بهار که بیاید خانه‌ها ساخته می‌شود

لیلا مهداد| دیگر پنجره‌ای رو به بزقوش باز نمی‌شود و پرده‌ای سوار بر باد نمی‌رقصد. لباس‌‌های رنگی‌ و چارقَدهای بزرگ سفید و سرخ زنان رنگ خاک گرفته و خاکستری شده‌ است. تنورها خاموش‌ است و خبری از بوی فَتیر تازه نیست. ‌کوچه‌ها و بچه‌ها دلتنگ یکدیگرند. دیوارهای نیمه‌ریخته، اَلوارها و آجر و سیمان‌ جای همهمه بچه‌ها را در کوچه‌ها گرفته ‌است. خانه‌های خشت ‌و گِلی قدیمی حالا تَلی از خاک، چوب و گِل شده‌اند، سوار کامیون‌ها تا گوشه‌ای از روستا روی هم تلنبار شوند به یادگار.
چهار هفته پیش بود که لرزه به جان میانه افتاد. از آن شب به بعد خانه‌ها چادر شد؛ چادرهای سفید هلال‌احمر که روستا را یک‌دست سفیدپوش کرده ‌است، اما چند روزی است هیاهوی کانکس‌ها در روستا پیچیده. اهالی چشم از تازه‌‌وارد برنمی‌دارند. بعضی‌ها کانکس‌نشین شده‌اند و بعضی دیگر آرزوی اسباب‌کشی به کانکس‌ را در سر می‌پرورانند، البته عده‌ای هم چادرها را تحویل داده‌ و راهی میانه شده‌اند برای اجاره‌نشینی.
چادرها کاری از پیش نمی‌برد
اَلوارهایی که روزگاری در فصل بهار، ارّه و میخ را به جان می‌خریدند تا سقف محکمی برای شب‌های طولانی زمستان باشند و زیر بار برف‌ سنگین کمر خم نکنند، خوراک آتش‌ شبانه‌اند‌. جوان‌ترها که نیرویی به بازو دارند هر روز به خرابه‌ها سر می‌زنند و روی خاک گِل‌شده از برف و باران، اَلوارها را گلچین می‌کنند برای خریدن شعله‌ها به جان. تیرک خانه‌ها خوش بر استانبولی‌ها می‌نشینند تا آتش به جان‌شان بیفتد و زغال‌شان زیر لحاف پشمی قدیمی خاطره کرسی‌‌نشینی‌ زمستان‌های گذشته را زنده کند و کمی گرما به جان چادرهای پیچیده در نایلون‌ بیفتد.  


«بافت‌های قدیمی کاملا تخریب شده‌ است. تازه‌ساخت‌ها هم آسیب‌ دیده ‌است.»
از وقتی «ورنکش» لرزید، اهالی ساکن چادر شدند تا امروز:   «بیشتر اهالی خانه‌شان را از دست داده‌اند، البته خانه‌هایی هم که دیوار و سقف‌شان تَرک برداشته، خالی از سکنه‌ است. اهالی می‌ترسند در خانه‌ بمانند برای همین همه چادرنشین شده‌اند.» بعد از زلزله، «ورنکش» سرِ زبان‌ها افتاد. بیشترین خرابی‌ و تلفات به آن نسبت داده شد، اما «عابد»، لواش‌پز «دستجرد» حال «صومعه‌ علیا»، «دستجرد»، «هلنسی» و «بوکان» را خوب نمی‌داند: «روستاهای قدیمی اغلب تخریب شده‌اند و جای خانه‌ها را چادرها گرفته است. تنها وسیله گرمایشی اهالی بخاری‌ برقی وچراغ‌های نفت‌سوز است. بسیاری از سالمندان روستاها از سرما و نداشتن حداقل امکانات گلایه دارند. وضع برای زنان و کودکان خوب نیست. سرماخوردگی اینجا بیداد می‌کند، اما خدا را شکر مریضی حاد نداریم.»
«نه به کسی پول داده‌اند، نه کسی از آنها پول گرفته است.»
