روز هفتم؛ فرمول 65 سال پیش آمریکایی در جشنواره فیلم فجر

سعید مستغاثی
روز جمعه 16 دسامبر 1955 یک مجمع سری توسط ستاد مشترک ارتش آمریکا برگزار شد که در آن نمایندگان پنتاگون، نیروی دریایی، شورای امنیت ملی و دفتر هماهنگی عملیاتی وابسته به سازمان CIA و همچنین افرادی موثر از هالیوود مانند جان فورد، جان وین، سیسیل ب دومیل، وارد باند و... حضور داشتند. در این جلسه درباره محتوای فیلم‌های هالیوود در جنگ سرد بحث شد. در یک گزارش فوق محرمانه از ستاد مشترک ارتش آمریکا به فرماندهی عملیات دریایی درباره اولویت و برنامه اصلی تولیدات و فیلم‌های هالیوود براساس نتایج مجمع فوق، چنین آمده بود:
«مقرر شد طرح و برنامه‌ای در نظر گرفته شود تا اصول روش (سبک) زندگی آمریکایی که براساس آن در مقابل سیستم ضدآمریکایی قرار می‌گیرد را توضیح دهد و غربی‌ها را برای فهم و درک مخاطره‌ای که دنیای آنان را تهدید می‌کند، بیدار نموده و انگیزه و محرکی برای مبارزه با این تهدید در آنها ایجاد نماید.»
در ادامه گزارش محرمانه جلسه و مجمع یاد شده آمده بود که برای چنین ایده‌ای یک شعار طراحی شد: «آزادی جنگجو»Militant Freedom. شعاری که آمریکاییان را متوجه ایدئولوژی و آرمان‌هایی می‌کرد که اساسا ایالات متحده بر مبنای آنها شکل گرفته بود. سرانجام در سال 1956، برای اجرای شعار یاد شده، توسط کارشناسان پنتاگون فرمولی تدوین شد و در ژوئن و ژوییه همان سال، نمایندگان ستاد مشترک ارتش آمریکا درکالیفرنیا با گروهی از شخصیت‌های هالیوود، چندین نشست تحت عنوان «کنفرانس کالیفرنیا» برگزار کرده و دفترچه‌ای در توضیح فرمول «آزادی جنگجو» تدوین نموده و در اختیار فیلمسازان قرار دادند تا قوانین و قواعد آن را در تولیداتشان در نظر بگیرند.


بخش‌هایی از قواعد دفترچه یاد شده عبارت بودند از: ترویج سکولاریسم (جدایی دین از عرصه زندگی، هنر، علم و سیاست)، اومانیسم (انسان‌محوری)، لیبرالیسم رفتاری (بی‌بندوباری)، فمنیسم (زن‌گرایی افراطی)، مقابله با نهادهای سنتی جامعه همچون خانواده (به مفهوم شرقی با کم‌رنگ یا سیاه کردن نقش پدر) و ساختن سوپرقهرمان‌های تک‌رو و شکست‌ناپذیر، رواج دادن معماری آمریکایی، آزادی لباس (در جهت برهنه‌گرایی) و خوراک غربی، نحوه رفتار آمریکایی با دیگران، رواج مشروبات الکلی، سگ‌چرانی و روابط آزاد و بی‌قیدوبند زن و مرد، نمایش تفریحات غیر ورزشی (قمار و شرط‌بندی)، تاکید بر فرقه‌های نوپدید در مقابل ادیان سنتی، ترویج اوانجلیسم و پیوریتانیسم در مقابل اسلام و مسیحیت، نمایش چهره منفی از جوامع غیرغربی و سبک زندگی آنها و ...
این عناصر و قواعد در واقع همان محورها و عناصر و درون‌مایه‌هایی است که در اغلب فیلم‌های به نمایش درآمده در جشنواره فیلم فجر به چشم می‌خورد. براساس آمار، از مجموع 20 فیلمی که در طی7 روز در سی و هشتمین دوره این جشنواره به نمایش درآمده، 15 فیلم یعنی 75 درصد آنها، به همان فرمول 65 سال پیش عمل کرده‌اند که توسط مراکز نظامی و امنیتی آمریکا و برای تولید فیلم در تبلیغ سبک زندگی آمریکایی علیه سبک زندگی ضدآمریکایی، طراحی و تدوین و تشریح شده بود. شاید این یکی از طولانی‌ترین سفارش‌های تاریخ برای تولید آثار فرهنگی و هنری باشد!
آن شب
یک تکرار ملال‌آور
کوروش آهاری ناشناخته و خارج‌نشین به‌وسیله آشنایی با پسر محمد درمنش (فیلمبردار و فیلمساز آشنای سینمای ایران) در همان خارج کشور با تقلید محض از چند فیلم مثل «اتاق 1408» ساخته میکاییل هافستروم براساس قصه‌ای از استفن کینگ و همچنین فیلم «درخشش» استانلی کوبریک بازهم براساس داستانی دیگر از استفن کینگ، ماجرایی کلیشه‌ای و دستمالی‌شده را به همراه یک سری تصاویر به شدت تکراری با ساختاری آماتوری کنار یکدیگر گذاشته تا نشان دهد چقدر با تاخیر فاز نسبت به آثاری ادای دین می‌کند که به اندازه همه فریم‌های یک فیلم در طول این سال‌ها تکرار شده‌اند.
