تلویزیون ندیدن برای بعضی ها پُز است

«به آرامی شروع به مردن می‌کنی اگر...»
این جمله نصفه نیمه از «پابلو نرودا» را گذاشته اول کتابش، با این امید که شاید تلنگری شود بر مخاطب، اما جایی وسط صحبت‌هایمان اعتراف می‌کند که نبودن همه آن کلماتی که قرار بوده جای این سه‌نقطه‌ بنشیند، بزرگ ترین ترس او در زندگی‌ است، این که سفر نرود، کتابی نخواند، به اصوات زندگی گوش ندهد و در کنجی به دردِ    رخوت دچار شود، ذهنش غبار بگیرد و دیگر بودنش تکانه‌ای بر این عالم نباشد.
حالا 18 سالی می‌گذرد  از آن روزی که «منصور ضابطیان» از لابه‌لای صفحات مجلات جوان‌پسند بیرون آمد و به تلویزیون قدم گذاشت. او آن روزها یک ژورنالیست خوش فکر بود اما کمتر از دو دهه بعد، مجری گری، برنامه‌سازی، نویسندگی کتاب و جهانگردی به کارنامه کاری‌اش ضمیمه شد.از این حیث، او یکی از هنرمندان پُرکار و پُرشور ایرانی ا‌ست.
در سفر کوتاهی که  اخیرا به مشهد داشت، مجال یک گفت وگوی کوتاه دست داد. گفت وگویی از انتخاب‌های دیروز آقای نویسنده تا تصمیم هایی برای فردا:


تلویزیون بازی آقای مجری در کودکی
«در کودکی رویایم این بود که در جایگاه الانم باشم. من الان دارم در رویای کودکی ام زندگی می کنم...» این را ضابطیان گفته است... در یکی از مصاحبه‌هایش...گویا روزگاری دوست داشته مجری باشد، پس می‌پرسم:«چه چیزی در آن سن و سال شما را مشتاق حضور در تلویزیون می‌کرد؟»، پاسخ می‌دهد: راستش را بخواهید، این فضای کلی تلویزیون بود که دوستش داشتم.مثلا نمی‌توانم بگویم اجرای فلانی مرا جذب این فضا کرد. برایم کلیت جریان جذاب بود. فکر نمی‌کردم زندگی این فرصت را نصیبم کند. تجلی علاقه‌ام حتی در بازی‌های کودکانه آن روزها نیز نمود داشت. «تلویزیون‌بازی» می‌کردیم؛ من مجری بودم و دوستانم به تماشایم می‌نشستند. از این زاویه، اجرا برایم دوست داشتنی اما دست نیافتنی به نظر می‌رسید.»
مردم مرا می‌بینند و می‌پرسند چرا دیگر در تلویزیون نیستید؟
اما هشت ماهی است که او از همین تلویزیون که آن را از کودکی دوست داشته، دور شده است؛ کنجکاویم بدانیم دلش برای برنامه‌سازی تنگ نشده است؟«وقتی مدتی از خانه‌تان دور باشید؛ مگر می‌شود که دلتنگش نشوید؟ وقتی مردم مرا می‌بینند و می‌پرسند که چرا دیگر در آن فضا نیستم، دلم می‌گیرد و حسرت می‌خورم اما به هر حال دست من نیست. خیلی‌ها فکر می‌کنند که من خودخواسته برنامه را قطع کردم اما این طور نیست.» او تمایل ندارد بیش از این از دلایلش بگوید پس سربسته بیان می‌کند: اجازه بدهید بیش از این توضیح ندهم، چون ممکن است از سر دلتنگی حرف‌هایی بزنم که بعضی‌ها فکر کنند، بدگویی‌ است اما امیدوار و مطمئنم که شرایط بهتر خواهد شد، تجربه های هنری چه در ایران و چه در هر نقطه دیگر از دنیا نشان داده که اثر هنری خوب به راهش ادامه می دهد.
 هنوز هم می‌گویم، تلویزیون ندیدن برای بعضی‌ها پُز است
حرف را می‌بریم سمت نگاه او به تلویزیون. ضابطیان چند سال پیش در مصاحبه‌ای گفته بود که «برخی از باب پُز می‌گویند که تلویزیون نمی‌بینند»، او در آن برهه از برنامه‌سازی در تلویزیون حمایت کرده بود اما ابتدای امسال و در گفت وگویی با روزنامه «شرق»، بر ریزش آمار مخاطبان این بخش به دلیل کیفیت پایین بعضی برنامه‌ها صحه گذاشته بود.
