چشمک جنگی به ترامپ

صادق فرامرزی: 1- پرسش از چیستی و چگونگی تحقق ایده‌ای به نام «وحدت و انسجام ملی» را می‌توان از جمله مسائلی دانست که تکثر خوانش‌ها از آن موجب عدم شکل‌گیری تعریف واحدی در پیرامونش شده است. با این همه اگر بخواهیم به تعریف ساده از «وحدت و انسجام ملی» بپردازیم، ناگزیر از آنیم که این مفهوم را ذیل «هم‌روایتی» جمعی در مواجهه با یک پدیده واحد بدانیم؛ به تعبیر ساده‌تر زمانی که یک ملت به مثابه جمعی واجد هویت نسبت به اتفاقی واحد واکنشی واحد نشان دهد، گامی به سوی «هم‌روایتی» برداشته و فضا را برای یک گام جدید و موثر در راستای هدفی مشخص فراهم کرده است. برای مثال خوشحالی و ناراحتی یک ملت از پیروزی یا شکست یک ورزشکار که هیچ تاثیری بر منافع شخصی افراد جامعه ندارد، هرچند در ظاهر امر اتفاقی فراغت‌بخش محسوب می‌شود اما در باطن خویش جامعه را به سوی یک «هم‌روایتی» پیرامون رخدادی واحد هدایت می‌کند. حال با چنین نوع نگاهی، مواجهه مردم با حوادث مختلف را با سنجش میزان «هم‌روایتی» آنها می‌توان در راستای وحدت یا انشقاق ملی تفسیر و تاویل کرد. 2- شهادت سردار قاسم سلیمانی و نوع مواجهه جمعی مردم نسبت به این خبر را از جهاتی می‌توان به مثابه شکل گرفتن یک «هم‌روایتی» در مقیاس کلان نگریست؛ چه از آن رو که تصویر ذهنی جامعه از آن شهید، او را شخصیتی چندبعدی تصور کرده بود که سلایق و علایق مختلف را مجذوب خود می‌کرد و چه از آن رو که نوع شهادت وی با نقش‌آفرینی یک «دگری» متخاصم و بیگانه یعنی دولت آمریکا این فرصت را ایجاد کرد تا «ما»ی ملی این هم‌روایتی را در قالب عنصر قوام‌بخشی به نام میهن تعریف کند. با چنین نگاهی عجیب به نظر نمی‌آمد در تشییع میلیونی آن شهید در شهرهای مختلف بار دیگر یک هم‌روایتی، ظرفیت یک کنش جمعی از سوی گروه‌هایی با بینش و منش‌های بعضا متضاد را به وجود آورد. در چنین فضایی که جامعه از ماهیت اتمیزه شده خود به یک انسجام در سطوح بالا رسیده است، هیچ چیز جز تغییر نمادهای این هم‌روایتی، امکان مهار این جمعیت را نمی‌تواند میسر کند. 3- حادثه تلخ سقوط هواپیمای اوکراینی که در سایه خطای پدافندی کشورمان شکل گرفت، از جهاتی ماهیتی مشابه شهادت سردار سلیمانی را در فضای اجتماعی به ‌وجود آورد، یعنی حادثه‌ای واحد که واکنش جمعی واحد نسبت به آن باعث تبدیل شدن به یک «غم ملی» و عزا در حوزه‌ای فراتر از بستگان قربانیان شد اما آنچه در عمل و از سوی جریانی که ماهیت و پیشینه مشخصی دارد انجام شد، تلاش برای دگری‌سازی از این دو واکنش جمعی در مقیاسی کلان برای مهار هم‌روایتی مردم در جریان مواجهه‌شان با شهادت سردارسلیمانی و تشییع باشکوه او بود، به گونه‌ای که بتوان با جابه‌جا کردن نماد «ما» و «دگری» در حرکت جمعی اول، غم ملی در حادثه سقوط هواپیمای اوکراینی را تبدیل به قطب مخالف آن کرد. برای مثال جمع‌های متفرقه‌ای که از جمله شنبه‌شب در نقاط مختلف و با بهانه سوگ جمعی گرد آمدند، با سر دادن شعارهایی علیه شهید سلیمانی سعی کردند از دل 2 هم‌روایتی واحد 2 «ما»ی متضاد تعریف کنند. این عمل زمانی در مقیاسی کلان‌تر خود را عینیت بخشید که روز بعد فیلمی از یک اقدام دانشجویی منتشر شد که آنها همدردی خود را با یک غم ملی، با عبور نکردن از روی پرچم آمریکا یعنی «دگری متخاصم» در جریان شهادت سردار سلیمانی نشان دادند. این نقطه را از جهات متعدد می‌توان تلاش برای به نزاع کشیدن هم‌روایتی‌های جمعی در راستای مهار یک انسجام ملی دانست. 4- توئیت اخیر دونالد ترامپ و طرح این ادعا که پس از حمله مستقیم نظامی به نماد و نماینده کشورمان با حمایت ایرانیان مواجه شده است و ارجاعش به فیلم حرکت تعدادی از دانشجویان در ممانعت از رد شدن از روی پرچم آمریکا، هرچند در سطحی می‌تواند گویای یک تهدید بالقوه و چراغ سبزی داخلی برای مشروعیت‌بخشی به اقدامات تروریستی دولت آمریکا در آینده نزدیک باشد اما در سطحی اجتماعی گویای این است که تلاش برای نزاع اجتماعی با به تضاد کشاندن هم‌روایتی‌های ملی می‌تواند جامعه را در میان نقش‌آفرینی یک بازیگر بیگانه، به محلی برای دگری‌سازی از خود تبدیل کند. عبور از یک واکنش منسجم به یک از هم‌گسیختگی هویتی و مشروعیت‌بخشی به دگری متجاوز دقیقا نقطه‌ای است که ردپایش را می‌توان در حرکاتی از قبیل شعارهای هتاکانه‌ای که در حاشیه برخی تجمعات در هفته‌های اخیر سر داده شد و واکنش حمایت‌آمیز دگری‌های بیگانه همچون دولت آمریکا پیدا کرد.