روزنامه همدلی
1396/05/18
ناگفته های فاطمه صادقی از حاکم شرع دادگاه انقلاب خلخالی به روایت دختر
همدلی| «محمدصادق صادقی گیوی» معروف به صادق خلخالی از مردادماه ۱۳۰۵که در خلخال متولد شد، تا آذرماه ۱۳۸۲ که در قم درگذشت، 77سالی را در این جهان زندگی کرد. اما در سالهای پایانی دهه 50شمسی که انقلاب اسلامی در ایران رخ داده بود و حکومت انقلابی مشغول تثبیت پایههای خود بود، نام او با انقلاب، خشونت و اعدام گره خورد. دوسه سالی که همه زندگی او را دربرگرفت و از او چهرهای ترسناک در اذهان ایرانیان و البته جهانیان پیگیر اوضاع ایران، برجای نهاد.شیخ صادق خلخالی تنها دو روز پس از پیروزی انقلاب، با حکم امام به عنوان حاکم شرع دادگاههای انقلاب منصوب شد. از آن پس بود که چهره جدید شیخ صادق خلخالی ساخته شد. او در مقام حاکم شرع دادگاههای برآمده از انقلاب، حکم اعدام سران حکومت پهلوی را صادر کرد. از محمدرضا پهلوی تا امیرعباس هویدا، نخستوزیر مخلوع و برخی از سران ارتش شاهنشاهی که برخی را غیابی محاکمه کرد و در اجرای حکم اعدام برخی دیگر نیز خود حضور پیدا میکرد. حضور وی در غائله کردستان و تشکیل دادگاههای صحرایی و صدور حکم اعدام برای نزدیک به 00 نفر، از جمله موارد دیگر مندرج در کارنامه خلخالی است.
حاکم شرع دادگاههای انقلاب کمکم تصویری خشن به خود گرفت و از او شمایلی قاطع، خونسرد و آماده برای اعدام دشمنان انقلاب ساخت. تصویری که بعدا و پس از آرام گرفتن فضای هیجانی و انقلابی در کشور از او در اذهان برجای ماند و او را به نماد یک انقلابی تندرو تبدیل کرد.
با این همه او یک دهه پایانی عمر خود را در انزوا گذراند. دوستان سابق که روزگاری او را مظهر قهر نظام علیه دشمنان میدانستند، نیز از او دوری کردند و در مشامر مخالفان حضور او در فضای سیاسی بودند و عجیب این که او در سالهای پایانی عمرش خود را متعلق به جناحی میدانست که آزادی و مدارا و مقابله با خشونت را در راس شعارهای خود داشت و از این منظر صادق خلخالی مورد عجیب این تناقض در فضای سیاسی ایران بوده است. او در سالهای پایانی عمرش و در دوران انزوا که بسیاری از دوستان انقلابیاش او را طرد کرده بودند در گفتوگو با رادیو بیبیسی گفته بود که هیچ گاه از عملکرد خود در ابتدای انقلاب پشیمان نیست.
این چهره خشن انقلاب اما، یک روایت دیگر هم از او باید برجای مانده باشد و آن روایت اعضای خانواده اوست. آنها که در همه اینسالها ترجیح دادند سکوت کنند و با تصویر رسمی او مقابله نورزند.
در این میان فاطمه صادقی، دختر آیتالله صادق خلخالی، تصویری دیگر از خود نشان داده است. او در مقام یک فعال حوزه زنان، به گونهای فعالیت کرده که تفاوت آشکاری با تصویر یک دختر برخاسته از خانواده روحانیت دارد. او دو دهه اخیر فارغ از زیر سایه نام پدر بیرون برود و خود در حوزه اجتماعی صاحب تصویر مستقلی شود. (به خصوص که نام خلخالی را برخود نگذاشت و با نام صادقی توانست این تصویر را تکمیل کند.)
فاطمه صادقی در گفتوگو با ماهنامه اندیشه پویا - که سایتهای خبری نیز بازتاب دادهاند - برای اولین بار تصویر یک عضو خانواده از چهره شیخ صادق خلخالی را روایت میکند. تصویری که البته زیر سایه تصویر ثابت و مشهور خلخالی همچنان مانده است. بخشهایی از این گفتوگوی مفصل را در ادامه میخوانید:
چرا درباره پدرم سخن نگفتم
به دو دلیل درباره پدرم صحبت نکردم. اول اینکه خیلی از حرفهایی را که من بخواهم درباره پدرم بگویم شما و دیگران شاید نتوانید منتشر کنید. دلیل دوم هم اینکه خیلی وقتها فضایی برای گفتن پیدا نکردم. همیشه یک فضای دوقطبی وجود داشته و من خیلی تمایلی نداشتم که در این فضای دوقطبی و توی یک جو سیاستزده درباره پدرم صحبت کنم. همیشه از من درباره کارهای سیاسی پدرم سوال شده. اینکه مثلاً چرا فلانی را کشت.
