اگر به تعهد شعر بیژن نگاه کنیم



آرش رضایی
در بلندترین شب سال، یا حوالی این شب‌های بلند از بیژن الهی نوشتن، خالی از لطف نیست؛ چون جریان شعر دیگر در شعر فارسی، خود از آن اتفاقاتی است که یکی از بلنداهای شب ادبیات ما را پر کرده است. شب ادبیات می‌گویم چون ما در حال حاضر در آن ساعت ظلمانی و نهایی به سر می­ بریم. همان ساعتی که به قولی همه غلظت شب در آن جمع شده است، همان ساعتی که قرار است بعد از آن صبح سپید باشد!


اما خب، از شب شعر فارسی دور نشویم. شبی که «دوره سیاه در سرایش فارسی»اش عنوان اولین مجموعه شاعری است به‌ نام بیژن الهی. مجموعه شعری که در مضمون و فضا سایه‌ها را دعوت می‌کند به همنشینی با مفاهیمی که در تاریخ شعر کلاسیک فارسی محفل نور بوده است و سلامت و دقیق‌تر عرفان نور. قدر مسلم بیژن الهی با فراخواندن سایه‌های بیانمند خود در مجموعه «دوره سیاه در...» نسبتی بین زبان شعر خود با متون کهن فارسی ایجاد می‌کند که بیش از این در شعر فارسی تجربه نشده بود. مجموعه «دوره سیاه در...» سرشار از این ربط و بسط‌های تاریخی و زبانی است؛ البته با کارکردی بی­ بدیل که شعر را در زمین تاریخ میخکوب نمی­ کند. شعر بیژن الهی ضمن این ارتباط­­ گیری با شعر و متون فارسی، از سوی دیگر تلاشی است جهت تلافی آفتابی ­پنداری همیشگی و عرفانی شعر فارسی. شعر بیژن به فضایی یکدست و ایزوله باور ندارد. از این منظر شعر او نه در مقابل شعر کلاسیک که در مقابل قرائت مسلط و دائماً خوشبینانه‌ و مدام در حال تکرار شعر کلاسیک می‌ایستد، در مقابل قضاوقدری خواندن شعر (فال حافظ) و با صوت خواندن آن.
بدین لحاظ نسبت شعر بیژن الهی با متون کهن فارسی یا شعر کلاسیک، یک نسبت دو سویه است که هم سلبی برخورد می­ کند (همچون شعر من سوسک حمام نیستم) و هم ایجابی برخورد می­ کند (همچون شعر بلند هاروت). او ظرفیت را به اختیار می گیرد تا زبان در بهترین حالت خود زاد و ولد شعری داشته باشد؛ حال می­ خواهد زمین این بقا متون کهن فارسی باشد، خواه حتی فضا و جهان ترجمه.
 الهی در آغاز دوران شاعری خود مجبور بود در مقابل نوع دیگری از قضا و قدر هم قد علم کند، نوعی متفاوت و نوظهور؛ یعنی مفهوم تعهد. مفهومی دست­ چپی اما بسیار نادقیق و بدقواره در آن سال‌ها که بواسطه­ ارتباطات جسته و گریخته­  ما با جهان نو مشغول شکل­ گیری بود.
چه باور داشته باشیم، چه نه بیژن الهی هم همچون ما در شب ایستاده است و این را درک می­ کند؛ شب طولانی و پایان ­ناپذیر که تاریخ ما کماکان کورمال­ کورمال در آن پیش می ­رود و یلدایی شده است پایان ­ناپذیر، اما شعر او این ماتم شبانه را در تلقی نخ­ نمای تعهد فرسوده نکرد تا زبان فارسی در تعهد و شعار ناچار بماند. او هم تعهد را می­ شناسد اما معنای تعهد در شعر او از کلیشه­ های دهان پر کن خالی است (عنوان اولین مجموعه شعر او خود طعنه ­ای است به زبان و تاریخ فارسی).
ما می‌دانیم که دهان محل تکلم است و صدایی که از آن ایجاد می ­شود، منحصر به یک شخص و یک حنجره اما این قاعده در شعر کمی متفاوت است. یعنی در شعر گاهی یک دهان محل تکلم چندین صدا است و آن دهان جریانی است که لحن و صدای چند شاعر را وحدت  می بخشد. دهان «شعر دیگر» یکی از آن محله­ ها است. محله­ ای که دیگری­ ها در وقفه­ ها و سکوت­ های آن خود را ­یافتند و سعی کردند سایه بعضی از مضامین مدام دستمالی شده را از طریق این دهان از سر زبان فارسی بردارند. مضامینی که مهم‌ترین آن مفهوم تعهد نزد شاعران بیشتر شناخته شده آن دوران بود. تعهدی که در نهایت راه به جایی نبرد. آنها دیگری شدند تا تمایز ایجاد کنند و فردیت را محور هوشیاری و تعهد قرار دهند اما در نهایت جمعِ یک صدا باشند که در این رسم شعر بیژن الهی هم مستثنی نیست.
 جریان شعر دیگر با شاعران خود بخشی غیرقابل انکار از صدایی است که هویت مدرن شعر فارسی را مشخص می­ کند. شعری که در آثار بیژن الهی ضمن دوری گزیدن از محفلی شدن، با اتکا به فردیت انسان در جهان معاصر رخدادها و بزنگاه­ ها را سامان می ­بخشد اما لزوماً آنها را تابلو سر در شعر فارسی نمی­ کند. تعهد گریزی در شعر بیژن یا «شعر دیگر» بیشتر به نوع خاصی از گریز (گریز از تعهد) مرتبط است: دوری از تعهدی که شب ظلمانی را طولانی­ تر می­ کند.
از این جهت شعر بیژن الهی نه شعر تعهد است و نه شعر محفلی. شعر او با توجه به امکانات زبانی که به اختیار می­ گیرد، هر آیینه ممکن است به مسیری برود که پیش از آن، خود را در آن ندیده است. شعر بیژن، شعر کوره­ راه است، شعر قدم برداشتن در نوعی تنوع است که به فراخور منظره مسیر خود را پیگیری می‌کند. شعر او از این حیث جهانی گشوده به سمت پیشنهادهایی است برای زبان فارسی مستقبل است و ظرفیت بخش.
در شعر بیژن، شاعر ناخدا یا راه ­بلدی نیست که از میان هر دریای ناشناخته­ ای با قطب‌نمای خود ادعای شناخت مسیر کند، در شعر او هدف‌گذاری مضمونی، بیشتر در خدمت مضامین متکثر و پیشنهادات بدیع زبان شعر است و حتی زمانی که بر شعر خود عنوانی مشخص می­ گذارد («مطالعه بر الماس» یا شعر «تراخم») آنجا هم، قاعده  مرکزی یا مضمونی خاص به شعر تحمیل نمی ­شود.اگر شعر کلاسیک ما یک ملودارم آرام تاریخی باشد، شعر بیژن خصوصاً در مجموعه «دوره سیاه در...» یک جنایی - معمایی تاریخی است که با بیرون زدن از ژانر از همان مضامین تاریخ بهت و شب زدگی استفاده­ ای دیگر می­ کند...