اولین برف پاییزی که بارید، لباس ‌روی لباس پوشیدند، پتوها را به خود پیچیدند و به بخاری‌ برقی‌ نزدیک شدند. چادرها، نایلون‌ها را سِپر کرده‌اند اما سرمای استخوان‌سوز بچه‌ها و سالمندان را بی‌تاب کرده است. چند روزی است برف همه جا را سفیدپوش کرده و شب‌ها سوز و سرما امان اهالی را می‌بُرد. عابد می‌گوید تعدادی کانکس هست، اما هنوز بیشتر ورنکشی‌ها چادرنشین‌اند و تعداد کمی به کانکس‌ها اسباب‌کشی کرده‌اند: «اصلا نمی‌دانیم چه کسی کانکس‌ها را تحویل داده، البته نه به کسی پول داده‌اند، نه کسی از آنها پول گرفته است. روزهای اول کمک‌رسانی خوب بود، اما هر چه می‌گذرد، ضعیف می‌شود. موکبی از آذربایجان آمده – از آذربایجان خودمان- که برای زلزله‌زده‌ها غذا می‌پزد و به کمک دهیار بین اهالی پخش می‌کند، اما به بعضی غذا نمی‌رسد. بعضی اوقات ناهار داریم اما شام نیست یا بالعکس. موکب‌ها که از روستا رفتند، غذای گرم هم رفت و بسته یک‌ماهه مواد غذایی جای آن را گرفت. برنج، روغن و تُن و کنسرو. غذای گرم بهتر بود. در چادر که نمی‌شود غذا پخت، خطر دارد. همه زندگی‌مان بخاری برقی است که حریف سرمای منفی 10درجه «دستجرد» نیست.» بسته‌های غذایی گوشه چادرها و کانکس‌ها ته کشیده و رفت‌وآمد به میانه بیشتر شده است. عده‌ای دست به تَه‌مانده پس‌اندازشان زده‌اند؛ بعضی‌ها هم قسطی خرید می‌کنند.
نه پای رفتن داریم، نه امیدِ ماندن
هنوز ترس حکمفرماست. کوچک‌ترین صدایی بچه‌ها را وحشت‌زده و مضطرب می‌کند. وحشت دست از سر بزرگ‌ترها هم برنداشته؛ وحشت از خانه‌های آجری که نیمه‌شب هفدهم آبان با صدای مهیبی شروع به لرزیدن کردند تا اهالی خانه به کوچه‌ پناه ببرند؛ 115 خانواری که روزهای اول، 95 درصدشان چادرنشین بودند. حالا تعدادی به کانکس پناه برده‌اند و تعدادی ساکن میانه‌اند، اما بقیه هنوز دل به ساخته‌شدن خانه‌ها بسته‌اند و در همان چادرها شب را صبح می‌کنند. «ابوذر» تمام عمرش را در «دستجرد» گذرانده و حالا چادرنشین است. «بچه دوساله‌ام هنوز با هر صدایی پریشان می‌شود و می‌زند زیر گریه. بیشتر بچه‌ها ترسیده‌اند. خیلی از آدم‌ بزرگ‌ها هم هنوز ترس دارند و جرأت نمی‌کنند به خانه‌ها سر بزنند. چادرها را هلال‌احمر آورد و ما از بخشداری گرفتیم. در این زلزله ۴۰ روستای شهرستان میانه دچار تخریب ۵ تا ۷۰درصدی شدند. 243 خانه تخریب شده و آوار دپو شده‌ تا جایشان را خانه‌های جدید بگیرد. در سرمای آذربایجان چادرها کاری از پیش نمی‌برند. چاره، نایلون‌پیچ کردن چادرها نیست. اسکان بزرگ‌ترین دغدغه اهالی روستاهای زلزله‌زده است. بیشتر بچه‌ها شب‌ از سرما تا صبح گریه می‌کنند.»
«نمی‌شود اینجا را رها کرد و رفت میانه. اصلا معلوم نیست با 10میلیون بشود آنجا خانه اجاره کرد.»
