همه جنجال‌های اردشیر زاهدی - موسی حسن‌وند

سخنان یکشنبه شب اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه و سفیر ایران در آمریکا در دوران پهلوی) در مصاحبه با بخش فارسی تلویزیون بی‌بی‌سی، خبرساز شد. ویدئو و تکه‌های این گفتگو در فضای مجازی دست به دست می‌گشت و هر کس با هر عقیده و تفکری نظر درباره او می‌داد. 
به گزارش «مردم سالاری آنلاین»، واکنش‌ها آنقدر مثبت بود که بسیاری از رسانه‌های داخلی، (حتی رسانه‌های تندروی اصولگرا) صحبت‌های او را پوشش داده‌اند. درحالیکه اگر او در زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود، شاید همان زمان اعدام شده بود و دیگر اثری از او نبود تا چنین حرفهایی بر زبان بیاورد. اما اردشیر زاهدی کیست و چرا هر بار که صحبت می‌کند جنجال می‌آفریند؟
پدر و پسر آجودان
اردشیر زاهدی در 1307 در تهران به دنیا آمد. پدرش فضل‌الله زاهدی، چنان در سال‌های پس از کودتای 1299 مشغول جنگ بود که در 28 سالگی سرتیپ و در نهایت آجودان رضاشاه شد. اردشیر دیپلم خود را از یک مدرسه آمریکایی در بیروت گرفت و برای ادامه تحصیل در رشته‌های کشاورزی و اقتصاد روانه آمریکا شد.


پس از بازگشت به ایران و درگیری‌های سال 32، او با جمع کردن خبرگزاری‌های خارجی و قرائت متن پدرش برای آنها و سپس پخش تصویر فرمان نخست وزیری زاهدی نقشی بی بدیل در این وقایع بازی کرد. زاهدی، عزل مصدق توسط شاه را رویه‌ای قانونی و اقدام مصدق را کودتا علیه قانون‌اساسی و رژیم مشروطه می‌داند. پس از سقوط مصدق و روی کار آمدن پدرش، نشان رستاخیز گرفت، آجودان کشوری و سپس داماد شاه شد.
یک داماد صریح اللهجه
یک وزیر خارجه غیر معمول
او چنان در حلقه نزدیکان ماند که پس از برکناری و تبعید پدرش به سوییس، در 1336 با شهناز (دختر بزرگ شاه) ازدواج کرد. حاصل این ازدواج که در ۱۳۴۳ به متارکه انجامید دختری به نام مهناز است. اما پس از جدایی نیز، ستاره بخت او خاموش نشد. روابط او با شاه چنان عمیق بود که ابتدا به سفارت در آمریکا و سپس انگلستان فرستاده و نهایتا در سال 1345، وزیر خارجه کابینه هویدا شد. وزیر خارجه‌ای که (بیشتر به دلیل سیاست‌های خاص شاه) هیچگاه با نخست‌وزیر رابطه خوبی نداشت و همواره او را تحقیر می‌کرد. علاوه بر این در بسیاری از نامه‌های اداری نیز به کارمندان زیر دست خود هتاکی می‌کرد. برای نمونه هنگامی که «احمد اقبال» برای رفتن به سفارت مراکش بهانه آورد، زیر نامه رسمی نوشت: اگر این دیوث حاضر نیست برود، دیوث دیگری را بفرستید. زیر تلگرام رمز «تاجبخش» سفیر ایران در کویت هم نوشت: این قدر از ... عرب‌ها نخور!
زاهدی در زمان وزارت خارجه، نه در جلسات کابینه شرکت می‌کرد و نه اعتباری برای هویدا قائل بود. در کتاب خاطراتش می‌نویسد که یک‌بار او را کتک زده است. در بخش دیگری از خاطراتش نیز می‌نویسد یکبار که هویدا زبان به همدلی می‌گشاید که «ما باید 20 سال سر کار باشیم». زاهدی جواب داده: «مردک من با دختر شاه نتوانستم 7 سال در یک رختخواب بمانم، با تو 20 سال در کابینه بمانم؟»
اردشیر زاهدی در اسناد
اسناد ساواک، زاهدی را آدمی اهل خوش‌گذرانی نشان می‌دهند. در بیوگرافی که در ساواک در سال 1347 درباره زاهدی تهیه شده، وی را «رفیق‌باز و تا حدی عیاش» معرفی کرده‌اند. همچنین در گزارشی از واشنگتن‌پست آمده: «طبق گزارشاتی که این هفته در محافل واشنگتن شنیده می‌شد، میهمانی‌های مجلل اردشیر زاهدی، سفیر ایران ممکن است توجه شاهنشاه را جلب نموده و ابروهای او را بالا برده باشند.» روابط زاهدی با دو تن از مشهورترین زنان جهان، ژاکلین اوناسیس (همسر پیشین جان.اف.کندی رئیس جمهور فقید آمریکا) و الیزابت تیلور (هنرپیشه سرشناس آمریکایی) که با هم به مسابقات اسب‌دوانی می رفتند نیز نقل محافل بود.