ازاعدام هویدا تا حضور در کردستان
بیشتر هم اعدام هویدا مد نظر است. یا اینکه چرا در کردستان فلان کار را کرد. واقعیت این است که من به عنوان یک آدم عادی خیلی وقتها باید بروم بخوانم که در کردستان چه خبر بوده و چه اتفاقاتی افتاده است تا بتوانم مطلع شوم و درست داوری کنم. بچههای آدمهای سیاسی باید بدانند که آن آدم کارهایی کرده که اصلاً آنها در جریانش نبودند. یک سری عقایدی داشته که به آنها نگفته. مثلاً من خیلی از وقایعی را که در جریان انقلاب اتفاق افتاده چون بچه بودم از نزدیک تجربه نکردم. من بچه بودم و حالا باید بروم و ببینم در کردستان چه اتفاقی افتاده یا ماجرای هویدا و اعدامها چه بوده. وقتی نمیدانم، اصلاً صلاحیت ابراز نظر درباره آن قضایا را ندارم. وقتی که من سکوت میکنم یا میگویم نمیدانم، آدمها فکر میکنند که میخواهم لجبازی کنم. اما واقعیت این است که من خیلی علاقهای نداشتم که درباره وقایع کردستان بخوانم با اینکه میدانم آن مقطع هم خیلی مهم است. ممکن است یک روز این کار را بکنم و ببینم اتفاقات کردستان چه بوده و نقش پدر من چه بوده.
گاه سایه پدر به من تحمیل میشود
من دغدغههای خودم را دارم. الزامی ندارم چیزی که برای پدر من جالب بوده برای من هم جالب باشد. من دوست دارم کارهای دیگری انجام دهم، اما متاسفانه خیلی وقتها سایه سنگین پدر به من تحمیل میشود. او نیست که تحمیل میکند، اتفاقاً جامعه است که دارد این سایه را به من تحمیل میکند. مدرسه که میرفتم تقریباً همه معلمهای من میدانستند که پدر من کیست. این خیلی اذیت میکرد. تکوتوک میآمدند و سفارش دوست و آشنایی را برای کاری میکردند که من به پدرم بگویم. اینجور وقتها من در موضع بدی قرار میگرفتم. معلمم را دوست داشتم اما نمیتوانستم به بابا سفارش بکنم. اگر هم سفارش میکردم بابا اهل انجام دادنش نبود. این مسئله اذیتم میکرد و برای همین خودم تا میتوانستم پنهان میکردم که پدرم کیست. تا جایی که میشد انکار میکردم برای اینکه دلم میخواست خودم باشم.
در حضور من به پدرم بد گفته شد
بارها اتفاق افتاده. آنقدر این اتفاق افتاده که دیگر شنیدنش تغییری در من ایجاد نمیکند. فقط بعداً حرفهایی را که میشنوم یادداشت میکنم تا یادم بماند و برای اعضای خانواده تعریف کنم. آدمها حق دارند درباره شخصیتهای سیاسی قضاوت کنند و برای همین من هر چه بشنوم برایم عجیب نیست. اما یکی از مواردی که یادم مانده و خیلی هم غیرمنصفانه بود مقالهای بود که از محمد قائد خواندم که جایی در نوشتهای به پدر من نسبت دزدی داده بود. بابای من دستور قتل هویدا را داده، کردستان رفته و همه اینها بوده، ولی دزدی نکرده. فکر میکنم وضعیت مالی ما فرزندان آقای خلخالی این را نشان میدهد که او دزد نبود. هیچ مال مخفیای هم جایی نداشت، مگر اینکه ما بیخبر مانده باشیم. آن نوشته را وقتی خواندم خیلی به من برخورد. جوری بود که برای اولین بار واقعاً دلم میخواست آقای قائد را ببینم و بگویم من خیلی نوشتههای شما را دوست دارم و همه را میخوانم. هر حرف سیاسی که درباره پدر من زدهای به خودش مربوط است، ولی این اتهام را از کجا آوردهای؟خیلی وقتها توی تاکسی تا تقی به توقی میخورد، نام آقای خلخالی وسط میافتد. اینجور وقتها من هم گوشهایم تیز میشود تا ببینم ملت چه میگویند. یک بار در تاکسی تهران به کرج یکی از این آدمهای حرصی نشسته بود و شروع کرد به فحشهای بد دادن به بابای من. بعد هم گفت فلانی را یک بار در یکی از شهرهای جنوب فرانسه با دو گونی طلا گرفتند و زنش هم همراهش بود. آن لحظات به من سخت میگذشت اما از تصور اینکه مادرم یک گونی طلا دستش بوده خندهام گرفته بود.
