نقش اجتماعات محلی در کنترل بحران کرونا

‏  [شادی خوشکار] گسترش روز افزون شمار مبتلایان به کرونا موجب شده پزشکان توصیه ‌کنند در خانه‌ بمانیم و بهداشت فردی‌مان را رعایت کنیم. از سوی دیگر مدام گفته می‌شود از زمانی که باید قرنطینه انجام می‌شد تا جلوی گسترش بیماری گرفته شود، گذشته است و جامعه درگیر باید و نبایدهایی است که با توجه به جدید بودن ویروس
کروید 19 مدام تغییر می‌کند. سیستم درمانی درگیر تأمین نیازهای بیماران است و بیمارستان‌ها پر شده‌. در این میان بی‌اعتمادی نسبت به مسئولان، جامعه را دچار آشفتگی کرده است و گویی ما دور از هم باید این بحران را پشت سر بگذاریم. اما راه‌حل دیگر چه بود که به آن توجهی نشده است؟ ایران در سال‌های اخیر بحران‌های زیادی را از سر گذرانده است. اما پرسش اصلی این است آیا می‌توانستیم از آن بحران‌ها برای گذر از بحران جدید درس‌هایی بگیریم؟ سیامک زند رضوی، عضو هیأت‌مدیره انجمن جامعه‌شناسی ایران، ازجمله پژوهشگرانی است که تجربه حضور در موقعیت‌های بحرانی مثل زلزله بم را داشته است. او از ظرفیتی به نام اجتماعات محلی و محله‌ای سخن می‌گوید که در این بحران به کل از یادها رفته است. او می‌گوید ما می‌توانستیم با کمک مردم به سیستم درمانی کمک  و بهتر خدمت‌رسانی کنیم. در حقیقت رعایت بهداشت فردی لازم است اما در مواجهه با بحران کافی نیست. با این جامعه‌شناس درباره نقش گروه‌های اجتماعی، چگونگی به وجود آمدن‌شان برای کمک به شرایط بحرانی پیش، حین و پس از بحران گفت‌وگو کردیم. ایران می‌دانست بحرانی به اسم بیماری کرونا در دنیا به‌ وجود آمده و امکان پیش‌بینی‌هایی را داشت. با این حال به نظر می‌رسد آمادگی لازم را برای شکل‌گیری چنین موجی از بیماری نداشتیم. ما باید قبل از بحران چه می‌کردیم؟
از همان ابتدا اتکایی که بر درآمد نفت وجود داشت به نظام تصمیم‌گیری اطمینان خاطری می‌داد که نیازی به شهروندان و مالیات و رضایت‌شان نداریم و با درآمدهای نفتی پیش می‌رویم. این نگاه از بالا به پایین پیش از انقلاب کارآمدی نداشت و بعد از انقلاب همچنین رویکردی ناکارآمد بوده است. مدیریت بحران هم خارج از این نگاه بالا به پایین نیست. اما تجربه دانش بشری نوع دیگری از مدیریت بحران را درخواست می‌کند که اصطلاحا به آن می‌گویند مدیریت بحران متکی به ظرفیت اجتماعات محلی و محله‌ای.
ادبیات این مدیریت بحران در دوره زلزله بم از کوبه ژاپن وارد ایران شد و در مقیاس‌های محدود هم اجرایی و عملیاتی و مستنداتی برایش تهیه شد. در فاصله زلزله بم تا زلزله کرمانشاه با اینکه این ادبیات چاپ شده بود، هرگز مدیریت بحران به این ادبیات توجهی نکرد و دوباره مدیریت بحران از بالا به پایین تا به امروز ادامه پیدا کرده است. راه‌حل کلیدی در مدیریت بحران متکی بر ظرفیت اجتماعات محلی و محله‌ای است. در مواجهه با وضع فعلی و ویروس کروید 19 توجه به چند نکته پزشکی مهم است. نخست اینکه این ویروس خطرناک است، به این دلیل که برایش واکسن و داروی خاصی وجود ندارد. درست است که تا اینجا به لحاظ آماری 20‌درصد آدم‌ها به‌طور جدی درگیر می‌شوند اما از آن طرف چون سرعت گسترش آن  در انسان‌ها بالاست این 20‌درصد  در مقیاس اجتماعی رقم بزرگی است. به‌خصوص وقتی در نظر بگیریم حدود 14‌درصد از افراد درگیر نیازمند خدمات پزشکی بیمارستانی هستند، به‌طوری که حداقل 12 روز یک تخت را اشغال می‌کنند و حدود 5درصدشان نیازمند تجهیزات خاص هستند برای اینکه زنده بمانند. در چنین وضعیتی خطر بزرگی نظام سلامت ما را تهدید می‌کند و آن این است که ورودی بیماران بر خروجی‌شان پیشی بگیرد و سیستم قفل شود که همین امروز نشانه‌هایش در قم دیده می‌شود که می‌خواهند بیمارستان صحرایی برپاکنند.