به نظر می‌آید برای تماشاگری که حتی یکی دو تا از آثار یاد شده را دیده و در هر سال ده‌ها مدل از آنها تولید می‌شود، دیگر رغبتی برای تماشای فیلم «آن شب» باقی نمی‌ماند یا اگر به اجبار و نادانسته به تماشای آن رفته، با سردرد و روحیه کسل و حتی عصبی از سینما خارج خواهد شد. البته فیلم «آن شب» می‌تواند برای آنان که چندان با این نوع فیلم‌ها و نمونه‌هایش در سینمای جهان آشنا نیستند، لحظاتی قابل قبول داشته باشد. اما به هر حال به نظر می‌رسد که جناب کارگردان آنچنان درگیر تقلید مو به موی صحنه‌های ظاهرا وحشت از نسخه‌های هالیوودی بوده که به منطق و تداوم سیر داستانی فیلمش توجهی نداشته و از آن سرسری گذشته است.
آتابای
آبکی‌تر از قصه عشق
وقتی هادی حجازی‌فر به جای رایان اونیل فیلم «قصه عشق» قرار بگیرد و کمال «ماجرای نیمروز» و موسی فیلم «لاتاری»، ناگهان عاشق‌پیشه شده و افه‌های رمانتیک بیایند و بعد هم سر و کله سحر دولتشاهی در نقش یک «الی مک گرا» (دختر سرطانی فیلم «قصه عشق») پیدا بشود، حاصل کار خیلی آبکی‌تر از همان فیلم «قصه عشق» آرتور هیلر می‌شود که حتی در زمان خود نیز به دلیل داستانی سطحی و سخیف مورد انتقاد بسیاری از سینماروها قرار گرفته بود.
حالا نیکی کریمی پس از 4 فیلم ضعیف و بعضا متوسط اینک فیلمی بسیار ضعیف‌تر از قبل ساخته، آن هم با فیلمنامه‌ای از هادی حجازی‌فر که گویا همه دلمشغولی‌های سالیان سال خود را بدون توجه به وجوه دراماتیک و کشش فیلمنامه و نقطه عطف و هرآنچه در قواعد فیلمنامه‌نویسی می‌گنجد، تحویل خانم کارگردان داده تا او هم اثری بی‌سروته‌تر از فیلمنامه از کار درآورد که حاصل جز سردرد نمی‌تواند باشد.
روز صفر
... باند... جیمزباند
نکته بسیار مثبتی است که در طول دو سال متوالی، دو فیلم از زندگی و دوران عبدالمالک ریگی (سرکرده تروریست‌های تکفیری موسوم به جندالله) در سینمای ایران ساخته می‌شود. در واقع هر چه فیلم اول یعنی«شبی که ماه کامل شد»، درباره هیولایی به نام ریگی کم گذاشته و عملیات مهم ایرانی‌ها در دستگیری وی را با دو جمله تمام کرد، اما در فیلم «روز صفر» اساسا به چگونگی شناسایی و دستگیری ریگی پرداخته شد.
فیلم «روز صفر»، اولین ساخته سینمایی سعید ملکان (تهیه‌کننده فیلم‌هایی مثل «تنگه ابوقریب» و «تختی») با آماده‌سازی یک عملیات انفجار سراسری توسط گروه عبدالمالک ریگی (ساعد سهیلی) در ایران آغاز شده و با پیگیری و ردیابی یک مامور اطلاعاتی (امیر جدیدی) ادامه پیدا می‌کند. لحظاتی از فیلم، نمایش جنایات ریگی و لحظاتی دیگر، تلاش مامور اطلاعاتی برای دستیابی به ریگی است که توسط ماجرای روز صفر(کد عملیات سراسری در ایران)، پیوند می‌خورد.
فیلم «روز صفر» تمام و کمال، از الگوهای ماموران انگلیسی و آمریکایی همچون «جیمزباند» و «مت هلم» و «هری پالمر» و به خصوص «ایتن هانت» (تام کروز) در مجموعه فیلم‌های «ماموریت غیرممکن»، بهره گرفته و تقریبا تمامی قواعد آنها را به طور کامل رعایت کرده تا یک فیلم اکشن آنچنانی تحویل دهد. قهرمان این گونه فیلم‌ها همچون جیمزباند یا ایتن هانت، براساس الگوی قهرمان ایدئولوژیک آمریکایی، معمولا، فردی تک‌روست که با تکیه بر توانایی‌های هوشی و استعدادهای خودش پیش رفته و با کمک سه چهار دستیار، به اهداف ظاهرا غیرممکن خود دست می‌یابد.
از همین رو هم شخصیت‌پردازی مامور اطلاعاتی فیلم «روز صفر» به جای اینکه از خصوصیات و ویژگی‌های یک مامور ایرانی بهره بگیرد، او را به ماموران سرویس‌های اطلاعاتی غربی تبدیل کرده؛ خشک، بدون احساسات و با هوش بالا. اما معلوم نیست چنین مامور تخت و یک‌بعدی در برخورد با آن نوجوان بلوچ چگونه احساساتی شده؟ او از یک سو با شکستن قولنج گردن، ابراز قدرت می‌کند و از سوی دیگر به سبک دنزل واشینگتن در فیلم «اکولایزر»، نوعی مدیتیشن انجام می‌دهد. شاید از همین دوگانگی شخصیت اوست که نقاط ضعف فیلمنامه خود را نشان می‌دهد.
ماجرای ریگی و شناسایی و دستگیری او یک ماجرای واقعی کاملا ایرانی بوده است. نیازی نبود برای نمایش عملیات پیچیده دستگیری ریگی از الگوها و نمونه‌های آمریکایی استفاده شود آن هم برای به تصویرکشیدن افرادی که سربازان گمنام امام زمان(عج) نامیده می‌شوند! فقط کم مانده بود که مثل «ایتن هانت» انتظار دریافت نقشه ماموریتش را از طریق نواری داشته باشد که 5 ثانیه پس از اتمام می‌سوزد و در نهایت هم خود را اینگونه معرفی کند: «...باند... جیمزباند»!