این تغییر نگاه برای هنرمندی که بعضی از پُرمخاطب‌ترین برنامه‌های سیما را در کارنامه دارد، نکته قابل تاملی‌ است. می‌خواهیم بدانیم حالا اوضاع از نظر او چگونه است؟
در جواب می‌گوید: هنوز هم می‌گویم که تلویزیون ندیدن برای بعضی‌ها پُز است اما بر این نکته هم تاکید دارم که تعداد مخاطبان در این سال‌ها ریزش داشته است. البته در همین شرایط هم برنامه های خوبی داریم که متاسفانه دیده یا معرفی نمی‌شوند. یک دلیل آن نیز همین اعتمادی است که از آن صحبت کردیم. قسمت دیگر آن هم نوعی «پُز» دادن است و این مولفه‎ها، همدیگر را به نوعی تکمیل کرده‌اند.
 دوران حکمرانی اسپانسرها
او سهم تقصیری را هم برای اسپانسرها و جیب خالی صدا و سیما قائل است ومی گوید: اکنون در دوران حکمرانی اسپانسرها به سر می‌بریم. سراغ هر شبکه‌ای می‌روید با برنامه‌ای روبه‌رو می‌شوید که سازندگانش مصرانه تلاش دارند مخاطب را جذب کنند و مدام به او می‌گویند که؛ این را بخر، فلان شماره را بگیر و... . خلاصه تلویزیونی که روزگاری جای غول‌های برنامه‌سازی و چهره‌های برجسته هنری بود، حالا به فضایی تبدیل شده که به قول شما در آن قابلمه عرضه می‌کنند. اگر یک شبکه خصوصی دست به این کار می‌زد، حرفی نبود اما رسانه ملی جای این کارها نیست. البته خوشبختانه مدیر رسانه ملی به تازگی در مراسم اختتامیه جشنواره تولیدات استانی قول داد شرایط موجود را بهبود بخشد و تاکید کرد که تلویزیون جای فرهنگ است.
مخاطبان شبکه‌های مجازی، خالص هستند
ضابطیان گوشه‌چشمی هم دارد به فعالیت در فضای مجازی و تجربه‌ای که او و محمد صوفی، با برنامه «وقت خواب» در این عرصه کسب کردند؛«راستش را بخواهید، جنس مخاطبان شبکه‌ها و فضای مجازی متفاوت است. مثلا مخاطب صفحه اینستاگرام یا تلگرام من، یک مخاطب خالص است. او پیوستن به یک صفحه، بودن در آن فضا و دیدن پست‌ها را آگاهانه انتخاب کرده است اما درباره مخاطب تلویزیون الزاما چنین نیست، چون ممکن است برای مثال فردی در حال عوض کردن شبکه‌های تلویزیون به برنامه من رسیده و آن را تماشا کرده باشد. قاعدتا در نگاه کمی، شمار مخاطبان این دو بخش شاید قابل قیاس نباشد اما به لحاظ کیفی در فضای مجازی می‌توان به مخاطبان خالص‌تری رسید.از طرفی من مطمئنم ظرف سه، چهار سال آینده زیر ساخت‌های این بخش آن‌قدر پیشرفت خواهد کرد که با گوشی موبایل می‌توان به همه نیازها لااقل در بخش فرهنگی پاسخ گفت.»
او در عین حال «وقت خواب» را یک اتفاق ارزشمند می‌داند که به زعم او هنوز تجربه‌اش برای جامعه زود بود؛«این پروژه با همه زیرساخت‌هایش برای تهیه‌کننده آن گران تمام می‌شد و یکی از دلایل ادامه نیافتن آن در فصول بعدی همین بود. جامعه ما هنوز عادت نکرده برای بخش فرهنگی پولی پرداخت کند. خیلی‌ها شاید ترجیح می‌دادند با آن حجم اینترنتی که صرف دیدن این برنامه می‌کنند، سری به اینستاگرام و... بزنند.»
به صرف چای نعناع در مراکش
حرف را می‌کشانیم به فضای نویسندگی «منصور ضابطیان» با این سوال که؛«رفتن به سمت و سوی سفرنامه‌نویسی آیا یک اتفاق عامدانه و از پیش برنامه‌ریزی شده بود؟»
در جواب می‌گوید: من نویسندگی را از سال‌ها پیش و از درون مطبوعات آغاز کردم، البته در کودکی هم این کار، یکی از سرگرمی‌هایم بود اما در مجموع به موضوع سفرنامه‌نویسی فکر نمی‌کردم. بعدها با شک و تردید تصمیم گرفتم تا گزارش‌های سفرهایم را به کتابی تبدیل کنم که نتیجه اش شد،«مارک و پلو». استقبال خوب مخاطبان از این اثر که تجارب شخصی من در سفرهایم بود، مرا سر ذوق آورد و باعث شد تا کتاب‌های بعدی‌ام را در همین حوزه بنویسم.
