همدلی به مناسبت روز جهانی معلولان در گزارشی میدانی مشکلات و چالش‌های زندگی معلولان را بررسی کرد

زنان معلول و زخم‌هایی که دیده نمی‌شود
همدلی| ستاره لطفی- «نگاه‌های حاکی از ترحم و باور نداشتن توانایی ما بیشتر از چاله‌چوله‌های شهر اذیت‌مان می‌کنند، به ما می‌گویند «معلول»، اما ما بیشتر از این که متاثر از معلولیت جسمی و حرکتی باشیم، معلول شرایط نامطلوب و همچنین نگرش سنتی جامعه هستیم. ما زخم‌هایی داریم که هیچ وقت نه دیده می‌شوند، نه شنیده!» این حرف‌ها را زمانی می‌شنوی که قید رفتن از مسیر همیشگی‌ات را می‌زنی و راهت را به سمت یکی از مراکز معلولان که پذیرای زنان و دختران معلول است کج می‌کنی تا در آستانه روز جهانی معلولان برای چند ساعت هم شده، گوشی باشی برای شنیدن گلایه‌ها و دغدغه‌های‌شان و رنجی که می‌برند و دردی که می‌کشند، رنج‌هایی که بسیاری از آنان در هیاهوی دغدغه‌های افراد دیگر آن چنان گم شده است که گاهی سالی یک بار و آن هم در روز جهانی معلولان برای رسانه‌ها و مسئولان یادآوری می‌شود و روزنامه‌ها آنان را با خطی برجسته تیتر می‌کنند، اما باز به دست فراموشی سپرده می‌شود تا یک سال بعد، در حالی که افراد معلول هر روز معلول هستند و هر روز با چالش‌ها و مخاطرات معلولیت صبح را به شب و شب را به صبح می‌رسانند.
«پگاه» 32 سال دارد و زمانی که 17 سال داشت در یک تصادف خانوادگی دو پایش را جا گذاشت، نخاع‌اش هم آسیب جدی دید. او که پدر مادر و تنها برادرش را در تصادف از دست داده است، اکنون تنها و یک تنه با تمام قوا در مقابل تمام ناملایمات قدبرافراشته تا توانایی خویش را به آنانی که انکارش می‌کنند ثابت کند. پگاه کتاب می‌خواند، شعر می‌نویسد، نقاشی می‌کشد و قرار است به زودی آثار نقاشی‌اش را در یک نمایشگاه به معرض نمایش عموم بگذارد تا این گونه درانداختن طرحی نو را برای همه معنا کند.
پگاه در حالی که با دستان کم‌توانش به آرامی موهای خرمایی رنگ‌‌اش را به بازی گرفته است، از «نبایدها» در زندگی زنان معلول می‌گوید:«در جامعه ما نبایدها بخش بزرگی از زندگی زنان را تشکیل می‌دهد، اما این نبایدها در زندگی زنان و دختران معلول وسیع‌تر و پررنگ‌تر از سایر زنان است. خط‌کشی‌ها در زندگی زنان معلول بیشتر است، خط‌کشی‌هایی که به بهانه معلولیت بر آنان اجبار می‌شود. این خط‌کشی‌ها این قدر در زندگی زنان معلول پررنگ‌تر است که گاهی حریم شخصی‌شان را نیز نقض می‌کند از طرز پوشش گرفته تا رویاها و آرزوهایشان نیز تحت تاثیر این خط‌کشی‌ها قرار می‌گیرد، به نحوی که حتی رویاپردازی در برخی از موارد را بلندپروازی یا توقع بیجا تعریف می‌کنند.


پگاه را با آرزوهای قشنگ و رویاهای بلندش و نقاشی‌های رنگارنگ‌اش تنها می‌گذارم و برای شنیدن رنج‌های افسانه کنار تخت او می‌روم. در معلولیت افسانه، نه تصادف، نه ارتفاع و نه سیل و زلزله تقصیری نداشتند، افسانه طعم جسمی سالم را هرگز نچشیده، او با معلولیت به دنیا آمده و با معلولیت بزرگ شده است، خودش می‌گوید زمانی که مادرش او را باردار بوده داروی محلی استفاده کرده است و همین باعث معلولیت‌اش شده است. پاهایش ناتوان و دست‌هایش به سختی از عهده کارهای شخصی‌اش بر‌می‌‎آید. افسانه از مشکلات اقتصادی می‌گوید که چگونه زندگی معلولان را مانند اغلب جامعه متاثر کرده است. او می‌گوید: مادیات نقش مهمی در زندگی معلولان دارد و در واقع، حرف اول را می‌زند. هزینه‌های زندگی بسیار بالاست، هزینه درمان من نیز قوزبالاقوزی شده که روح و روان خانواده را درگیر کرده است. هزینه‌های درمانم کمرشکن است، هر بار خانواده بخشی از درآمدشان را برای هزینه‌های من اختصاص می‌دهند، احساس شرم می‌کنم، احساس سرباری، با خود می‌گویم من باید دردی از درد خانواده‌ام را کم می‌کردم، نه حالا که دردی هستم بر انبوه دردهایشان.