راه‌حلی که چینی‌ها استفاده کردند و ما به کل آن را کنار گذاشتیم، قرنطینه بود. قرنطینه هم در مقیاس شهر، هم محله‌ها و هم مجتمع‌های مسکونی. در حقیقت وقتی آنها هر خانه را تبدیل به یک محیط ایزوله کردند، ورود بیماران را به بیمارستان‌ها کنترل کردند. فکر کنید آدم‌های بیمار چند دسته می‌شوند. گروه الف گروهی هستند که مستقیما آلوده می‌شوند مثلا در ایران آنهایی که با چین مستقیما در تماس بودند. گروه ب آنهایی هستند که غیرمستقیم  از طریق گروه الف درگیر شده‌اند. گروه نخست دستش را زده به آسانسور و گروه ب هم زده یا در تماس نزدیک با هم قرار گرفته‌اند. گروه پ هم گروهی هستند که مراودات نزدیکی با گروه الف داشتند، مثلا خویشاوند، همکلاسی یا همکار بودند. چین از سیستم اجتماع محور کمک گرفت. مرحله نخست این بود که گروه الف را شناسایی کند و تک‌تک کسانی که الف هستند بلافاصله قرنطینه شوند. گروه پ هم قابل شناسایی بودند. می‌ماند گروه ب یعنی کسانی که ناقل هستند درحالی‌که خودشان نمی‌دانند و سیستم سلامت هم نمی‌تواند آنها را پیگیری کند. شما با قرنطینه کمک می‌کردید گروه الف و پ ایزوله و گروه ب قرنطینه و از بقیه جمعیت جدا شود و این یک تنفسی به سیستم سلامت می‌دهد و سرعت ورود  بیماران حاد را کاهش می‌دهد. نکته مهم زمان از دست‌رفته موقعی است که مدیریت اجتماع‌محور پایه مدیریت بحران باشد. می‌توانستیم گروه الف و گروه پ را به سرعت شناسایی و ایزوله کنیم. این یک کار پژوهش مشارکتی است و دانش جامعه‌شناسی می‌توانست کمک کند. پس مدیریت بحران ما اساسا نباید فقط متکی به متخصص‌های بخش درمان و بهداشت باشد بلکه باید علاوه بر آنها پزشک‌های اجتماعی و جامعه‌شناس‌ها نیز حاضر باشند. پس مخالفتی که از سوی مقامات با موضوع قرنطینه می‌شود اساسا یکی از سوءتفاهم‌هایی است که  سیستم بهداشتی را عملا  ناتوان می‌کند. فراموش می‌کند که شما فقط با قرنطینه محله‌های آلوده می‌توانستید از سه هفته پیش کمک کنید سیستم درمانی‌تان پاسخگوی بیماران نیازمند باشد. البته در آینده نزدیک پیامدهای این  وقت تلف کردن‌ها عریان‌تر خواهد شد.
چرا ما نمی‌توانیم اساسا به قرنطینه فکر کنیم؟
این موضوع دیگر ربطی به سیستم سلامت ندارد و باید آن را در ساختار تاریخی- اجتماعی بررسی کرد. ساختارهای موازی و نبود اقتدار نزد ساختارهای تخصصی مشکل‌ساز است. نخستین ضربه‌ای که این ساختار موازی ایجاد می‌کند این است که پاسخگویی را کاهش می‌دهد چون هر کسی می‌داند گروهی دیگر هم است که باید این مسئولیت را به عهده بگیرد. در شرایطی که پاسخگویی وجود ندارد برخی گروه‌ها دنبال منافع فوری خودشان هستند و بعضا علیه سیستم خدمات سلامت و دانش پزشکی جوسازی می‌کنند.
