بپذیریم که اشتباه کردیم

نوید کلهرودی، پژوهشگر علوم سیاسی و فعال دانشجویی سابق| در حال حاضر جنبش دانشجویی در کشور ما با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم می کند که مجموعه این مشکلات منجر به بی اثری این فضا شده است. به زعم من مشکلات جنبش دانشجویی دو دسته هستند؛ مشکلات بیرونی که به ساختار قدرت و نگاه آن به مسأله جنبش دانشجویی بر می گردد و دسته دیگر مشکلات درونی که به خودمان بر می گردد و برای حل آنها باید قدمی برداریم. برای تببین مشکلات درونی جنبش دانشجویی اول باید به این موضوع توجه کنیم که هر فعالیت سیاسی، درون مجموعه ای از نهادهای سیاسی انجام می شود و جنبش دانشجویی  و دانشگاه هم به تعبیری یک نهاد سیاسی است. به تعبیر فرانسیس فوکویاما در کتاب نظم و زوال نهادهای سیاسی، یک نهاد سیاسی وقتی رنگ و بوی زوال پیدا می کند که نتواند خود را با خواسته های  روز مردم هماهنگ کند و جنبش دانشجویی در کشور ما هم بنا به دلایلی نتوانسته این کار را انجام بدهد. بنابراین ما با پدیده زوال جنبش دانشجویی رو به رو هستیم و به همین دلیل هم هست که عده ای از دانشجویان ناامید هستند. بد نیست به برخی از دلایل درونی بی اثری و حرکت جنبش های دانشجویی به سمت زوال بپردازم. یکی ازمشکلاتی که درون جنبش های دانشجویی وجود دارد توهم و خود بزرگ بینی است که در بین فعالان این حوزه دیده می شود. به خصوص بین دانشجویان و فعالان دانشگاه‌های تهران که در تریبون ها با طیف وسیعی از دانشجویان و مخاطبانی که از قضا سیاسی هم نیستند طوری صحبت می کنند که انگار توان تغییر و اثرگذاری زیادی دارند. در ادامه وقتی مخاطب می بیند که آنها قدرت اعمال تغییراتی را که از آن دم می زدند نداشتند سر خورده می شود و از جنبش دانشجویی فاصله می گیرد.  مشکل بزرگ دوم نبودن مطالعه گسترده و همه جانبه در میان اعضای جنبش های دانشجویی است. دانشجویان ما به ویژه کسانی که داعیه فعالیت های دانشجویی دارند از نظر مطالعه بسیار ضعیف شده اند چون به هر حال بیانیه خواندن و میتینگ گذاشتن بسیار راحت تر از مطالعه گسترده، پژوهش، بحث علمی و... است. کار مطالعاتی فعال دانشجویی را مجبور می کند که گزینشی و سنجیده عمل کند، وارد کارهای عملیاتی شتابزده نشود اما وقتی کار مطالعاتی عمیق و موثر انجام نمی شود، نتیجه چیزی جز شکست نیست. مشکل سوم این است که طرف حساب جنبش‌های دانشجویی دولت شده است و وقتی وضعیت اینطور باشد نمی‌توان چندان امیدوار بود. دانشگاه در مجموعه جامعه مدنی قرار می گیرد و نباید چسبیده به دولت باشد. یک فعال دانشجویی و عضو جنبش‌های دانشجویی در وهله اول باید در میان مردم باشد،‌ باید در دل مردم و در حال شنیدن حرف های آنها زندگی کند. حالا راه حل چیست؟ اینکه خودمان را تقویت کنیم. در شرایطی که جنبش دانشجویی در حال از دست دادن معنای واقعی خودش است هر کار دیگری انجام بدهیم دست و پا زدن بیهوده است. باید خوب و عمیق مطالعه کنیم و ببینیم کجا ایستاده ایم. در میان اهالی علوم سیاسی گفته می شود که راه نجات خودش را در اوج بحران نشان می دهد و در مورد جنبش دانشجویی اول باید بپذیریم که در حال اشتباه هستیم و بحران وجود دارد تا راه نجات خودش را نشان دهد.  توصیه من به فعالان دانشجویی این است که تا جایی که می توانند سعی کنند و فضا را به سمت گفت و گو و فعالیت مدنی پیش ببرند.