افسانه از نامهربانی کوچه و خیابان‌ها می‌گوید، از این‌که ناتوانی در عبور از چاله‌ کوچکی چگونه آنان را در درون فرو می‌ریزد:«کوچه و خیابان‌های شهر، معلولان را دوست ندارند، ما از داربست‌ها سیلی خوردیم، گاهی جوی حقیر یا چاله‌‌ای کم‌عمق ما را شرمنده خودمان کرده است، حتی گاهی یک دوچرخه در پیاده‌رو یا جعبه‌‌ای در مغازه به چالشی بزرگ برایمان تبدیل می‌شود.»
افسانه می‌گوید:«فضای شهری ما معلولان را به حاشیه رانده است و مانند شهروند درجه دو و سه با ما برخورد می‌کند. این نادیده گرفتن‌ها به این دلیل است که اصولا طراحی فضاها، سازه‌ها و زیرساخت‌های شهری اغلب توسط مردان و آن هم مردانی که معلول نیستند یا مشکلات معلولان را نمی‌شناسند، انجام می‌شود و در نتیجه بسیاری از زنان معلول مجبورند از سازه‌ها و امکاناتی استفاده کنند که بدون در نظر گرفتن نیازها و تجربه‌های آنها طراحی شده‌اند. شاید اگر معلولان و زنان معلول در بدنه تصمیم‌گیر جامعه قرار می‌گرفتند نیازهای آنان نیز دیده و لحاظ می‌شد.»
افسانه گره‌ای در ابروانش می‌اندازد و با لحنی حاکی از گلایه ادامه می‌دهد:«با تمام این موانع به‌خاطر گرانی تاکسی اینترنتی و تلفنی مجبور هستیم از وسیله نقلیه عمومی برای رفت‌وآمد استفاده کنم. اگر توان اقتصادی داشتم، حاضر نمی‌شدم با وسایل نقلیه عمومی رفت‌وآمد کنم و از واکنش‌های مردم زجر ببینم. از غرغرهای آنان بیزارم، وقتی برای پیاده‌وسوار شدنم به اتوبوس، چند دقیقه معطل می‌شوند، خیلی دلم می‌خواهد از تاکسی تلفنی استفاده کنم، اما پولش را ندارم. به همین علت از وسایل نقلیه عمومی استفاده می‌کنم که کم‌دردسر نیست.» افسانه تاکید می‌کند:«تحت پوشش سازمان بهزیستی است و از بهزیستی اندک کمکی دریافت می‌کند، اما آن مقدار کمک در مقابل حجم عظیم نیازهایشان مانند قطره در مقابل دریاست.»
دغدغه ازدواج دختران معلول
فقط تنگناهای اقتصادی نیست که درد مشترک زنان و دختران معلول است، معضل ازدواج دختران مجرد معلول دغدغه دیگری بود که در صحبت‌های اکثرشان مطرح می‌شد. «نسرین» فقط 12سال داشت که در حادثه رانندگی معلول شد، از شدت معلولیت‌اش چیزی نمی‌گوید اما فرسوده بودن ویلچری که نقش پاهایش را برایش بازی می‌کند، نشان از آن دارد که پاهایش سال‌هاست که بازنشسته شده و جای خود را به این ویلچر آبی رنگ و رو رفته داده است. نسرین با حسرت از آرزوی مادر شدن و تجربه فرزند‌پروری می‌گوید:«تعداد کمی از زنان معلول شانس ازدواج دارند. چرا که شانس ازدواج برای دختران معلول به نسبت دخترانی که تن سالمی دارند بسیار کمتر است. حتی در مواردی صحبت از آن یا آرزوی تشکیل زندگی برای دختران معلول انتظاری بیجا به حساب می‌آید که حتی نباید به زبان آورده شود. حتی در برخی از مواقع آرزوی ازدواج دختران معلول دستمایه شوخی و تمسخر اطرافیان قرار می‌گیرد.»
