روزنامه شرق
1395/11/12
بدرقه تن سوخته آتشنشانان شهید
معصومه اصغری : هنوز تا ساعت شروع برنامه که 8:30 اعلام شده دقایقی مانده و بعد از سه قطار که در ایستگاه دروازه شمیران آمده و رفته و نتوانستیم سوار شویم، با فشار و ازدحامی که همه را به نفسنفس انداخته، وارد واگن میشویم که بلندگو میگوید این قطار در ایستگاه دروازه دولت توقف ندارد. همه هاجوواج همدیگر را نگاه میکنیم و تا بياييم واکنش نشان دهیم در بسته میشود. راه دیگری نیست و راه را به سمت ایستگاه ولیعصر ميرويم و بعد هم از طریق خط 3 به ایستگاه شهیدبهشتی میرسیم. جمعیت سیلوار در حال پیادهشدن است که یکی از خانمها میگوید: «نمیتونستند چندتا قطار جداگانه برای این مسیر بفرستند تا جمعیت اینطوری رو زمین نمونه!؟ حالا مردمی که دارن میرن سر کار کلی اذیت میشن! اونها چه گناهی دارن!» و یکی دیگر از مسافران جواب میدهد: «ای بابا؛ همون مدیریتی که اینجا قطار نگذاشته، مسئولیت همون ساختمون پلاسکو رو هم داشته». جمعیت هر چنددقیقه یکبار با نفسگیری و مسافرگیری مترو افزوده میشود و اگرچه بلندگو یا راهنمایی در مسیر، حاضران را راهنمایی نمیکند، اما مردم بالاخره راه خودشان را پیدا میکنند و کمکم دور مصلی و داخل مصلی بههم میرسند، تجمع اصلی در شبستان اصلی اتفاق میافتد. صدای داخل مصلاي تهران از مراسم ادای احترام و نماز بر پیکر شهدای آتشنشان با قطع صدای داخل و تلفیق با صدای بلند چند مداح بیرون بالاخره پخش میشود. اینجا هم زن و مرد را از داخل مترو تا نزدیکیهای ورودی شبستان جدا میکنند و میگویند برای خودتان بهتر است در این تجمع جدا باشید! چند چادر بزرگ با داربست، ورودیهای مسیر تا شبستان را جدا کردهاند و خانمها و آقایان با ورود به این چادرها چک محدودی میشوند. خانمهایی که در مسیر ورودی هستند در پاسخ به اين سؤال که چرا گیت گذاشتهاید و مردم و وسایلشان را میگردید میگوید: «برای خودتان است عزیزم». مردمی که عبور میکنند، یکیدرمیان واکنش دارند و چیزي میگویند: «والا تو تشییع جنازه از این کارا نداشتیم و ندیده بودیم دیگه»، «چرا فضارو امنیتی میکنید؟» «چرا تو مراسمهای دیگه از این خبرا نیست؟» «چون اومدیم مصلا باید از این گیتها رد بشیم؟» در داخل ایستگاههای مترو موسیقیهایی حزنانگیز پخش میشود و در داخل فضای مصلاي تهران هم جز صدای چند مداحی که تنها چند قطعه را دائم تکرار میکنند، برنامهای نیست. بلندگوها اعلام میکنند که پس از ذکر فاتحهای، نام 16 آتشنشان را میبرند و از مردم میخواهند بعد از هر نام «الله اکبر» بگویند و آنها هم مثل همیشه همراه هستند. بعد صدای قرائت نماز بر پیکر شهداي آتشنشان به امامت آیتالله امامیکاشانی میآید. همه ساکت شده و رو به قبله ایستادهاند، صدای داخل شبستان لحظهای زودتر و کمتر از صدای بلندگوی بیرون پخش و تکرار میشود. صدای قرائت نماز میآید و آیتالله امامیکاشانی چندبندی که این پیکرها را شهید راه خدا میداند که بهخاطر او در آتش رفتهاند با لرزشی در صدا و حزن میخواند؛ حزن عمیق این لحظه با تکرار عفوک، عفوک، عفوک... و صدای هقهق درهم میشکند. نماز تمام میشود و بلندگوها اعلام میکنند که شرکتکنندگان در مراسم مستحضر باشند که خودرو حامل پیکرها بعد از خروج از شبستان به سمت خیابان مفتح هدایت میشود. جمعیت داخل شبستان به جمعیت حياط مصلا اضافه میشود، اما همه منتظر هستند. بلندگوها مجددا میگویند خودرو حامل پیکر شهيدان آتشنشان از ضلع شمالی مصلا و خیابان قنبرزاده به سمت خیابان مفتح رفته است و کمکم جمعیت فضای حياط را خالی میکنند، اما واقعیت این بود که بلندگوها مردم را دور زدند. حضور گروه موزیک ارتش، تیمهای تشریفات ارتش که برای ادای احترام روی پلههای شبستان ایستادهاند، خودروهایی که بلندگوها و مداحان را منتقل میکنند و البته هلیکوپترهایی که دوتایی روي سر مردم گل میریزند، جمع زیادی از مردم همچنان در حياط باقی میمانند و خیلی زود خودروهای حامل پیکر آتشنشانان میآید. چهار خودرو قرمزرنگ که هرکدام چهار آتشنشان سوختهبال را بدرقه میکند. در این سالهایی