مهران کرمی کسی ما را دوست ندارد

بحران بی‌اعتمادی که در جامعه ایران دیده‌می‌شود، روزنامه‌نگاران و رسانه را نیز بی‌نصیب نگذاشته‌است. تقریبا مسجل است که در نظام مدیریتی کشور از خرد و کلان کسی به روزنامه‌نگاران اعتماد نمی‌کند. تفاوت چندانی هم میان خبرنگاران رسانه‌های دیداری، شنیداری یا مطبوعات و خبرنگاران خبرگزاری‌ها و سایت‌های خبری رسمی و نیمه‌رسمی نیست. با این حال اغلب دولتمردان، مدیران نظام و جریان‌های سیاسی از همین رسانه‌ها به عنوان ابزاری برای اهداف خود استفاده می‌کنند. بی‌اعتمادی به اصحاب رسانه البته به مدیران و مسئولان نظام و دولتمردان محدود نمی‌شود و در بین مردم عادی هم اعتماد به رسانه‌های رسمی و آن‌ها که مجوز فعالیت دارند در حداقل است. طبیعتا بخشی از این بی‌اعتمادی به عملکرد خود رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران برمی‌گردد که افزون بر تن دادن به ممیزی‌های غیر متعارف و تلاش نکردن برای یافتن راهی که حقیقت را به مردم بگویند، دچار فساد و عدم شفافیتی شده‌اند که همچون نظام اداری و اقتصادی در این نهاد مدنی لانه کرده‌است. هر چند که استثناها هم کم نیستند و بسیاری از روزنامه‌نگاران و رسانه‌ها توانسته‌اند با دشواری فراوان حرفه‌ای رفتار کنند. در چنین شرایطی طبیعتا برای مردمی که برای رصد کردن اوضاع و احوال پیرامون خود به دنبال خبر و آگاهی می‌گردند، گزینه‌های بدیل و مورد اطمینان چندان متنوع نیست. گذشته از پیشرفت ابزارهای خبرگیری چون تکنولوژی موبایلی که هر شهروندی را در موقعیت خبرنگار و عکاس قرار می‌دهد و روی آوردن به رسانه‌هایی که در بیرون از مرزها سخن‌پراکنی می‌کنند، شبکه های اجتماعی نیز به ابزار مهمی برای انتقال اخبار تبدیل شده‌اند. بی‌آن‌که در این شبکه‌ها اصول اولیه ژورنالیسم همچون دروازه‌بانی خبر رعایت‌شود. از این رو شبکه‌های اجتماعی به‌جای آن‌که ابزاری برای خبررسانی باشند، در سایه ضعف مفرط سواد رسانه‌ای جامعه هدف و اشتهای سیری‌ناپذیر افکار عمومی برای دریافت خبر، تقریبا هر چیز و ناچیزی را به صورت خبر و به سیرت شایعه به خورد مردم می‌دهند. شگفت آن‌که بیشترین تولیدکنندگان و نشردهندگان چنین شایعاتی همان خبرنگارانی هستند که در رسانه های رسمی نمی‌توانند حقیقت یک خبر را به مخاطب بگویند. تداوم چنین وضعی، زیانی سه وجهی را متوجه کلیت کشور می‌کند. یکی از اضلاع این مثلث، نظام سیاسی و مدیریتی کشور است که به موقع چراغ‌های هشداردهنده را نمی‌بیند تا متناسب با شرایط تصمیم درست و دقیق بگیرد. دومی رسانه‌های رسمی اعم از مکتوب و غیر مکتوب است که با بی اعتنایی مخاطبان مواجه می شوند چنانکه روی برگرداندن مردم از صدا و سیما، افت تیراژ مطبوعات و از دست رفتن مخاطبان دیگر رسانه‌ها، عملا جز پیکری نحیف از نظام رسانه‌ای باقی نگذاشته است. اما بی‌گمان در ضلع سوم وضع به مراتب آشفته‌تر است؛ آن‌چه این روزها در افواه عمومی می‌چرخد علایم هشداری است که متولیان فرهنگی کشور باید هر چه زودتر برای آن چاره‌ای بیندیشند. این که پس از مرگ یک سیاستمدار یا فروپاشی یک ساختمان یا یک انتصاب در نهادی دانشگاهی ذهن‌های مستعد تئوری توطئه دست به کار شود و تصوراتی از کشته شدن یا انفجار و یا زمینه سازی برای اقدامات بعدی برداشت کند همه نشانگر شرایطی است که به مثابه روشن شدن چراغ چک و سیستم در یک ماشین است. اگر خود این چراغ کار نکند یا راننده به نشانگرهای هشداردهنده بی‌اعتنایی نشان دهد، نمی‌تواند پیامدهای زیانبار آن را از بین ببرد. برگرداندن این شرایط به وضع عادی نیازمند درک واقع‌بینانه‌ای است که متضمن نفع همگانی است و هیچ نهاد حکومتی، مدنی و رسانه‌ای از وضع موجود سود نمی‌برد. اگر چه هزینه‌های بسیاری از این بی‌اعتمادی سه سویه بر کشور و سرمایه‌ملی رفته‌است ولی شاید هنوز هم فرصتی برای بازسازی باشد....
سایر اخبار این روزنامه