در این میان نقش گروه‌های اجتماعی چه می‌توانست باشد؟
به طور کلی جامعه ما با مشکلاتی روبه‌رو بوده که نوعی فقدان اعتماد را در جامعه شکل داده است. از آنها که بگذریم امسال سیلاب‌ها و مدیریت سدها ناباوری و بی‌اعتمادی وسیعی را دامن زد. مردم دیدند جاهایی را راه‌آهن کشیده‌اند که مسیر سیلاب بوده، یا باید می‌گذاشتند سدهایی تخلیه شود و این اتفاق نیفتاد. وقتی هم که سدها پر شدند و دریچه‌هایشان باز شد برای پایین‌دست خطر ایجاد شد. هرگز به این شائبه‌ها پاسخی داده نشد. تا رسیدیم به حوادث آبان و سرنوشت قربانیان و مجروحان و... که آن هم هنوز روشن نیست. این فضا  ادامه پیدا کرد تا رسیدیم به مسأله مشارکت در انتخابات. امروز در کنار آن بی‌اعتمادی  با حس هم‌سرنوشتی و چه باید کرد انفرادی و خانوادگی مواجه هستیم. به‌ویژه کسانی که در این روزها  و به دلیل این شرایط‌، حتی امرار معاش روزانه‌شان هم مختل شده است.
سازمان‌های مردم نهاد هم نتوانستند به خوبی ایفای نقش کنند؟
ما هنوز نتوانسته‌ایم قانونی برای تشکیل سازمان‌های مردم نهاد و سازمان‌های اجتماع محور تدوین و تصویب کنیم و آیین‌نامه اجرایی‌اش را بنویسیم. ما درحال حاضر داریم با آیین‌نامه‌ای مبهم و ناکارآمد کار می‌کنیم. مراجع متعدد اجازه تأسیس تشکل را در اختیار دارند اما یک شرط دارد و آن اینکه درخواست‌کننده‌ها از فیلترهای نظارتی مبهم عبور کنند. بنابراین کسانی که ایده‌های متفاوت دارند، نمی‌توانند در تأسیس این انجمن‌ها نقش داشته باشند. ما با مجموعه‌ای از سازمان‌های مردم‌نهادی سروکار داریم که به دلیل گذر از این فیلترها ضرورتا تواناترین‌ها و شایسته‌ترین‌ها و عاشق‌ترین‌ها نیستند. در میان آنها ممکن است کسانی باشند که کارشان این است که بودجه‌های عمومی را از ادارات و وزارتخانه‌ها به کانال‌های خصوصی هدایت و خارج از حسابرسی رسمی آن را هزینه کنند؛ پس ناکارآمدی و ناتوانی  و  فسادی ساختاری در این عرصه به وجود می‌آید.
برخی هم تقصیر تشدید بحران و اتفاقاتی مانند صف‌کشیدن مردم جلوی فروشگاه‌ها و... را بر گردن خلقیات ایرانی می‌اندازند. شما چقدر این قرائت را قبول دارید؟
خلقیات ایرانی از یک نسل به نسل دیگر منتقل می‌شود. چطور بود در زمان انقلاب از خانه‌ها باند و چسب وسیله می‌آوردند و به کسانی که نمی‌شناختند، کمک و کار و زندگی‌شان را رها و در چهارراه‌ها  رفت‌وآمد را مدیریت می‌کردند. متشکل می‌شدند و کمک می‌کردند کسانی که زندانی بودند از زندان آزاد شوند. اگر منظور ویژگی‌های شخصی آدم‌ها باشد در این 40‌ سال خیلی تفاوتی ایجاد نشده است. دلیلی ندارد که آن پدران فرزندان متفاوتی را پرورش داده باشند. مهم این است که آیا جامعه می‌تواند بستر ورود  و ظهورخیرخواهی و تعلق جمعی و کارایی و مشارکت جمعی را فراهم کند یا نه. در ‌سال 54 که ما وارد دانشگاه شدیم، روزنامه‌ها درباره همین خلق‌وخوی انفرادی ایرانی‌ها می‌نوشتند اما در فاصله 54 تا 57 عکس آن در جوان‌ها اتفاق افتاد، برای اینکه بستر اجتماعی فراهم شده بود، قدرت ناتوان و عرصه عمومی به کمک شهروندان تقویت شده بود. احتمال می‌دهم به دلیل مشکلات و ناکارآمدی‌های مدیریت بحران و مدیریت اضطراب همان درخواست اجتماعی تجربه‌شده در ایران، ظرفیت اجتماعات محلی از پایین دوباره فعال شود. برای اینکه این بحرانی است که هر فرزندی می‌تواند فکر کند که اولین قربانی می‌تواند پدر یا مادر او باشد.
