روزنامه خراسان
1398/09/18
ماجرای شوراهای تیتر مخفیانه «خراسان» به سردبیری ملک الشعرای بهار
جواد نوائیان رودسری- 133 سال پیش، در چنین روزی، 18 آذرماه سال 1265 هـ.ش، محله سرشورِ شهر مشهد، شاهد تولد یکی از ستارگان برجسته سپهر ادبیات معاصر و نامداری از جرگه نامداران اهل سیاست ایران بود. زندهیاد محمدتقی بهار یا همان ملکالشعرای نامآور، در خاندانی ادیب و ادب دوست متولد شد. پدرش میرزا کاظم صبوری، شاعری شناخته شده بود و ملکالشعرای آستان قدس رضوی محسوب میشد و از این رو، این لقب بعدها به محمدتقی، پسرش که در سرودن انواع شعر، قابلیت و استعداد فراوانی داشت، واگذار شد. مرحوم بهار، سرودن شعر را از نوجوانی آغاز کرد و خیلی زود، حال و هوای سالهای مشروطه، او را به وادی آزادی خواهی و مبارزه با استبداد کشاند و همین موضوع، باعث شد که اشعار وی، رنگ و بوی سیاسی به خود بگیرد و وِرد زبان مردم کوچه و بازار شود. بهار در زمره جوانان پرشور و مشروطهخواه شهر مشهد بود و هنگامی که در 14 مرداد 1285، مظفرالدینشاه فرمان مشروطیت را امضا کرد، هنوز 20 ساله نشده بود.تقدیر سردبیری
شاید اگر لیاخوف روس به فرمان محمدعلیشاه، در تیرماه سال 1287، مجلس شورای ملی را به توپ نمیبست، بهار در مشهد، سرش به سرودن شعر گرم بود و گاه به گاه، به همراه دوستانش سری به انجمن معدلت رضوی، نخستین انجمن ایالتی خراسان میزد تا از اوضاع و احوال سیاسی کشور مطلع شود و البته، ممکن بود شانسش را برای نوشتن یک مقاله ادبی، در یکی از جراید آن دوره مشهد، مثل هفته نامه خورشید به مدیرمسئولی میرزاعلی آقا تبریزی، بیازماید؛ اما چرخ زمانه، چنان که باید نچرخید و سایه استبداد، دوباره بر سر ایرانیان افتاد. حدود هشت ماه بعد از واقعه «یومالتوپ» و آغاز استبداد صغیر، تعدادی از مشروطهخواهان مشهدی گرد هم آمدند تا شعله امید را دوباره در قلبهای مردم روشن کنند؛ یکی از آن ها، ملک الشعرا بهار بود. آن ها تصمیم گرفتند روزنامهای راه بیندازند؛ روزنامهای که البته مخفیانه چاپ میشد و قرار بود اولاً، اخبار مشروطهخواهی ایران و به ویژه خراسان را پوشش دهد و ثانیاً، مردم را برای تقابل با استبداد، برانگیزاند. سیدحسین اردبیلی که بعدها نماینده مجلس شورای ملی شد، پول راهاندازی روزنامه را داد و آن را به ملکالشعرا بهار، جوان 22 ساله و پرشور مشهدی سپرد تا کاری کند، کارستان! هرچند در آن زمان اصطلاح سردبیر مرسوم نبود، اما بهار، به واقع سردبیر جریده مردمی خراسان شد.
