روزنامه شهروند
1398/09/13
22 ستاره در استادیوم
فروغ فکری| اتوبوس شرکت واحد مقابل درهای ورزشگاه شهید کاظمی میایستد. باران، خاکهای نشسته بر قامت اتوبوس را شسته و اتوبوس امروز تمیزتر از همیشه 12 زن و 10 مرد ورزشکار معلول را از شهریار به ورزشگاه رسانده تا تمرین تیم پرسپولیس را ببینند و از نزدیک با اعضای تیم و سرمربیاش صحبت کنند، از دغدغههای معلولیتشان بگویند و از سختی زندگی که البته نگذاشته ورزش را کنار بگذارند. اتوبوس را شهرداری به سازمان بهزیستی داده تا امروز معلولان را به ورزشگاه برساند، آنهم با سختی. اتوبوس مخصوص معلولان نیست و ویلچرها به سختی داخلش جا شده. چندنفری که همراهشان بودند، معلولان حرکتی بر دوش گذاشته، سوار اتوبوس کردند و بعد از دو ساعت راه، به نزدیکی خلازیر رسیدهاند؛ پشت درهای ورزشگاهی که یکی از تیمهای محبوب پایتخت در آن تمرین میکند.ویلچرها ته اتوبوس جا خوش کردهاند و عصاهای سفید و طوسی تکیه داده به صاحبانشان در انتظار ورود به ورزشگاه 15هزار نفری کاظمی هستند که حالا خالی از جمعیت است و قرار است این 22نفر تنها میهمانانش باشند. راه ورود اما به همین آسانیها نیست. اعلام شده زنان اجازه ورود به ورزشگاه را ندارند، حتی برای برنامهای از پیش تعیینشده و حتی زنان معلول ورزشکار در روزجهانی معلولان. هر چند دقیقه یکبار مردی داخل اتوبوس را نگاه میکند و برمیگردد. هنوز اجازه صادر نشده: «به ما گفتهاند زنها اجازه ورود به ورزشگاه را ندارند. دور تا دور ورزشگاه دوربین دارد و این دستور وزارت ورزش است. ما هم باید از قوانین پیروی کنیم.» مرد جوان درشتقامت با لحنی محکم این را میگوید و میرود. زنها در اتوبوس نشستهاند و بعضی از مردان جسمشان اجازه حرکت بیشتر میدهد، مدام مقابل درهای ورزشگاه رژه میروند.
انتظار بیشتر از 20دقیقه طول میکشد تا بالاخره مسئولان باشگاه زنان پشت در مانده را از قاعده مستثنی کنند و اجازه ورود بدهند. درهای آهنی بلند باز میشوند و اتوبوس چشم درچشم مستطیل سبز میشود.
هیچ همراهی به همراهیمان نیامده
خدیجه دستهایش را به عصای سفید میسپارد. پلههای اتوبوس را به آرامی پایین میآید و میگوید: «باران. چه باران خوبی». صورت سفید و گِردَش از هم میشکفد و میگوید بر اثر بیماری ژنتیکی رفتهرفته بیناییاش را از دست داده. حالا هم جز سایه و اندکی نور چیزی نمیبیند و این روند در 37سالی که از عمرش گذشته، هر روز بدتر از روز قبل بوده: «همیشه ورزش را دوست داشتم. سال 85 ورزشهای رزمی را شروع کردم.» از سال 88 روند ازدستدادن بیناییاش شدت گرفت. همین هم عاملی بود که با جامعه نابینایان آشنا شود. از همان موقع دنیا روی دیگری نشانش داد. چشمها نورشان کم شد اما نور از زندگیاش نرفت: «آشنایی با جامعه نابینایان عاملی بود که با رشته دو و میدانی آشنا و به آن علاقهمند شوم. ورزش رزمی را رها کردم و بعد هم دو و میدانی و پرتاب دیسک ورزش اصلیام شد. از سال89 در مسابقات کشوری شرکت کردم و همانسال مقام چهارم را کسب کردم. سال90 هم مدال نقره پرتاب دیسک کشوری را گرفتم.»
