گزارش «جهان‌صنعت» از تیفوسی‌های صنعت نفت؛

فاطمه بیک‌پور- این‌بار جاده اهواز به آبادان را برای سوژه‌ای ورزشی طی می‌کنیم‌. هوای شرجی آبادان حرارت دیگری از خوزستان را به ما نشان می‌دهد‌. بادی به شدت گرم‌تر از اهواز در اینجا می‌وزد‌. هرم حرارت با آبادان عجین شده‌ همان‌طور که بسیاری از مشکلات با آنها عجین شده است‌. اما قلب آبادان چیست؟ تیم صنعت نفت آبادان در این شهر قدیمی که برزیلی برای کل شهر است‌. وقتی در بخشی از بازار و سطح شهر می‌چرخید، متوجه می‌شوید در میان همه هیاهوها، مشکلات و دردها، تیم صنعت نفت دلخوشی بزرگ و بسیار مهم مردم است‌. اینجا فوتبال و صنعت نفت با زندگی مردم گره خورده است‌. علاقه بی‌حدوحصر و عجیبی به آن وجود دارد‌. چنین مساله‌ای صرفا تفریحی ورزشی نیست، موضوعی اجتماعی است که برای مردم حیثیتی هم شده‌. یکی از جوانان آبادان می‌گوید: هیچ تیمی در آبادان که با تیم صنعت نفت بازی داشته باشد، اینجا طرفدار ندارد‌. اینجا فقط زرد، فقط برزیلته، فقط صنعت نفت‌. می‌گوید فوتبال با کار و زندگی مردم همسو است‌. تاثیری شگرف بر خلق و خو و رفتارهای اجتماعی مردم دارد‌. صنعت نفت دلخوشی است‌. انگیزه است‌. انگیزه بودن و ماندن در آبادان، با همه دشواری‌هایش‌. جوانان و مردمانی که با تیم‌شان نفس می‌کشند‌. هنگام باخت با آن گریه می‌کنند‌. هنگام برد و صعود و حضور در لیگ برتر می‌خندند و عمیقا شادند‌. وقتی صنعت نفت در لیگ برتر است، یک شهر حالش خوب است‌. خدا می‌داند وقتی صنعت نفت حال و روز خوبی ندارد، این مردمان چه حالی دارند‌. صرفا یک تیم ورزشی نیست‌. یک دغدغه مهم و همگانی است برای کوچک و بزرگ‌. در بازار می‌چرخیم. از صنعت نفت با مردم صحبت می‌کنیم‌. همان لحظه یکی از لیدرهای تیم صنعت نفت می‌آید جلو و شروع به صحبت می‌کند‌. او نیز از حامیان سرسخت این تیم است و در گفت‌وگو با «جهان‌صنعت» می‌گوید: وقتی تیم بازی دارد، ما بازار را تعطیل می‌کنیم‌. مغازه‌ها بسته، کار تعطیل‌. فقط تشویق و روحیه دادن به تیم‌. صنعت نفت زندگی ماست که برای زندگی، گاهی کارمان را تعطیل می‌کنیم‌. می‌گوید: امسال تیم خیلی عالی بسته شده است‌. از لحاظ یارگیری، مسوولان بسیار خوب عمل کردند و دوست‌داشتنی‌تر از همیشه هستند‌. بسیار امیدوار به نتیجه‌گیری‌های خوب هستیم‌. تاکید می‌کند: در آبادان هیچ تفریح و دلخوشی نداریم‌. نه آثار باستانی داریم، نه دریایی داریم، نه جنگل و کوه و امکانات رفاهی و آسایشی و تفریحی‌. نه نمادی که مردم دل‌شان برای آن خوش باشد اما مردم دل‌شان برای تیم صنعت نفت می‌تپد‌. همه دلخوشی و تفریح و سرگرمی و انگیزه شادی‌هایمان، تیم صنعت نفت آبادان است‌. در شهری که امکانات اجتماعی و شهری آن زیر صفر است و از آبادان غول، فقط اسمش باقی مانده، عشق صنعت نفت را در دل‌مان نگه داشته‌ایم‌. وقتی تمام تلاش‌شان برای این تیم و بهبود وضعیت آن است تا تنها دلخوشی‌شان آسیب نبیند با آهی از دل می‌گوید: اسم بزرگ منطقه آزاد برای این شهر ساخته شده اما نه امکاناتی، نه توجهی، همین تیم را باید حفظ کنیم‌. می‌گوید: دیدید همه شهرها کسی کسب و کارش را به این راحتی برای تماشای فوتبال تعطیل نمی‌کند؟ پنج دقیقه از کارشان بیفتند کلی غر می‌زنند، اما در آبادان از این خبرها نیست‌. اینجا دو ساعت فقط برای تماشای بازی و تشویق و چند ساعت برای تحلیل و فعالیت برای باشگاه وقت می‌گذارند‌. از سویی دیگر ادامه می‌دهد: در آبادان برای تامین بازیکنان تیم، استعدادها را کشف نمی‌کنند‌. در واقع به جای استعدادیابی، استعدادسوزی می‌شود‌. زمانی که کودکی از تیم پایه صنعت نفت می‌خواهد به تیم امید یا بزرگسال برود، از او پول می‌خواهند‌. به همین راحتی استعدادهای باشگاه را به کار نمی‌گیرند‌. خب خانواده‌ها پول ندارند که برای بچه‌هایشان پرداخت کنند‌. در واقع مدرسه فوتبال دارند اما برای ثبت‌نام در تیم‌های بالاتر از بازیکن پول طلب می‌کنند‌. با صراحت می‌گوید: بازیکنان ما از بچه‌های استقلال و پرسپولیس خیلی بهتر بازی می‌کنند اما چون پول ندارند، استعدادها و توانمندی‌هایشان هدر رفته و کارآمدی‌شان از بین می‌رود‌. وقتی از لیدرها صحبت می‌کند می‌گوید: عدنان، عادل و رضا قیم، لیدرهای مشهورتر تیم هستند‌.
فرد دیگری که زندگی‌اش را در راه تیم صنعت نفت گذاشته، «اکبر عودود» است‌؛ کسی که هم‌اکنون فعالیت‌های عمدتا فرهنگی و اجتماعی برای باشگاه انجام می‌دهد‌. سراغش را در سطح شهر می‌گیریم‌. ما را به فلافل‌فروشی معرفی می‌کنند که می‌توانیم سراغ اکبر را در آنجا بگیریم‌. فلافل‌فروشی گویی شعبه‌ای از باشگاه صنعت نفت آبادان است! نه، گویی شعبه‌ای از نمایندگی برزیل در آبادان است‌. حتی فروشنده فلافل هم چهره‌ای به شدت شبیه برزیلی‌ها دارد‌. پوسترهای بازیکنان قدیمی و جدید برزیل یک طرف با پرچم برزیل و تیم صنعت نفت با نمادهای زردرنگش یک طرف دیگر سقف فلافل‌فروشی جا خوش کرده‌‌اند‌. اکبر، برگزاری نمایش و فیلم و گزارش و‌.‌.‌. برای تیم را بر عهده دارد‌. از فیلم‌های فردی به نام علی شهابی‌نژاد می‌گوید که بسیار برای تیم فعال است و فیلم‌هایش بسیار گل کرده و منتشر می‌شود‌. خودش هم یک بار سوژه گزارش‌های عادل فردوسی‌پور بوده است‌. در گفت‌وگو با ما می‌گوید: از بدو تولد شهر مهم آبادان، تیم صنعت نفت با ورود انگلیسی‌ها وجود داشته است‌. تاریخچه‌ای قدیمی و ریشه‌دار دارد‌. آن زمان بزرگان تیم ملی از تیم کارگران آبادان بودند‌. مردم عشق‌شان صنعت نفت بوده و هست‌. او هم تاکید می‌کند: تیم صنعت نفت تنها دلخوشی مردم این شهر است که گاهی از آنها گرفته می‌شود و دیگر هیچ چیز برای مردم نمی‌ماند‌. با بغض می‌گوید: این حق مردم آبادان و خرمشهر است که حداقل یک درصد از پول نفت به