ريشه اعتراضات اخير دغدغه «نان»بود

تحليل جامعه شناختي احسان شريعتي از حوادث آبان‌ماه:
ريشه اعتراضات اخير
دغدغه «نان»بود
ضرورت تشکيل يک «کميته حقيقت‌ياب ملي» براي رسيدگي به وقايع اخير


يک روشنفکر معتقد است اگر يک کنفرانس ملي با حضور معتمدين مردم و شخصيت‌هاي مورد اعتماد نظام در خصوص بررسي حوادث اخير تشکيل شود، بسيار خوب است. زيرا ما فراتر از تشکيل دادگاه براي بازداشت شدگان اعتراضات اخير، نياز به تشکيل يک کميته حقيقت‌ياب براي گزارش و بررسي شفاف ابعاد و خسارات وقايع اخير داريم. احسان شريعتي چنين به سوالات جماران پاسخ مي‌دهد.
اعتراضات سال‌هاي اخير چه تفاوت‌هايي با وقايع پس از انتخابات سال 88 داشته است؟
پس از انتخابات سال 88 يک جنبش مدني اعتراضي در مورد اقتضاي شفافيت سياسي به‌وجود آمد. اما پس از اين‌که آن وقايع به نتيجه مشخصي نرسيد، جامعه در دهه بعد وارد فاز جديدي شد و حول مسائل مطالباتي و صنفي و با کنش‌گري و واکنش‌هاي انفجاري در جنبش‌ها و حرکت‌هاي اجتماعي- اقتصادي عليه سياست‌هاي کلان «نوليبرالي» که آزادي قيمت‌ها، گراني و تورم و اختلافات طبقاتي را تشديد مي‌کرد، شکل گرفت. در حالي که بحران معيشتي موجود باعث شده تا علاوه بر اين‌که طبقه متوسط نگران آينده خود شوند، اقشار تهي‌دست ديگر ناتوان از ادامه بقا شوند. اين وضعيت عمدتا در مناطقي مشهودتر است که در آن شورش‌هاي اعتراضي اخير رخ داده است. زمينه اجتماعي گسترش اعتراضات از سال 96 تا کنون را به‌روشني مي‌بينيم که اغلب کانون‌هاي اصلي اعتراضي در مناطق فقير و محروم بوده‌‌ است. بنابراين اعتراضات دو سال اخير با اعتراضات اواخر دهه 80 از اين حيث متفاوت است که اعتراضات ازسوي طبقه متوسط شهري جامعه بود، موضوع اصلي اعتراضات اخير اما مساله معيشت و «نان» و اعتراض به اين ا‌ست که نمي‌توان با ريتم تورم و گراني ادامه بقا داد. اين اعتراضات نشان‌دهنده شکاف ميان مردم و مسئولان به‌معناي اعم خود است. اين شکاف در دو دهه اخير هم به‌صورت سياسي و هم اقتصادي خود را نشان داده است. اما آنچه شرايط را بحراني‌تر مي‌کند عدم شفافيت، ابهامات و معماهايي است که به‌دلايل گوناگون هم مي‌تواند از درون نظام برخيزد و هم از سوي سرخوردگان و حاشيه‌نشينان جامعه هم از خارج از کشور و قدرت‌هاي بيگانه روي آن سرمايه‌گذاري شود و بهره‌برداري‌هاي لازم صورت گيرد، به‌گونه‌اي که اين شکاف حالت انفجاري و خشونت کور وتخريبي مطلق به‌خود بگيرد.
فکر مي‌کنيد دست‌کم بخشي از دلايلي که اين کشورها را با اين سرنوشت مواجه کرده عدم شفافيت بوده است؟
به‌طور کلي اکثر جنبش‌هايي که در خاورميانه عربي و جهان اسلام به‌ راه افتاده، اعتراضات بر حقي عليه وضع‌ است که به‌تعبير لنيني، ديگر نمي‌توانند مانند سابق کشورهايشان را اداره کنند. همچنين بحران معيشتي و نااميدي موجب بروز اعتراض در اين کشورها شده است. بنابراين، اعتراضات در خاورميانه عربي هم دلايل رواني داشته، هم دلايل اقتصادي و سياسي که سال‌ها روي هم انباشته شده‌اند. و از ديگر سو، البته شکي هم نيست که قدرت‌هاي خارجي بر روي اين اعتراضات سرمايه‌گذاري و به‌نحوي تلاش کنند تا آنها را به‌سمت خود بکشانند. همه قدرت‌ها در چنين موقعيت‌هايي به نفوذ و به انحراف کشيدن مسير جنبش‌هاي اعتراضي فکر مي‌کنند. ولي اين دليل بر اين نمي‌شود که ما ضعف و زمينه‌ دروني و دلايل موجه اعتراضات را نبينيم. براي نمونه، اگر در کشوري بيشتر اعتراض و انقلاب گسترده و موفق مي‌شود و در کشور ديگري کمتر، علت آن است که مديريت تاکنوني نظام‌ها در برخي کشورها و وضع موجود يکي شکننده تر از برخي ديگر بوده است. بعضي کشورها نتوانستند اعتراضات درون جامعه خود را جمع و جور کنند و همين باعث فروپاشيدن کشورها شده است. در اين وضعيت، عده‌اي به اشتباه مي‌پندارند که شايد اعتراض از اساس غلط بوده و مسئول چنين وضعي منتقدين يا معترضان بوده‌اند، در حالي که اينها مسئولان اوليه نيستند و رفتارشان واکنشي عليه وضع موجود بوده‌ است. مسئول اصلي، مسئولان همه کشورها هستند. در کشور ما، سياست‌هاي دولت‌هاي پس از جنگ مبتني بر مباني «سوسيال دموکراتيک» نبوده است. يعني سياست‌هايي که بر پايه دفاع از تامين و پوشش‌هاي اجتماعي، حل اختلافات طبقاتي و دفاع از اکثريت اجتماع بوده باشند، رعايت و اعمال نشده است و سطح اقدامات در اين حد بوده که ما بتوانيم در اقتصاد معاملات و مبادلات کلاسيک انجام دهيم. به‌تعبيري ديگر، دلايل صرف بازاري آورده و چنين بينشي را حاکم کرده‌اند.