«رئیسالطلاب» در بالاخیابان
نخستین شماره یا به قول قدیمیها «نمره» این روزنامه مخفی، در 27 اسفند 1287 منتشر شد؛ اسمش را گذاشتند خراسان؛ چرا؟ چون قرار بود ارگان مشروطهخواهان خراسانی باشد و پیام آن ها را به گوش همه ایرانیان برساند که اینجا، در این گوشه کشور، زیر سایه سلطان سریر ارتضاء، حضرت امام رضا(ع)، هنوز بخت با آزادی خواهی یار است و تنور مشروطهخواهی گرم. بهار پس از آن، همه همّ و غمش را گذاشت پای روزنامهنگاری. از آنجا که ادیب بود و با نگارش فارسی آشنا، مسئولیت مطالعه و تصحیح یا به قول امروزیها، ویراستاری و برگزیدن مقالات را برعهده گرفت و مطالب مورد نیاز را به اهل قلم مورد اعتماد، سفارش میداد. تمام یادداشتهای آن روز روزنامه خراسان، از زیر دست او میگذشت. بهار، به قول خودش، عنوان موهوم «رئیسالطلاب» را برای صاحب امتیاز خراسان برگزیده بود و چاپخانه توس، در بالاخیابان، نیمههای شب، میعادگاه او و جوانانی بود که هنوز قلبشان برای ایران و آزادی آن میتپید. بهار تقریباً تمام اوقات روزانه خود را صرف تنظیم مطالب روزنامه خراسان میکرد؛ اما ترجیح میداد مقالاتی که بزرگترها و باتجربهها مینویسند، روزنامه را منور کند. خودش میگوید که در این جریده، اثر منثور منتشر نکرد؛ اما بالاخره طاقتش طاق شد و با انتشار شعر «کار ایران با خداست»، نشان داد که در سرودن شعر سیاسی، چه اعجوبهای است. هیچ کس فکرش را هم نمیکرد که «خراسان»، نامی که بهار و دوستانش برای جریده مخفی برگزیده و 24 شماره از آن را منتشر کرده بودند، تا امروز دوام بیاورد و 111 سال بقای خود را جشن بگیرد؛ بگذریم.
بهار در تهران
پس از فتح تهران، بهارمدتی را در مشهد ماند و اینبار، خودش روزنامهای با عنوان «بهار» منتشر کرد؛ اما تیرهای گزنده نثر او، به دامن اشغالگران روس نشست و به این ترتیب، بهار از زادگاهش رانده شد و به تهران رفت تا فصلی تازه از فعالیتهای سیاسی و ادبی خود را آغاز کند. خراسانیان، بهار را به عنوان نماینده خود برگزیدند و او به مجلس شورای ملی راه یافت و از همان ابتدا، در کنار افرادی مانند شهید سیدحسن مدرس، به تقابل با وابستگان به بیگانه پرداخت. هرچند در زندگی سیاسی بهار، مانند هر سیاستمدار دیگری، میتوان نقاط ضعفی هم یافت، اما او در مجموع، انسانی وارسته و آزاداندیش بود. چنانکه مشهور است، بهار پس از به قدرت رسیدن رضاشاه، ناچار شد برای او قصیدهای بسراید تا از شر آزار دربار در امان باشد؛ اما هنگامی که در شهریور 1320، رضاشاه از ایران گریخت، قلم بهار به چرخش درآمد و حقیقت دیدگاه او درباره پهلوی را فاش کرد: «انگلیسان رضای سارق را / اندر این مُلک شه رضا کردند ... پسِ چندی از او برنجیدند/ عیب او جمله برملا کردند ... خبث او را به مُلک جار زدند/ مشت او را به دهر وا کردند ... چون که بدنام گشت و کرد فرار/ افتخاری دگر نصیب ما کردند ... طفل آن دزد بی مروت را / اندراین مُلک پادشا کردند». زندهیاد ملکالشعرا بهار، روز اول اردیبهشت ماه سال 1330، در تهران درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
سایر اخبار این روزنامه
فاجعه در خدمات درمانی برای ایثارگران
ماجرای شوراهای تیتر مخفیانه «خراسان» به سردبیری ملک الشعرای بهار
طرحی برای ترافیک کور انتهای وکیل آباد
واکنش ها به اجازه آمریکا به ژاپن برای سفر روحانی به توکیو
«هفت» و فراستی آفت نقد شدهاند
جانشینان نفتی بودجه را تراز می کنند؟
رمزگشایی از بودجه 99
آبی های صدرنشین در شوک فسخ قرارداد استرا
ثبت نام 55 نامزد برای هرکرسی بهارستان
امروز؛شهرخودروی 30 هزار نفری مقابل سپاهان
پاکت چیپس های کشنده و موزخوری 120 هزار دلاری !
شکنجه مرد تاجر در اسارتگاه
جاده مرگ در قتلگاه وعده های نافرجام
چراغ سبزدولت به بی کیفیت تر شدن آموزش و پرورش
کاهش مجدد سهم خراسان رضوی از بودجه زیارت و حاشیه شهر