گلایه زیاد داریم
مدالها زندگی خدیجه را روشن کرد و در همه سالهای پس از سال90 هم این مدالآوری تکرار شد. او که در این سالها کار نکرده بود و معلولیت درهای زیادی را به رویش بسته بود، ورزش، یکییکی درهای بسته را باز کرد: «من گله دارم و میخواهم به مسئولان و هرکس کاری از دستش برمیآید، بگویم چقدر گلایه دارم از کاستیها و سختیها و نبود حمایت. در شهریار هیچ چیز نداریم. یک زمین بایر و خاکی را دادهاند به بچههای دو و میدانی که ورزش کنند. مگر میشود. در زمین خاکی ورزش کرد؟»
آنها در این سالها از ماندن در شهریار خیری ندیدهاند. دیسک و نیزه رشته ورزشیشان را هم خودشان خریدهاند و حتی همراهی هم به آنها ندادهاند تا کمکی شود برایشان: «ما به همراه نیاز داریم. بچههای دو و میدانی همراه میخواهند و ما هم نیاز به همراهی داریم که بعد از پرتاب دیسک و نیزه آن را بیاورد. ورزش را بلد باشد و بداند باید چه کند، اما هیچ همراهی در این سالها به همراهیشان نیامده» او میگوید: «وقتی نابینا یا معلول جسمی- حرکتی دیسک یا نیزه پرتاب میکند، خودش توانایی آوردنش را ندارد. نمیتوان به سوی دیگر زمین برود و آن را بیاورد. بدنش سرد میشود و رمق ورزش از تنش میافتد. اتفاقی که بارها افتاده و تجربه سالهای گذشته همیشه با درد همراه بوده و سختی. آنها فقط یک مربی دارند که باید تمام کارهای معلول را به عهده بگیرد. هم نابینایان را پوشش دهد و هم جسمی- حرکتیها را: «ما 10نفریم زیرنظر یک مربی. خیلی زحمت میکشد. خودش هم از پا معلولیت دارد. چطور برود و دیسک و نیزه را برایمان بیاورد؟»
خدیجه همین چندوقت قبل رکورد داخلی کلاس b1 را زد و حالا دوست دارد رکورد آسیا را بزند اما با این وضع حمایتی و تجهیزات شهریار دلسردیاش بیشتر از همیشه است، آنهم درشرایطی که این منطقه هنوز هیأت ورزشی نابینایان ندارد و بسیاری از افراد مجبورند برای کارهایشان به تهران و کرج بروند: «میدانید یکسال است مربیمان حقوق نگرفته. اصلا چرا باید بیاید به ما تمرین دهد؟ چرا باید وقتش را هدر دهد؟»
صندلی پرتاب دیسک را خودمان ساختیم
دور زمین بایر و خاکی دیوار کشیدند و گفتند این هم زمین تمرین معلولان شهریار. معلولان هم خودشان شدند همهکاره زمین خالی و خاکی. در فصل گرم سال خارهای درآمده از زمین را خودشان آتش میزنند و فصل سرد سال هم با گِلهای به جا مانده از باران و برف کنار میآیند. وحید کریمی آرام پایش را جابهجا میکند و همچنان که خنده از لبانش نمیافتد، میگوید با دستهای خودشان صندلی نشستن برای پرتاب دیسک را ساختند. دستانشان تاول زد، اما میارزید: «زمین پر از سنگ است. چطور در چنین زمینی باید ورزشکاران دو و میدانی بدوند. اصلا مگر در زمینی که سنگ دارد، میشود نیزه پرتاب کرد؟ ما اما انداختهایم.» آنها روی سنگهای سخت چهاردیواریکه ورزشگاه شده نیزه پرتاب کردهاند و دیسک انداختهاند تا ورزش از یادشان نرود و آرزوی ورزش حرفهای در خاطرشان خاک نخورد. وحید از آنهایی است که عزمش جزم است و در این 29سال که از زندگیاش گذشته و با معلولیت جسمی- حرکتی متوسط همراه بوده، نخواسته تسلیم شود. او چند سالی انباردار موسسه نگهداری از بیماران روان مزمن بود و چند وقتی هم در مغازهای کار کرد، اما حالا بیکار است: «هفتساله که بودم آمپول را اشتباه تزریق کردند. پاهایم از آن زمان مشکل پیدا کرد.»
سال 88 ورزش را با والیبال نشسته شروع کرد و بعدها به وزنهبرداری و دو و میدانی علاقهمند شد. حالا چند ماه است تمرین نمیرود. کلیههایش در سرما مشکل پیدا کرد، چون ورزشگاه خاکیشان حتی رختکن نداشت. مدالهای استانی و کشوریاش را یک گوشه گذاشت تا اوضاع بهتر شود: «وضعیت امکانات آنقدر بد است که در این سالها از 100 نفر ورزشکار والیبال نشسته،
دو و میدانی و وزنهبرداری فقط 20 نفر ماندهاند که هنوز به زمین خاکی سر میزنند.»