نسرین در حالی که ویلچر رنگ‌ورو رفته‌اش را جابه‌جا می‌کند، مانند کسی که بعد از مدت‌ها گوش شنوایی را پیدا کرده باشد، با ولع خاصی ادامه داد: به ندرت می‌شنویم مردی با زن معلول ازدواج کرده است، موارد نادر ازدواج با دختران معلول معمولا رسانه‌ای می‌شود و حتی گاه شاهد هستیم در برنامه تلویزیون آنان را دعوت می‌کنند. گویا این موضوع اتفاقی عجیب و دور از ذهن است؛ آن چنان عجیب که مردی را که اقدام به این امر می‌کند مانند یک قهرمان شایسته تقدیر می‌دانند، به نحوی که او را جلوی دوربین بیاورند و او را ستایش کنند. این در حالی است که زنان زیادی هستند که شوهران معلول دارند و جامعه به عنوان یک امر عادی آن را پذیرفته و یک اقدام عجیب و غیره منتظره فرض نمی‌شود. اما در مورد زنان معلول کاملا برعکس است.»
رابعه با عصای سرمه‌ای رنگ که نشان از معلولیت پایش داشت به وضعیت اشتغال زنان معلول اشاره کرد و گفت:«وضع اشتغال زنان معلول فاجعه است. کشور ما از این لحاظ وضعیت مناسبی ندارد، این وضعیت وقتی به زنان معلول می‌رسد نامناسب‌تر و بغرنج‌تر می‌شود. خودم بارها به اداره‌ها و شرکت‌های مختلف برای کار مراجعه کرده‌ام، به محض اینکه مسئولان آن اداره یا شرکت‌ها متوجه شده‌اند که فرد مراجعه کننده یک معلول حرکتی است، بدون هیچ پرسش و پاسخی جواب منفی به درخواستم داده‌اند.»
مددکاری که در مرکز معلولان به زنان و دختران مشاوره روانشناسی می‌داد، خود را سارا معرفی کرد. او حرف رابعه را قطع کرد و گفت:«زنان و دختران دچار معلولیت مشکلات متعددی دارند. آنان معمولا بیشتر از مردان از معلولیت آسیب می‌بینند و رنج مضاعفی را تحمل می‌کنند، چرا که هم به خاطر کم‌توانی یا ناتوانی و هم به خاطر جنسیت‌شان محرومیت و تبعیض را تجربه می‌کنند. با وجود این که آمار زنان خودسرپرست معلول از مردان بیشتر است، اما بسیاری از این زنان هیچ‌گاه امکان استخدام و شاغل شدن را پیدا نمی‌کنند، این در حالی است که براساس قانون قانون جامع حمایت از حقوق معلولان که سال 83 هم تصویب شد دولت موظف است زمینه‌های لازم را برای تامین حقوق معلولان، فراهم و حمایت‌های لازم را از آنها به عمل بیاورد. حتی در ماده 7 این قانون آمده که باید 3 درصد از استخدام‌های پیمانی و رسمی و کارگری به افراد معلول واجد شرایط داده شود، اما عملا کسی از این قانون خبر ندارد.»
سارا ادامه داد:«زنان معلول فشارهای زیادی را همزمان تحمل می‌کنند. فشارهای ناشی از معلولیت، تبعیض جنسیتی، شرایط اقتصادی، عدم دسترسی مناسب به خدمات شهری و ... . همچنین قومیت، نژاد، فرهنگ، ارزش‌ها، سنت‌ها، و آداب و رسوم بر سبک زندگی زنان معلول نیز تاثیر می‌گذارد و به مشکلات آنان اضافه می‌کند. فهم واقعی دغدغه‌های زنان دچار معلولیت تنها در صورتی ممکن است که این دغدغه‌ها جداگانه بررسی شود تا تاثیر متقابل آن ابعاد گوناگون زنان مشخص شود تا بتوان برای آن استراتژی تعریف کرد و راه‌حلی ارائه داد.»
بی‌تردید این بخش کوچکی از درددل‌های جامعه معلولان کشور و خصوصا زنان معلول است. با آنکه قانون جامع حمایت از معلولان سال 83 توسط مجلس مشتمل بر 16 ماده و 24تبصره تصویب شده بود، اما کمتر نشانی از اجرای آن در نهادی دولتی یا غیر دولتی دیده می‌شود. خوب است که مسئولان وقتی یاد مشکلات معلولان می‌افتند فقط در روز معلول آن را برای تماشا انتخاب نکنند،‌ بلکه راهکارهای منطقی و قانونی را برای حل مشکلات این قشر از جامعه ما بیابند.