گروه‌های محلی و گروه‌های اجتماعی با همین امکاناتی که الان داریم
در مدیریت بحران چه نقشی می‌توانند ایفا کنند؟
خیلی از گروه‌ها کارشان را شروع کرده‌اند. اولین گروه‌ها گروه‌های حمایت از کودکان در شرایط دشوار است. کودکانی که در حالت عادی هم حق بقا و رشد و امنیت و مشارکت‌شان به خطر می‌افتد مثل کودکان کار و کودکان زباله‌گرد و کودکانی که مادران زندانی دارند، کودکان معتاد، یا دارای معلولیت و... هستند. این شبکه‌هایی که حامی این کودکان هستند درخواست‌هایشان را روشن گفته‌اند که به لحاظ تغذیه بهداشت و سلامت به آنها کمک کنیم. یا انجمن‌هایی که حامی بیماران خاص هستند. همین‌طور آنها که حمایت روانی از کودکان را مورد توجه قرار داده‌اند که چطور خانواده‌ها برای بچه‌هایشان قصه بخوانند و درخواست اینکه پدر و مادرها بتوانند دورکار شوند و کمک کنند که بچه‌ها از این بحران  عبور کنند. اینکه کارگران موقت و بیکاران بتوانند از بیمه بیکاری مکفی برخوردار شوند و مانند اینها.
چه کسانی باید برای این گروه‌های آسیب‌پذیر کار کنند؟ این افراد پیش و در حین بحران چه نهادهایی را باید مد نظر داشته باشند؟
ما مقیاسی را در بم پیدا کردیم، بین 30 تا 60 خانواده که حدود 120 تا 150نفر می‌شدند و بزرگسالان‌شان 40 تا 60 نفر بودند. یک محله «تعاملی» یعنی کسانی که چهره به چهره هم را می‌بینند و بچه‌هایشان فضای مشترکی برای بازی دارند. فکر کنید در این محله اعلام شود بزرگسالانی که آمادگی دارند و دل‌شان می‌خواهد به کودکان کمک کنند اگر بحرانی ایجاد شد جمع شوند، تعدادی از این جمعیت بزرگسال داوطلب می‌شوند. بعضی‌ها از قبل آموزش‌ها را دارند و بقیه هم می‌آیند یاد می‌گیرند و کسانی هستند که برای کمک به سالمندان آماده هستند، بعضی‌ها بلدند و بعضی یاد می‌گیرند. گروه‌های ده-‌پانزده نفره ساکن همان مجتمع  یکدیگر را آموزش می‌دهند که اگر بحرانی شد کمک کنند. فکر کنید گروه اطلاع‌رسانی داشته باشید از کسانی که مثلا کارشان روزنامه است و بقیه هم یاد می‌گیرند که چطور فهرست‌های آماده از این محله داشته باشیم. زنان باردار، بچه‌هایی که نیازهای خاص دارند و سالمندان و غیره. موقعی که به این گروه اطلاع‌رسانی شود با سیستم‌های راه دور این امکان هست که درخواست‌های مجتمع خودشان را به مراکز توزیع اطلاع دهند. این را اضافه کنید به این شرایط که این گروه‌های کاری هر هفته دور هم جمع شوند و تمرین‌های خودشان را داشته باشند. این همان چیزی است که فضای حاکمیت امنیتی هرگز زیر بار آن نرفته است؛ مگر آنکه در برهه‌هایی جامعه آن را تحمیل کرده است. راه‌حل گسترش فضای عمومی است که نه خصوصی و نه حکومتی است. در فضایی که شهروندان به اختیار خودشان در تشکل‌های خودساخته عضو می‌شوند، اگر بحث قرنطینه باشد بین خودشان تصمیم می‌گیرند کدام‎شان و چگونه مدیریت این قرنطینه را به عهده بگیرند و کارشان را مثلا برای دو هفته تعطیل کنند و با مراکز بهداشتی ودرمانی مرتبط شوند. اینجاست که ظرفیت شهروندان مدیریت بحران را تقویت