یک مراسم عزای باشکوه

بعد از درگذشت مریم میرزاخانی، خیلی‌ها به فکر خیلی کارها افتادند؛ برای نمونه برخی نماینده‌های مجلس بیانیه دادند که در برابر فرار مغزها و نخبگان تدابیر لازم اتخاذ و درباره مسئله تابعیت تجدیدنظر مقتضی صورت گیرد. اما نوع تدابیر، میزان اقتضای تجدیدنظر و حتی نوع مغز فرارکننده مشخص نشده؛ معلوم نیست که آیا علوم انسانی و رشته‌های هنری هم می‌توانند در مقوله فرارمغزی جایی داشته باشند یا خیر. همچنین مشخص نشده  آن‌هایی را که فرار کرده‌اند چه‌طور می‌خواهند برگردانند؟ رئیس‌جمهور(روحانی) تازه برای دور اولش رای آورده بود و خیلی از جوان‌هایی که در اعتراض به رئیس‌جمهورشدن احمدی‌نژاد از ایران رفته بودند، خواسته بودند که برگردند و برگشته بودند اما با استقبال زیادی مواجه نشده بودند.  هرجایی از دنیا می‌تواند دختر و یا پسر باهوش و نابغه داشته باشد، اما «زنان» از این فرصت استفاده کردند تا محدودیت‌های همیشگی‌شان را گوشزد کنند و بگویند با همه این محدودیت‌، ما زن‌ها می‌توانیم نوابغ جهانی بشویم و بزرگ‌ترین جوایز ریاضی دنیا را کسب کنیم؛ موفقیتی که به طور قطع در مورد همه زنان ایرانی و زنان سایر کشورهای دنیا صدق نخواهدکرد.  بحث دیگری که شاید چالش روزنامه‌ و رسانه‌های تصویری بود، نحوه کارکردن عکس مریم بود؛ درست است زمانی‌که زنده بود یا مدال گرفت، رسانه‌ها، تصویری با همان موهای کوتاه همیشگی از او منتشر نکردند اما وقتی از دنیا رفت، اغلب رسانه‌ها (این‌طرفی یا آن‌طرفی؛ فرقی نمی‌کند) همان عکس را در صفحه اول خود گذاشتد؛ شاید به این دلیل که دیگر زنده نبود، شاید به خاطر ریاضی‌دان بودنش و این‌که مثلا بازیگر یا خواننده و نوازنده نبود، شاید هم چون موهایش خیلی کوتاه بود.  محل دفن مریم، سوژه بعدی بود؛ بحثی در فضای مجازی در مورد تلاش برای خاکسپاری‌اش در ایران به راه افتاد اما بعد، خانواده‌اش در بیانیه‌ای گفتند که خاکسپاری او در آمریکا برگزار می‌شود. شاید اگر قرار بود خود مریم مشخص کند کجا دفن شود، همان آمریکا را ترجیح می‌داد؛ نه به این دلیل که ایران را دوست نداشته؛ شاید خاطره سقوط اتوبوس در دره و مرگ دوستان المپیادی‌اش در ذهنش مرور می‌شده؛ شاید توی ذهنش تصویر کشوری می‌آمده که سهم نخبه‌هایش یک اتوبوس با کلی ایراد فنی است. هنوز معلوم نشده آدم‌های صاحب مغز از نظر نماینده‌های مجلس چه کسانی هستند؛ بهرام بیضایی(نمایش‌نامه‌نویس ایرانی) هنوز زنده است و دارد جایزه‌های خارجی می‌گیرد. زنان بااستعداد، هنر خود را در کشور غریبه خرج می‌کنند و نویسندگان و روزنامه‌نگارهای مهجور، همیشه با حس غربت قلم می‌زنند. برای نماینده‌ها هنوز دیر نشده؛ آن‌ها می‌توانند جبران مافات کنند. حالا همه دارند برای مریم مراسم عزا می‌گیرند؛ مراسم‌هایی باشکوه؛ در حد بزرگی یک نخبه زن ایرانی. هنوز هم کسی نمی‌داند که اگر مریم میرزاخانی- وقتی زنده بود-، برگشته بود ایران، برایش یک مراسم باشکوه گرفته می‌شد یا نه؟