که از عمرمان گذشته است، چنین لحظاتی را بهکرات دیده و درک کردهایم؛ تریلیاي که تابوتهای بدن شهدای جنگ تحمیلی را پرچمپیچشده و پر از گل در میان جمع زیادی از مردم تشییع میکند و حالا بهجای نیروهای ارتش و سپاه، آتشنشانها با لباسهای خاکی و قرمز کنار همکارانشان بودند. هم گریه میکردند، هم مردم را هدایت میکردند، هم شال و تسبیح و پارچهای را که به سمتشان پرت شده بود به تابوتها میمالیدند و پس میدادند و هم گلها را برای مردم میانداختند... مردم یکجور خودشان را به خودرو حامل پیکرها میرساندند، اما آن آتشنشانهای پیراهنقرمزی که توی جمعیت سیاهپوش خودشان را به خودروها میرساندند، یکجور دیگر به خودرو و تابوتها میچسبیدند. وقتی کار روزمره و حقوق و شرایط کاری و داغ و دغدغهات مشترک باشد و احتمال مرگی مشابه بدهی، همینطور زارزار میگريی و اشک میریزی... و بعد هم خودروهای حامل پیکر شهدا و جمعیتی که ساعتها منتظر بدرقه بودند کمکم تخلیه شدند و تا میدان هفتم تیر رفتند. به دلایلی که توضیح داده نشد، اما تصاویر ناراحتکننده آن در گزارشهای تصویری و مشاهدات مردم وجود دارد، پیکرها از میدان هفتم تیر از روی خودروهای قبلی و بزرگ برداشته شده و تکی یا دوتایی و با درهای باز خودرو به سمت بهشتزهرا منتقل شدند. 16 نفر از آتشنشانان شهید در قطعه 50 بهشتزهرای تهران به خاک سپرده شدند و همه به خانههایشان برگشتند. پرده آخر این مراسم 10روزه هم تمام شد و در نهایت خانوادههای شهدای آتشنشان و جانباختگانی که هنوز تعدادشان و محلشان دقیقا معلوم نیست و یک شهر با این داغ تنها ماندند. خاک سرد روی آتش داغها مداحی که قصد داغکردن فضای مراسم تشییع را دارد تکرار میکند: «یادمون نرفته خونتون از همهچی مهمتره، شما هم تو محشر ما رو یادتون نره»... بعد همان حرفی را که روزهاست همه درباره آن صحبت میکنند و مسئولی قصد ندارد توضیح و جوابی به آن بدهد به نقل از آتشنشانهای شهید میگوید: «اگر درد پنهان ما را ندیدید امروز داغ آشکار ما را ببینيد». بسیاری از مردم در روزهای پس از پلاسکو به دنبال پاسخ چند سؤال اصلی بودند که علت حادثه چه بود؟ چه کسی مقصر بود؟ اما جوابی داده نشد و تابهحال هم داده نشده است. بسیاری از مسئولان و حتی اعضای شورای شهر تهران، شهرداری را در این موضوع مقصر و پاسخگو میدانستند و حتی صحبتهایی درباره استعفای شهردار مطرح کردند، اما هیچکدام جز در حد حرف نبودند و شهردار هم به همان حرفها پاسخی نداد. مالک ساختمان؛ یعنی بنیاد مستضعفان هم که تقصیری را در این موضوع گردن نگرفت و توضیحی هم درباره اقداماتش در پلاسکو نداد، همچنان در سکوت پیش میرود. حالا اما تن داغ و سوخته و شرحهشرحهشده این جوانان و جانفشانان زیر خاک سرد زمستان آرام گرفته و جانباختگان دارند یکییکی شناسایی میشوند و میتوان از این به بعد به این دو سؤال مهم در اذهان عمومی درباره علل حادثه و عوامل آن پاسخ داد. نکته دیگر اینکه در عین شهید اعلامنشدن آتشنشانها و تکرار «شهدای خدمت» و «شهدای ایثار» برای آنها، بسیاری از جریانها و بهخصوص رسانههای شهرداری تهران سعی در فرافکنی موضوعات متعدد در میان اخبار اصلی و سؤالات اصلی درباره پلاسکو داشتند، اگرچه شهید اعتبارش را جز در درگاه الهی نمیگیرد و جستوجو نمیکند و این عناوین درواقع تنها برای زندگی دنیوی ماست و نمیتوان اینها را تفکیک کرد و این شهیدان همچون شهدای جنگ تحمیلی و شهدای حرم در قلب و ذهن مردم جاودانند، اما باید این نکته را یادآوری و بیشتر تکرار کنیم که شهدای جنگ تحمیلی و شهدای مدافع حرم هر دو در جنگی تحمیلی و مدافعانه و جبرانناپذير از دست رفتند و شهید شدند؛ شهدای آتشنشان در چه آتشی سوختند؟ خانوادهها و همشهریانشان باید بدانند فرزندانشان در اثر چه اتفاقی؟ چه اهمالی؟ چه قصور یا تقصیری سوختند و چندینپاره شدند؟ مردم این حوادث و شهدایشان را فراموش نمیکنند و رسیدگی جدی و صریح و سریع به خاطيان این حادثه تلخ و زخمی که با یک ساختمان پرخاطره روی دل مردم گذاشتند از خواستههای اصلی آنهاست.پربازدیدترینهای روزنامه ها