چهره سیاسی پدر به خودش مربوط است
پدر من همیشه اصرار داشت که چهره سیاسیاش - چه مثبت و چه منفی - به خودش مربوط است. در تمام زندگی سیاسیاش میگفت حق ندارید از قبل من استفاده کنید. یکی از دلایلی که هیچ کدام از برادران من تمایل نداشتند وارد کارهای سیاسی شوند همین مرز قاطعی بود که بابا کشید. میگفت اگر میخواهید فعالیت سیاسی بکنید، اشکالی ندارد اما نه زیر تابلوی من. در نتیجه انگار در ما این باور درونی شد که تو خودت هستی. به خاطر همین هم من هیچ وقت احساس نکردم که باید از بابا دفاع کنم.
رابطه با پدر در ایام انزوا
من رابطه خیلی نزدیکی با پدرم داشتم. رابطهای که عینی هم نبود و اتفاقاً زمانهای خیلی زیادی از هم دور بودیم. قبل از انقلاب که من بچه بودم او اغلب نبود. بعد از انقلاب هم همینطور. تقریباً کمتر از هر آدم دیگری در زندگیام او را دیدهام. اما رابطه من با او درونی بود. همیشه آدم مهمی برایم بود و تا آنجایی که اجازه داشتم او را زیر نظر داشتم. پس از ردصلاحیتش و آغاز ایام انزوا، رفت قم و تقریباً هفتهای یا دو هفتهای یک بار همدیگر را میدیدیم. کاملاً خودش را منزوی کرد. از سیاست خیلی سرخورده شده بود و رفت که رفت. در همین ایام انزوا به لحاظ روحی به هم نزدیکتر شده بودیم، اما به لحاظ فیزیکی مسافت زیاد بود.
به اصرار پدر به خاتمی رای دادم
جو خانه ما همیشه انتقادی بود. آن قدرها خصومتبار و ستیزهجویانه نبود، اگرچه گاهی وقتها که من بودم خصومتبار هم میشد. یکی از این وقتهای ستیزهجویی شب انتخابات دوم خرداد ۷۶ بود که من دانشجو بودم و رادیکالتر از امروز. تقریباً در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده بودم. فضای خانه ما این بود که باید به خاتمی رای داد. پدر من هم خیلی طرفدار خاتمی بود. آن شب تصادفاً همه دور هم جمع بودیم که صحبت از انتخابات شد. من گفتم رای نمیدهم و دلایل خودم را برای رای ندادن داشتم. خیلی هم تند بودم. مهمانی تمام شد و پدرم هم شب به قم رفت. صبح فردا من هنوز خواب بودم که تلفن کرد. تعجب کردم چون بابا خیلی کم تلفن میکرد، مگر کار خیلی واجبی داشت. گفت من به عنوان پدر از تو خواهش میکنم به خاتمی رای بدهی. واقعاً قصد رای دادن نداشتم، اما گفتم چشم فقط برای برآورده کردن خواهش شما میروم. رای دادم و پشیمان هم نشدم. اما خب دیگر رای ندادم تا سال ۸۸ که دوباره رای دادم.
تصویر خشن از پدر را در خانه نمیدیدیم
تصویر بیرونی از پدر من یک تصویر خیلی خشن است. من به عنوان دختر اصلاً چنین تصویری را در خانه از پدرم ندارم. یکی از معماهای من همین بود که مطلقاً چهرهای را که در عالم سیاست و بیرون از خانه از او تصویر شده بود ندیدیم.پدرم به هیچ وجه آدم مهربانی نبود. به شدت سختگیر بود اما من از پدرم کتک نخوردم. در خانواده تنبیه بدنی اصلاً نداشتیم. ولی من همیشه وقتی میخواستم کارنامهام را به بابا نشان دهم شب تا صبح خوابم نمیبرد. هیچ اهل مماشات نبود. من همیشه باید سختکوش میبودم و کار میکردم و لیاقتم را نشان میدادم. وقتی هم لیاقتم را نشان میدادم میگفت وظیفهات بوده.
