پرسش‌های بی پاسخ

وقتي رئيس‌جمهور با 51 درصد آرا، دولت را در دست مي‌گيرد نبايد 49 درصد ديگر حذف شوند و هيچ مسئوليتي در دولت نداشته باشند. در مجلس هم نبايد به گونه‌اي پيش رفت که به نظر برسد مجلس يکنواخت شده و يک صدا از مجلس بشنويم. اينها تاثير خود را در اقتصاد کشور مي‌گذارد و کمک کننده نيست. به هر حال حق مردم است که نتيجه راي خودشان را در زندگي روزمره ببينند و در نتيجه بتوانند در جناح‌هاي مختلف در کارکرد اقتصادي کشور سهيم باشند. ديروز رئيس‌جمهور محترم در سوالي مربوط به ناکارآمدي به بحث رقبا اشاره کرد که آنها نتيجه اقتصاد را مثبت نمي‌دانند ولي اگر اقليت هم در قدرت سهم و کرسي داشت اين امر باعث مي‌شد در انتخابات مجلس هم جهت‌گيري به سمت جريان‌هاي معدود اصلاح‌طلب، اصولگرا يا مستقل حرکت نکند و مسائل با شراکت و همپوشاني بيشتر جلو برود. بحث اقليت و اکثريت در انتخابات مطرح بوده و رئيس‌جمهور قبلي، رئيس‌جمهور قبل از خود را تا مدت‌ها زير سوال مي‌برد و گاه حتي در بعضي موارد مشکلات بر گردن رژيم قبل مي‌افتاد! اما اينها مواردي نيست که بتواند نقاط ضعفي که در اقتصاد وجود دارد را بپوشاند. رئيس‌جمهور محترم در گفت‌وگو با رسانه‌ها مي‌توانست پاسخ قانع کننده‌تري به جامعه بدهند و بيشتر مردم را به تفکر وامي‌دارند که چرا اين پاسخ به اين صورت مطرح مي‌شود و چه کساني از آن پاسخ اقناع مي‌شوند؟ در صورتي که بحث اقناع شدن در کار نيست و دولت بايد بگويد براي رفاه مردم چه کرده؟ آيا رفاه مردم حتما با ماکزيمم توليد نفت و صادرات آن مهيا مي‌شود که پول زحمت نکشيده‌اي به جامعه تزريق کنيم تا رفاه به‌وجود آيد؟ بحث رفاه يا کيفيت زندگي فقط اين بخش نيست و بخشي هم امانتداري و اعتماد است که دولت بتواند به انحاي مختلف آن را تامين کند. اما خود بحث اعتماد در حداقل تفکر دولت قرار دارد و جامعه نمي‌تواند پذيراي اين مطلب باشد. مردم شرايط را به خوبي مي‌دانند که تحت تحريم هستيم. اکنون شاهديم حتي بانک مرکزي هم به دنبال استفاده از ابزارهايي است که در يک اقتصاد متعادل مطرح مي‌شود. يعني بيماري هنوز به درستي تشخيص داده نشده تا برايش نسخه بنويسيم. اين ايراد بزرگ به دولت و مجلس وارد است. در سوي ديگر نمي‌توان پاسخ‌هاي غير دقيق و مبهم مطرح کرد چرا که مردم از اين پاسخ‌ها گله‌مند هستند. صحبت‌هاي رئيس‌جمهور ارزشمند است ولي درد را دوا نمي‌کند، اعتماد مردم را نسبت به دولت جذب نمي‌کند و بلکه آن را کاهش مي‌دهد. وقتي دولت با کمي بيش از 50 درصد انتخاب شود، طرف مقابل ديگر اقليت نيست. اگر از آنها استفاده نشود، تقابل ايجاد مي‌شود و به جاي اينکه روي موضوعات اصلي تمرکز شود عليه برنامه‌هاي همديگر صف‌آرايي مي‌کنند. به گفته رئيس‌جمهور «مبناي کار بين دولت و مجلس قانون اساسي است و مساله مهم اين است که دولت بتواند با مجلس بر سر لوايح مختلف کار کند». در حالي که همين مسائل به اقتصاد، سرمايه‌گذاري و پس‌اندازها لطمه مي‌زند. رفاه هم که اصلا در کار نيست که بگوييم در جهت افزايش رفاه چه کرده‌ايد؟ آماري در جهت رشد اقتصادي ارائه مي‌شود درحالي که امروز در دنيا وقتي بحث رشد اقتصادي را مطرح مي‌کنند با بحث رفاه و کيفيت زندگي رفو شده و آن را هم ارائه مي‌دهند. يعني اگر يک درصد رشد اقتصادي صورت گرفته باعث شده که رفاه جامعه هم به اين ميزان افزايش يافته است. کيفيت زندگي و آموزش و آرامش و شادي افزايش پيدا کند. مدل‌ها تغيير کرده اما فقط عدد کمي را مي‌گيريم و دلمان خوش است که مثلا با نفت به اين عدد رشد اقتصادي رسيديم و بدون نفت به آن عدد. درواقع همان تحليل‌هاي 1960 دنيا را به خورد جامعه مي‌دهيم و دلمان را خوش کرده‌ايم. دليل عمده‌اش هم اين است که همه رفتارها به حوزه سياسي وصل شده و اقتصاد نمي‌تواند حرف اصلي خودش را به نمايش بگذارد.