کانکس یا کمک 10میلیونی بلاعوض. اهالی منطقه جز این راه دیگری پیش ‌روی‌شان نمی‌بینند. در همین آب‌وخاک ریشه زده، قد کشیده و به بار نشسته‌اند. همه دلخوشی‌شان دام‌ها و زمین‌های کشاورزی‌ است. «نمی‌شود اینجا را رها کرد و رفت میانه. اصلا معلوم نیست با 10میلیون بشود آنجا خانه اجاره کرد. بنیاد مسکن در روستاها ارزیاب دارد و از تک‌تک اهالی می‌پرسد:   کمک نقدی می‌خواهید یا کانکس؟»  
 رفتن به اندازه ماندن سخت است. ماندن به معنای کانکس‌نشینی است و رفتن، خریدن تلخی غربت به جان. اهالی نه پای رفتن دارند و نه امیدی به ماندن، البته عده‌ای غریبی را انتخاب کردند و در ازای گرفتن کمک 10میلیونی چادرشان را تحویل هلال‌احمر دادند و راهی میانه شدند؛ نزدیک‌ترین شهر به روستای‌شان. کانکس اگر نصیب‌شان شود تنها لامپی دارد برای روشن کردن شب‌ها، البته خبری از آب و حمام نیست. ابوذر می‌گوید: «اهالی روستای‌مان وضع مالی خوبی ندارند و همه زندگی‌شان دام و زمین کشاورزی‌شان است، اما در طویله‌های موقت جهاد کشاورزی احتمال تلف‌شدن دام‌های سنگین وجود دارد. خدا را شکر ما تلفات جانی نداشتیم و فقط خانه‌هایمان تخریب شده ‌است. یکی از روستاهای نزدیک «دستجرد» بیشتر خانه‌هایش تخریب شده اما خبری از کانکس نیست. برایشان بلوک‌های پیش‌ساخته آورده‌اند؛ بهتر از کانکس است. بلوک‌هایی با اسکلت‌های کوچک که کَفَش را پشم‌شیشه می‌پوشاند و سقفش ایرانیت شیب‌دار است.»
از بازپرداخت چیزی نگفتند
دودلیِ گرفتن کانکس یا  وام، چند شبی است خواب از چشمان «هاشم»  دزدیده. او از اهالی «دستجرد» است و چادرنشین. ‌هاشم می‌گوید چند وقت پیش بود که کامیون‌ها و بولدوزرها راهی دستجرد شدند برای آواربرداری: «اگر وام 10میلیونی را برای بازسازی خانه‌ها می‌دادند بهتر از کانکس بود. ما نمی‌توانیم از اینجا برویم.»
اهالی «دستجرد» چند روز پیش شنیده‌اند چند رأس گوسفند راه «ورنکش» را در پیش گرفتند تا جای خالی دام‌های تلف‌شده را پر کنند و کمی دل اهالی گرم شود به آینده. گوسفند و گوساله‌های ورنکش هم به نایلون‌‌های پهن‌شده روی داربست‌ها پناه برده‌اند به امید بهاری که روی دامنه‌ بزقوش بچَرند. طویله موقت چند وقتی است میهمان دستجرد شده تا دام‌ها از سرما تلف نشوند. علوفه از جای دیگر می‌آید برای پر کردن شکم دام‌ها. از جهاد کشاورزی آمدند، کارهایی انجام شد. اهالی از ترس ریختن سقف طویله‌ها و آغل‌ها دام‌ها را بیرون نگه می‌داشتند. چاره‌ای  نبود. ترس از دست دادن دام‌های‌شان را داشتند.»
«مهندس بنیاد مسکن گفته مسئولی برای بازدید و کلنگ‌زنی می‌آید.»
