روزنامه شهروند
1398/11/03
جامعه سالم به زندگی معنا میبخشد
امیرحسین جلالیندوشن روانپزشک حوادث اجتماعی در روزهایی که گذشت جامعه ایران را در شرایطی قرار داد که تعدادی از متخصصان سلامت روان در قالب بیانیهای از در خطر بودن سلامت روان گفتند و روزنامهنگاری مانند عباس عبدی یادداشتی را به آن اختصاص داد. در پاسخ به این سوال که آیا حوادث اجتماعی بر سلامت روان تاثیر داشته یا خیر؟ باید گفت مطالعاتی را در دنیا به خود اختصاص داده و نتیجه، تایید این موضوع بوده است. جامعهای که حوادث اجتماعی متعددی را پشتسر میگذارد مانند آنچه جامعه ایران در روزهای گذشته تجربه کرد سلامت روانش را تهدید شده می بیند. سلامت روانی و اجتماعی محدود به افسردگی نیست چون افسردگی مشکلی است که باید روندی را پشتسر بگذارد تا بروز یابد. در گفتن از سلامت روان باید این نکته را در نظر گرفت که وجود سلامت روان به معنای وجود نداشتن بیماری نیست به این معنا که لازم نیست بیماری شناختهشدهای نباشد تا به این باور برسیم جامعه از سلامت روان بهرهمند است. سلامت روان یعنی جامعه از شوق، نشاط و احساس زندگی برخوردار باشد و این امکان وجود داشته باشد برای آینده برنامهریزی کند. در جامعه برخوردار از سلامت روان، فرد میتواند به زندگی شخصیاش معنا ببخشد و در عین حال در بافت اجتماعی در کنار شهروندان اهداف اجتماعی را دنبال کند. حوادث طبیعی مانند سیل، طوفان و ... بخش لاینفک جوامع بشری است. حادثه زیست محیطی استرالیا نمونه بارز حوادث طبیعی این روزهاست اما داستان در ایران این است که تاثیر موارد بر سلامت روان جامعه بیش از خود اخبار و رویدادهاست. جامعه ایران احساس رهاشدگی دارد؛ مانند کودک رها شده که والدینش را در کنار خود میبیند اما از او غافلاند. متاسفانه سالانه صدبرابر آمار کشتهشدگان هواپیمای اوکراین در جادههای کشور جانشان را از دست میدهند، مسالهای که بارها در مورد آن صحبت و تحقیق شده و همچنان شاهد تکرار آن هستیم یا موضوع آلودگی هوا که هر سال تکرار میشود و با شروع پاییز در مورد آن نوشته و گفته میشود اما سالهای بعد دوباره شاهد آن هستیم. با این تفاسیر آنچه وضعیت روانی جامعه را متزلزل کرده، این است که جامعه دردی را تحمل میکند که مدتها بود به آن مبتلا بوده اما حالا با حوادث اخیر یکباره چشمش به روی آن باز شده است. جامعه ایران قبل از این حوادث دچار کرختی بود یا به اصطلاح روانشناسی دچار نابینایی هیجانی بوده است، به این معنا که فرد به سبب تکرار اتفاقات و حوادث نسبت به آنها بیتفاوت شده است. به عنوان مثال ما مرتب از کودکان کار، فقر مطلق و... میشنویم اما واقعیت این است که به مرور نسبت به آنها بیتفاوت شدهایم بنابراین حوادث تلخ روزهای گذشته در کنار ابعاد منفی که بارها و بارها در مورد آنها صحبت شده ، یک وجه مثبت دارد که نباید بیتفاوت از کنار آن گذشت؛ آگاه شدن جامعه از شرایطی که در آن قرار دارد.