بوی بهشت در مشام یوز جوان!





در شب مهتابی آن سوی مرزها ،تیزچنگ ترین شکارچی این حوالی زیر سایه ابرهای بی طاقت و در ازدحام چشم های غریبه،قفس توری تزارها را شعله ور کرد تا ماه در حوالی سیبری،چهره نیستلروی وطنی را بپوشاند و سینیور کنار نیمکت، شعرهای عاشقانه پرتغالی را به عشق شاگردش بخواند.او سردار آزمون است.مردی که با آتش بازی اش در مخمل سبز کاری می کند ملت سر بر بالش آرامش بگذارند و سنگربانان مغموم سر از متروک‌ترین سیاره‌ها درآورند.پسر خوب ترکمن که دست در گردن تقدیر


به فرشته نجات تیم ملی بدل می شود و خواب آشفته سیم خاردارها را آشفته تر می سازد.
او در کازان نمونه بارز یک تمام کننده تمام عیار بود.یوز غرانی که ثابت کرد می تواند در جام جهان نما داستان نیمه تمام رستگاری را در تقدیس سرزمین مادری بنویسد.جنگاور جوان بوی بهشت را در روزهای جهنمی به مشاممان خواهد رساند.از اینجا تا مسکو برای مردی که قرار است مردن و زنده شدن را به رقیبان بیاموزد و ملتی را به ابرها سنجاق کند،راهی نیست.او می تواند به ستاره دنباله دار سپهر فوتبال ایران بدل شود و قلب ها را به شک بیندازد.فقط کافی است ثانیه ها به هروله نگذرند و سردار در نود دقیقه های پرمرز و راز
جرعه‌های لبخند را به ما بنوشاند.فقط باید خروس ها هوای چشم های خواب آلوده را داشته باشند و همای سعادت روی شانه های میهن بنشیند.
دل ها گواهی می دهند.خطرناک ترین مهاجم دنیا،
آوازهای دلربایش را در جام های ترک خورده جانمان خواهد ریخت و بیرق خونین را
در دوردست افق نشانمان خواهد داد.این خط و
این نشان!