تکلیف خانه‌های تخریب‌شده مشخص نیست. ارزیاب‌های بنیاد مسکن آمده‌اند برای پرونده‌سازی خانه‌های تخریبی. «مهندس می‌گوید تمام مصالح بازسازی خانه‌ها را دولت می‌دهد. می‌ماند پول کارگر و بنا که قرار است وام 4درصد 40-45 میلیونی بدهند. اگر مصالح بدهند، خوب است.» آنها می‌گویند کشاورزند و باغدار و همه چشم‌شان به آخر سال؛ اگر آفت به گندم‌ها نزند و تگرگ به جان ‌ باغ‌های سیب نیفتد. «درآمدمان سالانه است به شرط نبود آفت و تگرگ ناگهانی. وام 4درصد برایمان خوب است اما از بازپرداخت وام‌ چیزی نگفته‌اند. اگر ماهانه باشد برای اهالی سخت می‌شود.» خانه بهداشت تنها ساختمان سالم روستاست و از دو، سه روز بعد از زلزله کارش را شروع کرد، البته هفته‌ای یک‌ روز. «زلزله که آمد درمانگاه سیار با اکیپ پزشکی در روستا مستقر شد اما تنها دو، سه روز بودند. حالا پزشک روستای «صومعه‌علیا» هفته‌ای یک‌بار می‌آید خانه بهداشت دستجرد.»  معاون امنیتی و سیاسی فرماندار میانه و  بخشدار ترکمنچای : اولویت با ساکنان همیشگی روستا است
 هفدهم آبان اولین‌ خبرها از زمین‌لرزه 5.9 ریشتری آذربایجان رسید؛ زمین‌لرزه‌ای در عمق هشت کیلومتری زمین که تا شعاع 30 کیلومتری را لرزاند و 74 روستا در فهرست خسارت‌دیده‌ها قرار گرفت. همان ساعات اولیه بود که 110 نفر در 34 تیم عملیاتی روانه روستاهای آذربایجان‌شرقی شدند. ارزیابی‌ها از خسارت به سه‌هزار و 925 واحد خبر داد؛ واحدهایی که دوهزار و 759 عدد از آنها نیازمند بازسازی‌ است. رسول یعقوبی، معاون امنیتی و سیاسی فرماندار میانه و  بخشدار ترکمنچای میانه، این آمارها را اعلام می‌کند و به «شهروند» از اسکان اضطراری یک‌هزار و ششصد و پنجاه نفر در همان ساعات اولیه می‌گوید.«در زلزله آذربایجان شرقی، 1100 خانوار نیاز به اسکان اضطراری داشتند و به همین منظور 455 دستگاه چادر عَلَم شد، البته در 72ساعت اولیه 915 بسته غذایی میان زلزله‌زده‌ها توزیع شد. دوهزار و 75 تخته پتو هم بود که به زلزله‌زدگان کمک می‌کرد تا از سرما در امان بمانند.» یعقوبی از 365 والوری گفت که تنها وسیله گرمایشی زلزله‌زدگان بود.
 حالا یک ماه از آن شب وحشتناک گذشته و نیازها متفاوت است و روستاییان چشم‌انتظار آمدن کانکس‌ و ساخته شدن خانه‌های تخریب‌‌شده‌اند. یعقوبی می‌گوید: «تا چهارم آبان برای ساخت حدود‌ یک‌هزار و نهصد و نودوهفت واحد پرونده تشکیل شده است. پرونده‌هایی که ارزیاب بنیاد مسکن آنها را تشکیل داده، البته سوم آبان یکی از مسئولان بنیاد مسکن مراسم کلنگ‌زنی را اجرا کرد تا مقدمات ساخت‌وساز در روستاها فراهم شود.»  
معاون امنیتی و سیاسی فرماندار میانه از شروع ساخت‌وسازها در بهار خبر می‌دهد: «هوا خوب شود، ساخت‌وسازها شروع می‌شود. بنیاد مسکن اقدامات اولیه را انجام خواهد داد؛ از آماده کردن نقشه خانه‌ها تا هماهنگی با سازمان‌های مربوطه برای نظارت بر ساخت‌وسازها. در همه روستاها آواربرداری انجام شده است. خانه‌هایی که تَرَک برداشتند اولویت بعدی است. هر خانواری که وام بلاعوض 10میلیونی بخواهد در اسرع‌وقت تحویل می‌گیرد و تا امروز اغلب روستاییان وام را دریافت کرده‌اند و متقاضیان دیگر هم تا دو روز دیگر وام‌هایشان را تحویل می‌گیرند. هرکدام از روستاییان که وام نخواهد کانکس تحویل می‌گیرد تا فصل سرما تمام شود.»   
ساکنان فصلی و خواسته‌هایشان حاشیه‌های زلزله آذربایجان‌شرقی است. روستاییانی که     زمستان‌ در شهر روزگار می‌گذرانند و فصول دیگر ساکن روستا می‌شوند: «در میان متقاضیان کانکس، ساکنان فصلی هم هستند. ساکنانی که در میان متقاضیان ساخت خانه‌های تخریب شده‌ هم دیده می‌شوند اگرچه اولویت بنیاد دادن کانکس و ساخت‌وساز خانه‌ ساکنان همیشگی روستاست تا در زمستان مشکلی نداشته باشند.»