او میگوید که در این سالها رئیس بهزیستی گفته ورزش زیر نظر تربیتبدنی است. تربیتبدنی میگوید بهزیستی باید کمک کند. شورای شهر میگوید اصلا برای ورزش بودجه ندارد و تربیتبدنی باید کمک کند و تربیتبدنی هم میگوید شهرداری باید کار انجام دهد و آنها را دایم از این سازمان به سازمان دیگر پاس دادهاند: «شهرداری و تربیتبدنی سالن دارد اما اجاره میدهد و پولش را میگیرد ولی به ما نمیدهد.» از شاهدشهر، صباشهر و وحیدیه هم به این چهاردیواری خاکی میآیند. مسئولان هم فقط سالی یکبار و به مناسبتی سر زدهاند و بعد دیگر پیدایشان نشده: «بچهها در این زمین هم ورزش میکنند هم کوهنوردی.»
ماجرا برای ورزشکاران رشته بوچیا کمی بهتر است. آنها تنها کسانیاند که از سالن استفاده میکنند و هفتهای سه بار تربیتبدنی سالنی در اختیارشان میگذارد اما ماجرا برای شطرنجبازان هم سخت است. خواهران آقایی چندسال است شطرنج حرفهای بازی میکنند و برای شطرنج هم باید به کرج بروند: «من و سمیرا به کرج رفتیم و با تیم البرز بازی میکنیم. از بچگی ورزش میکردیم و دوران مدرسه دو و میدانی کار میکردیم. چهارسال است حرفهای کار میکنیم. اگر بخواهیم تهران بیاییم باید بیاییم شوش و برای همین هم کرج برایمان خیلی بهتر است.» همیشه لازم است کسی همراهشان باشد اما اگر هم بخواهند تنها بیایند هزینههای فراوان نمیگذارد. شیرین، سمیرا و ثمین هر سه مشکل بینایی ژنتیکی دارند و خواهر بزرگتر که حالا همراهشان به ورزشگاه آمده میگوید اگر سختی هم بوده برای آنها بوده: «ما سختی نکشیدیم. آنها همه کارهایشان را خودشان انجام میدهند و اگر سختیای هست خودشان تحمل میکنند.»
ورزش اولویت نیست
از بهزیستی رضا فریدی، مسئول تربیتبدنی اداره بهزیستی شهریار آمده است. فراخوان دادند اما کسی نیامد. این 22 نفر تنها با اتوبوسی که شهرداری داد، آمدند تا آنطور که فریدی میگوید از مشکلاتشان بگویند و تأکید کنند معلولیت با همه سختیاش نتوانسته آنها را از مدالآوری دور کند. آنها مدال آوردهاند و با وجود کمبودها همچنان ایستادهاند. فریدی هشت ماه است مسئول اداره تربیتبدنی شده و میگوید ورزش جزو اولویتها نیست و دلیلش هم کمبود بودجه و مشکلاتی است که این سازمان با آن درگیر است: «تمام سعی خودم را کردم تا با کمترین هزینه بتوانم عدهای را بیاورم. از قدیم طرفدار پرسپولیس بودم و این دوستان هم از طرفداران پرسپولیساند.»
به اتوبوس اشاره میکند و میگوید امکانات همینقدر کم است و گلایهها زیاد اما تلاش شده با وجود همه این کمبودها کاری از پیش برد: «شهرستان شهریار 10هزار پرونده معلولیت دارد که انواع معلولیتها را در برمیگیرد و البته امکانات و رسیدگیها هم کم است. این را همه میدانیم.»
باران، آرام به مستطیل سبز میزند. قرمزپوشان به سمت مردان و زنانی میآیند که چندین کیلومتر راه طی کردهاند و حالا هم بهسختی و با همراهی کسی ویلچرهایشان را به سمت زمین بازی رساندهاند. عکسهای یادگاری گرفته و حرفهای محبتآمیز رد و بدل میشود. بعد هم بازیکنان به تمرین برمیگردند و ویلچرها به سمت اتوبوس حرکت میکند.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
تشکیل هیات بررسی نحوه جبران خسارات شهروندان
سهمی از بودجه به عمران نمیرسد
امانتدار اعتماد مردم
22 ستاره در استادیوم
کسی حریف کامیونها نمیشود
پادشاه خوبان
نوشداروی بیاثر
معافیت مالیاتی هنرمندان مصوب نشده است
صفحه شهرونگ
دسیسه کردند، استعفا کردم
ابطال مصوبه ایثارگری توسط دیوان عدالت اداری
همکاری با افراد دارای معلولیت برای ساختن آیندهای پایدار و قابل تغییر
ایران ۳ ماهیگیر هندی را آزاد کرد