برای انقلاب یکسری بدنامیها را پذیرفت
عرصه ایدئولوژیک سال ۵۷ از پدرم تصویری ساخته بود که برای من ناآشنا بود. فضای آن زمان، فضایی کاملاً ایدئولوژیک بود. من اصلاً نمیخواهم بگویم که پدرم آدم مهربانی بود. اصلاً از این خبرها نبود، اما آن فضای ایدئولوژیک قاطعیت انقلابی میطلبید؛ و کسی که در جای آقای خلخالی مینشست گویی باید به آن قاطعیت انقلابی پاسخ میداد. او خودش را انقلابی تعریف میکرد و معتقد بود که برای انقلاب باید یکسری بدنامیها را بپذیرد. وقتی به او میگفتیم که تو چهکاره هستی و چرا دیگران نه؟ همیشه میگفت ما انقلاب کردیم و باید پای آن بایستیم. این حرفش همیشه توی گوش من است. میخواهم بگویم شخصیت او به آن وضعیت گره خورده بود. پدرم توی خانه هم یک جورهایی انقلابی بود. یعنی ما حق نداشتیم دو دست لباس اضافه داشته باشیم. تا آخر زندگی همین بود. بارها اتفاق افتاد که کفشهای اضافه ما را برداشت و داد به نیازمند. خیلی وقتها عصبانی میشدم که شما چه حقی دارید که اموال من را میبخشید. این اواخر گاهی اعتراض میکردم که همه جا را فساد اقتصادی گرفته آن وقت شما نگران همین یک جفت کفش من هستی؟ ما حق نداشتیم چیز زیادی بخواهیم. حق نداشتیم مدرسه خوب برویم. این ویژگی پدرم برای من هم دوستداشتنی است. یکی از چیزهایی که واقعاً من را آزار میدهد این است که اگر چیز خوبی قرار بود از اخلاق انقلابی بماند همین سادهزیستی بود که نماند.
نسبت به گذشته زاویه پیدا کرده بود
میتوانم حدس بزنم که پدرم این اواخر نسبت به گذشته بازخوانیهایی داشت. نسبت به بازرگان همیشه احترام میگذاشت، اما درباره بازخوانی انتقادی گذشته تمایلی به حرف زدن نداشت. معلوم بود که زاویه پیدا کرده اما پشیمان هم نبود.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
پس از انتشار تصاویر ماهواره ای از میزان خسارت ها به پایگاه نواتیم، دیروز نیز تصاویر ماهوارهای پایگاه رامون ارتش صهیونیستی منتشر شد که نشان می دهد علاوه بر آشیانه ها، مراکز تجهیزات نظامی نیز توسط موشک های بالستیک ایران هدف قرار گرفته است (خراسان) امیر واحدی: اینبار با بمبافکن su ۲۴ پاسخ ویرانگر میدهیم / سردار حاجیزاده: صد در صد میزنیم (جوان) اخبار ویژه (کيهان) پیام صریح ایران به جنگطلبان صهیونیست (تجارت)
سایر اخبار این روزنامه
تبریک یادگار امام به مناسبت روز خبرنگار؛ اخلاق رسانه از نیازهای امروز ماست
اتهامات علی معلم دامغانی و پاسخ بانک پاسارگاد جنجال بر سر مالکیت 500 اثر هنری
انتقادات متقابل قالیباف و نجفی افزایش یافت
از سوی اصلاحطلبان مجلس صورت گرفت رفع حصر؛موضوع گفتوگو با لاریجانی
ظریف وزیر پیشنهادی خارجه برنامههای خود را تشریح کرد: مدیریت تنش با آمریکا وظیفه مهم دولت
حسن روحانی کابینه دوازدهم را معرفی کرد «بیم»های پررنگ کابینه «امید»
ناگفته های فاطمه صادقی از حاکم شرع دادگاه انقلاب خلخالی به روایت دختر
شهرام خادم آزمون مجلس در برابر کابینه
رسالت، اهمیت ونقش رسانه درجامعه
ظریف وزیر پیشنهادی خارجه برنامههای خود را تشریح کرد: مدیریت تنش با آمریکا وظیفه مهم دولت