آنها و برای رفاه و امکانات و تفریح‌شان هزینه شود‌. اما شرایط واقعا مناسب نیست‌. اکبر سال‌ها برای تیم صنعت نفت زحمت کشیده است اما سهم ناچیزی از این همه تلاش و زندگی در خوزستان ندارد‌. ادامه می‌دهد: هر رنجی از نبود آب و هوا و ریزگردها و بیکاری و فقر و بی‌امکاناتی، همه‌چیز در خوزستان مهیاست‌. مشتری و بازار و مردمی به آن صورت نمانده، خیلی‌ها مهاجرت کرده‌‌اند‌. دل‌مان خوش است که تیم‌مان‌، برزیل‌مان بازی‌هایش را برنده شود‌. برای ما فقط صنعت نفت مانده تا با پیروزی‌هایش نفسی بکشیم و حال‌مان خوب شود‌. نقبی به گذشته می‌زند: قبل از آن تیم‌های دیگری بودند اما حالا فقط تیم صنعت نفت است که سایه‌ای از بزرگان قدیمی را در خود حفظ کرده است‌. گلایه دارد: چرا از بچه‌های بااستعداد خود این شهر برای پیشرفت تیم استفاده نمی‌شود و به تیم رسیدگی نمی‌کنند؟ چرا پول می‌دهند از سایر شهرها بازیکن می‌خرند؟ چرا پول را در شهر خودمان هزینه نمی‌کنند؟
در مورد گرمای بی‌سابقه و وضعیت معیشتی مردم می‌گوید: قبلا هم هوا شرجی و گرم می‌شد‌. خیلی سال پیش ولی هیچ کس دغدغه شغل و درآمد نداشت‌. اینها همه درد است. حالا خیلی‌ها بیکارند‌. درد را از هر طرف بنویسی، درد است‌. حتی می‌گوید مدتی بازیکنان برزیلی هم می‌آمدند اینجا بازی می‌کردند‌. به همین دلیل به تیم صنعت نفت می‌گفتند تیم برزیلی‌. وقتی از برزیل می‌آمدند ایران، با تیم‌های آبادان هم بازی می‌کردند‌.
همه عشق اکبر، فوتبال است‌. دوست دارند همانند استقلال اهواز، یک بار هم که شده، تیم صنعت نفت محبوب‌شان برایشان قهرمانی بیاورد‌. وقتی تیم می‌بازد، مردم واقعا تحت تاثیر قرار می‌گیرند و اعتراض‌های خشن می‌کنند‌. با همه شرایط سختی که برای زندگی و معیشت‌شان دارند اما همین تیم را درمی‌یابند‌. در واقع عشق صنعت نفت نسل به نسل از پدر به فرزند منتقل می‌شود‌. اما اکبر هم همانند بسیاری از خوزستانی‌ها در کنار فعالیت‌هایی که از سال‌ها قبل از هنگامه جنگ تاکنون در قالب برنامه‌های مختلف فرهنگی می‌کند، بیکار است‌. با گلایه می‌گوید: برای تیم محبوبم یک پست نگهبانی باشگاه را به من نمی‌دهند‌. نهایت فعالیتی که بابت آن به من در باشگاه پول می‌دهند، این است که وقتی هنرمندی دعوت می‌کنند، برای استندآپ کمدی به برنامه‌شان می‌روم و نهایتا 500 هزار تومان به من می‌دهند‌.
از کودکی در این شهر ماندم و با جنگ و سختی بزرگ شدم اما هنوز هم سختی‌ها و ویرانی‌ها باقی‌مانده و گرد و خاک و بی‌آبی هم به آن اضافه شده‌. این حق مردم آبادان با این صبوری نیست‌. وقتی آبادان را این گونه توصیف می‌کند که گرمای وجود و محبت ایران، آبادان است و این بی‌توجهی لایقش نیست، می‌فهمی حتی اگر قرار باشد فقط از فوتبال و دلخوشی مردم به تیم صنعت نفت بنویسی، نمی‌توانی از فقر و رنج و مشکلات عدیده خوزستان فاصله بگیری‌.‌.‌.