او از نگارش کتاب جدیدش با عنوان «چای نعناع» خبر می‌دهد که این بار درباره سفری پُرماجرا به کشور مراکش است. ضابطیان یادی می‌کند از مصاحبه‌های خواندنی اش که روزگاری برای درج در مجلات، آن‌ها را تهیه می‌کرده است و می‌گوید برای جمع‌آوری و چاپ آن‌ها نیز برنامه‌هایی دارد.
ضابطیان از میان حرفه‌هایی که به آن‌ها مشغول بوده، بیش از همه نویسندگی را دوست دارد چون به اذعان خودش، دست به قلم بردن حال او را خوب می‌کند.
می‌پرسیم:«تا به حال شده به تجربه یک حرفه جدید دیگر فکر کنید، مثلا بازیگری یا خوانندگی؟»
-  «این‌ها شغل‌های وسوسه‌انگیزی هستند.راستش را بخواهید، پیشنهادهایی نیز برای حضور در عرصه بازیگری داشتم اما معتقدم که نمی‌توانم بازیگر یا خواننده درجه یکی باشم، پس برای پرهیز از میانمایگی، ترجیح می‌دهم در همان حرفه‌ای باقی بمانم که در آن ، مهارت و درخشش کافی دارم. از این منظر، نویسندگی و سفرنامه‌نویسی برایم عرصه‌های جذاب‌تری هستند.»
 کسانی که محدودیت خلق می‌کنند؛ سرمایه‌های این سرزمین را هدر می‌دهند
حرفمان جایی می‌رسد به «حسرت‌ها»، ضابطیان از آن اتفاقات و شرایطی که آه از نهادش بلند می‌کنند،چنین می‌گوید: بزرگ ترین حسرت من همین زمان و فرصتی است که آسان از دست می‌رود. درست است، خودمان را دلداری می‌دهیم که شرایط یکی دوسال دیگر درست می‌شود و به فضای قبلی برمی‌گردیم اما به هر حال این عمر ماست که آسان از دست می‌رود. با خودم فکر می‌کنم که چرا آدم ها قدر زمان را نمی‌دانند. آن‌ کسانی که محدودیت خلق می‌کنند؛ در واقع سرمایه‌های این سرزمین را هدر می‌دهند. با این حال ما بچه های این رسانه‌ایم و اهل این سرزمین هستیم و می‌دانیم که جایمان نهایتا در همین جاست.
«دوست دارید در ذهن مردم چطور ماندگار شوید؟» این را که می‌پرسیم، در پاسخمان با کمی تامل می‌گوید: دلم می‌خواهد تا آن نفس آخر، تاثیر گذار باشم یعنی بتوانم کار کنم و حرف بزنم و بنویسم و نتیجه همه این‌ها را در اختیار مردم بگذارم. این تاثیرگذاری به نظرم مهم‌ترین نعمتی است که آدمی می‌تواند داشته باشد.
یک قدم به جلو، دو گام به عقب
حرف آخرمان از حال و احوال فرهنگ در جامعه است. اگرچه به آن چه پیش روست، خوش بین است اما با صراحت می‌گوید: «فضای فرهنگی کشور به گونه‌ای است که گاهی یک قدم جلو می‌رویم و چند صباح بعد اتفاقاتی می‌افتد که دو قدم به عقب بازمی‌گردیم. اما اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم، خیلی چیزها تغییر کرده‌ و بهتر شده‌است. با این همه، هنوز اتفاقاتی هستند که دل آدمی را به درد می‌آورند و هنرمندان و اهالی فرهنگ را غصه‌دار می‌کنند. مهم‌ترین آن مغفول ماندن ظرفیت‌هاست. با وجود همه این اتفاقات، من به فردا خوش بینم. باور دارم تاریخ همیشه رو به جلو حرکت می‌کند. اگر در یک مقطع زمانی روند توسعه فرهنگی در کشوری با دشواری مواجه شود، تجربه نشان داده که با گذر زمان دوباره مجالی فراهم می‌آید تا همان بسترهای فرهنگی از زیر خاکستر بیرون بیایند و شکل نویی پیدا کنند. »