه ماندگار نیستند.»
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
حضرت آیت الله خامنهای در دیدار با نخست وزیر عراق:
هرگز به آمریکاییها اعتماد نکنید
«ابتکار» از تب «بیت کوین» گزارش می دهد
تولد ارز مجازی از تبعیض طبقاتی
جمعیت زیاد پایتخت را فرسوده کرده است
تهرانی های مظلوم
با اکثریت آرای نمایندگان پارلمان کاتالونیا اعلام استقلال کرد
محمدعلی وکیلی
فضیلت مغفول فرهنگ ایرانی
چرا «علی اشرف درویشیان» محبوب بود؟
غوغای خاموشی «صدای صمد»
« ابتکار» از فیلم های کارگری در سینمای ایران گزارش می دهد
قهرمانان کارگر
احمد توکلی در گفتوگو با«ابتکار»:
ظاهر مردم، باطن مسئولان است