می‌کند؛ مشروط به اینکه تشکیل این گروه‌ها نیاز به چک‌لیست‌های امنیتی نداشته باشد، مقامات به یک نوع مدل جعلی این تشکل‌ها فکر کرده‌اند که از بیرون نیروهای دیگری را به این محله اعزام کنند. این هیچ ربطی به مدیریت بحران اجتماع‌محور ندارد. درواقع مدیریت بحران اجتماع‌محور متکی به شهروندان ساکن آن محدوده معین است. خودشان را چهره به چهره می‌شناسند و این اعتماد درون خودشان وجود دارد. اگر زلزله شود، کسانی که فهرست این بچه‌ها را دارند و هفته‌ها با آنها بازی کرده‌اند می‌توانند بچه‌های محل را جمع کنند و از آنها حمایت کنند تا بحران عبور کند  والّا هر شهروندی محله‌اش را رها می‌کند و می‌رود در محله دیگر خویشاوندان خودش را حمایت می‌کند. ما در شرایط فعلی نیازمند این اجتماعات محله‌ای هستیم که مدیریت بحران منطقه خودشان را به عهده بگیرند. داوطلبان هر محله می‌توانند این را مدیریت کنند تا ورودی به بیمارستان‌ها  به درجه‌ای کاهش پیدا کند.
در واقع ما در این شرایط بحرانی به یک کنش جمعی نیاز داریم و فقط کافی نیست که هر کسی مراقب بهداشت فردی خود باشد.
لازم است اما کافی نیست. حتی با همراهی و کمک داوطلبانی که امدادهای اولیه پزشکی را یاد بگیرند و آمادگی داشته باشند شاید  بتوانیم بخشی از کار بیمارستان را به خانه منتقل کنیم. در این زمان که ما در وسط بحران هستیم هم این گروه‌های اجتماع‌محور ممکن است بتوانند بخشی از این کمک‌ها را خانه به خانه در اختیار شهروندان بگذارند. اما این گروه‌ها نمی‌توانند گروه‌های نظامی و از بیرون محله باشند؛ چون در فضای بی‌اعتمادی امروز فقط کار را پیچیده‌تر و شهروندان را وارد سفرهای غیرلازم می‌کند که به لحاظ ایده‌های همکاران پزشک‌مان خطرناک است.
ما بحران‌های زیادی را پشت سر گذاشته‌ایم و ادبیاتی در این زمینه تولید شده، چطور می‌توانیم این ادبیات را وارد مدیریت بحران‌مان کنیم. چه کار باید انجام دهیم که این فقط جنبه سمبلیک نداشته باشد و تبدیل به کتاب‌های خاک‌خورده در کتابخانه‌‌ها نشود؟
کسانی که در کار اطلاع‌رسانی هستند، بگردند و صدای این تجربه‌ها را به شکل‌های مختلف بلند کنند. قدم بعدی این است که ما تفکیکی بین شبکه نظام سلامت قایل شویم که با همه مشکلات تلاش‌شان را می‌کنند که اوضاع را بهبود بدهند؛ از آن مدیریت بحران سیاسی و نظامی و امنیتی که ناکارآمدی‌اش محرز است و از زلزله بم برگ برگ به آن اضافه شده. باید درخواست شهروندان این باشد که مدیریت بحران را از مدیریت سیاسی و امنیتی جدا و تخصصی کنند، کسانی چهره مدیریت بحران باشند که مورد اعتماد عمومی‌اند و ممکن است از کارکنان دولت و سایر بخش‌های حاکمیت نباشند. جامعه باید مطالبه کند که مدیریت بحران از مدیریت فعلی که میزان اعتماد اجتماعی به آن در انتخابات معلوم شد، کاملا تفکیک شود و این را باز رسانه‌ها و شبکه‌ها می‌توانند به‌عنوان یک درخواست عمومی مطرح کنند. من  این امید را دارم  که دوره سرایت این ویروس در جامعه ما نقطه  عبور از حاکمیت آمرانه و رعیت‌پرور باشد.