تمایلات سیاسی
شاه طرفدار و حامی جمهوری‌خواهان بود. روابط شاه چنان با این حزب گرم بود که بهترین دوستی‌های شخصی بین او و «نیکسون» و همچنین «فورد» روی داده بود. تا جایی که «نیکسون» برای تشییع جنازه شاه در قاهره حاضر شد. طبعا اردشیر زاهدی نیز از این امر مستثنی نبود. هنگامی که «کارتر» در ۱۹۷۶ با شعار حقوق‌بشر نامزد ریاست‌جمهوری شد، شایع شد که زاهدی ۱۲۰ میلیون دلار به ستاد فورد کمک کرده است. اما در نهایت کارتر پیروز ماجرا بود. اتفاقی که شاه هیچ وقت از آن به خوبی یاد نکرد.
پس از انقلاب
اردشیر زاهدی تا پایان به شاه وفادار ماند و تا بستر مرگ او را همراهی کرد. او همچنین خودش را خائن به شاه و مسئول سقوط او معرفی می‌کند. تا پیش از برجام و گفتگوی ایران و غرب خبر چندانی از او نبود. یک جلد از خاطراتش در تهران منتشر شده و مصاحبه با مجموعه «تاریخ شفاهی دانشگاه‌هاروارد» به درخواست خودش هنوز منتشر نشده بود، اما پس از مذاکرات و حضور پررنگ‌تر منطقه‌ای ایران و پس از آن روی کار آمدن دونالد ترامپ، شروع به نوشتن مقالاتی در روزنامه‌های آمریکا کرد. مقالاتی که با هدف قراردادن ترامپ و پمپئو، توجه رسانه‌ها را به او جلب و نظراتش را جنجال برانگیز کرد. حمایت از سیاست‌خارجی جمهوری اسلامی، حق انرژی هسته‌ای، سیاست‌های منطقه‌ای و مهم‌تر از همه، حمایت از سپهبد شهید «قاسم سلیمانی»، صحبت‌هایی بود که بسیار جنجال برانگیز شد. او چند روز پیش در مقاله ای در نیویورک تایمز نوشت: «تاریخ به متجاوزان بیگانه آموخته است که از سودای در هم کوبیدن ایران دست بردارند. شتر در خواب بیند پنبه دانه. هیچ کس نمی‌تواند ایران را در هم بکوبد.» مواضعی وطن پرستانه که برای بسیاری قابل باور نبود. اما این صحبت‌ها با گفتگوی بخش شبانگاهی بی‌بی‌سی با او کامل شد. او در این مصاحبه 9 دقیقه‌ای جملاتی را بر زبان آورد که احتمالا به عباراتی همیشگی در توصیف کسانی که او آنان را وطن‌فروش می‌خواند تبدیل خواهد شد. 
نکته مهم در آرای اردشیر زاهدی، فقدان دلسبتگی به جمهوری اسلامی است. حضور او در سالهای پایانی عمر و دستیابی به منصب و قدرت و ثروت، شاید او را از چنین اتهامی مبرا کند. اما همین دلایل او را به لحاظ سابقه، تجربه و میهن‌دوستی، به همه نیروهای ضدانقلاب برتری می‌دهد. 
ماکیاولی می‌گوید: «به نام یا به ننگ باید از میهن دفاع کرد.» اردشیر زاهدی به این تعبیر یک میهن پرست است. میهن‌پرستی که قابل مقایسه با دوران جنگ ایران و عراق و موضع‌گیری‌های همه نیروهای سیاسی (در داخل و خارج، جز منافقین)، علیه عراق (بدون مخالفت‌های سیاسی) است. چیزی که امروز در نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور، جای خود را به «منافع کوتاه مدت» داده است. فهم این موضوع، دلیل این حمله سنگین از طرف اپوزیسیون خارج نشین و تعجب فعالان رسانه از صحبت‌های اردشیر زاهدی را قابل درک‌تر می‌کند.