اولتیماتوم تاریخی به امپراتوری عثمانی

جواد نوائیان رودسری – شهید آیت‌ا... سیدحسن مدرس یکی از نامداران عرصه دین و سیاست در تاریخ معاصر ایران است؛ مجتهدی فرهیخته و سیاستمداری باهوش و موقعیت‌شناس که درد دین و میهن را با هم داشت؛ وکیلی امین که مردم را محرم و ولی‌نعمت خود می‌دانست. شهید مدرس به خوبی زمانه خود را می‌شناخت و با چم و خم سیاست‌ورزی‌های عصر خویش، آشنا بود. در یک کلام، او آن‌چه را که دیگران در آیینه نمی‌دیدند، در خشت خام می‌دید. در هنگامه‌ای که حتی برخی از روحانیان، شعار جدایی دین از سیاست را سر می‌دادند، او مصرّانه بر وحدت این دو ساحت پا می‌فشرد. شهیدمدرس، هیچ‌گاه از قلّت اطرافیانش نهراسید و این، یکی از ویژگی‌های برجسته شخصیت اوست؛ شجاعتی که میان سیاستمداران آن عصر، سابقه نداشت و کلامی که می‌توانست در بدترین موقعیت‌ها، دشمن را رسوا و آچمز کند. به مناسبت سالروز شهادت مظلومانه شهید آیت‌ا... سیدحسن مدرس که در تقویم رسمی ایران با عنوان روز مجلس شناخته می‌شود، به روایتی کمتر شنیده شده از حاضرجوابی و تیزهوشی شهید مدرس در عرصه فعالیت‌های دیپلماتیک اشاره می‌کنیم.
مدرس در کاخ «دلمه»
با اشغال بخش‌های وسیعی از ایران، در جنگ جهانی اول و از هم پاشیده شدن شیرازه حکومت مرکزی، جمعی از دولتمردان وطن‌دوست ایران، دولتی موقت را در کرمانشاه، به ریاست «نظام‌السلطنه مافی» تشکیل دادند که شهید مدرس نیز، در آن عضویت داشت. با گسترش میدان نبرد و حمله روس‌ها به مناطق شمال غربی ایران، جنگ به کرمانشاه هم رسید و دولت موقت ناچار شد، پس از جلب رضایت عثمانی‌ها، مقر خود را به اسلامبول(استانبول امروزی) منتقل کند. سه روز بعد از ورود هیئت دولت موقت از کرمانشاه به اسلامبول، دولت عثمانی آن را به رسمیت شناخت و سلطان «محمدپنجم» با نمایندگان دولت موقت در کاخ «دلمه» دیدار کرد. شهید مدرس سخنگوی هیئت ایرانی بود.سلطان عثمانی به محض مواجهه با نمایندگان ایران، بنای توبیخ ایرانیان را، به دلیل کوتاهی در برخورد با دولت‌های اروپایی و نیز عدم توانایی در اداره مناطق غربی کشور برای جلوگیری از نفوذ روس‌ها، گذاشت. او انتظار داشت دولت موقت که به واسطه حمایت حکومت عثمانی رسمیت یافته و در اسلامبول مستقر شده بود، این سخنان توهین‌آمیز را تأیید کند؛ اما شهید مدرس، بدون توجه به سخنان سلطان عثمانی، شروع به صحبت کرد و گفت:«مقصود از مهاجرت ما ایرانیان به این کشور، این است که اولا، دولت عثمانی صحبت الحاق قسمتی از خاک آذربایجان را  به خاک عثمانی موقوف نماید تا ثانیاً، در موضوع صمیمیت بین برادران مسلمان ایرانی و عثمانی مذاکراتی به عمل آوریم.»
امور ما به شما مربوط نیست!


سلطان عثمانی که توقع شنیدن چنین سخنانی را نداشت، پس از کمی گفت‌و‌گو، برای تحقیر بیشتر ایران، به بیان ایراد‌های موجود در نهضت مشروطه پرداخت و با طعنه به شهید مدرس گفت:«شما در حکومت مشروطه ایران، آن‌طور که باید و شاید کاری برای رفاه عمومی انجام نداده‌اید»، شهید مدرس با خونسردی پاسخ داد:«خیر، این‌طور نیست که می‌فرمایید، زیرا ما یک اداره پستخانه تأسیس کرده‌ایم که با تمام نقاط دنیا ارتباط پستی بین‌المللی دارد و حال آن که در اسلامبولِ شما، هر دولتی جداگانه پستخانه تأسیس کرده است و به برخی کشورها که دولتشان در این‌جا پستخانه ندارد، حتی نمی‌توان یک نامه فرستاد.»
خط وسط دانه گندم!
شهید مدرس، در جلسات دیگر نیز، به همین نحو رفتار کرد. این هوشمندی و فراست، در مذاکرات او با صدراعظم عثمانی، «سعیدحلیم‌پاشا»، بیشتر به چشم آمد. با آغاز گفت‌وگوها، صدراعظم که به دنبال تحقق اهداف مداخله‌جویانه حکومت عثمانی در ایران بود، پیشنهاد کرد ضمن تشکیل یک ارتش مشترک از نیروهای دو طرف، نیروهای ایرانی، لباس ارتش عثمانی را به تن کنند تا با این کار، اتحاد به وجود آمده، برجسته‌تر نشان داده‌شود. شهید مدرس که منظور او را از این پیشنهاد به خوبی دریافته‌بود، لبخندی زد و گفت:«خیلی چیزهاست که باید بشود ولی نمی‌شود! من هم خیلی چیزها دلم می‌خواهد ولی ممکن نیست. از طرفی، در وسط دانه گندم هم خطی است که به ماهیت آن لطمه‌ای نمی‌زند! ما همین لباسی را که داریم خوب است و شما همان لباسی را که دارید خوب است. ولی چقدر خوب بود که صدراعظم می‌گفتند: به جای آن‌که لباس سربازان ایرانی و عثمانی یکسان شود، برادران ایرانی و عثمانی یکدل شوند.»
متجاوز را نابود می‌کنیم
در یکی از جلسات مشترک شهید مدرس و همراهانش با مقامات عثمانی، صحبت از تهاجم نیروهای متفقین به ایران شد. عثمانی‌ها اعتقاد داشتند که ایران باید در برابر تهاجم متفقین واکنش نشان بدهد، اما در برابر متحدین و به ویژه عثمانی‌ها که مسلمان هستند باید همکاری داشته باشد و به آن ها اجازه عبور و استفاده از خاک خود را بدهد. همراهان شهید مدرس، در پاسخ دادن به مقام عثمانی عاجز بودند، باید چیزی می‌گفتند که نه سیخ بسوزد و نه کباب! اما شهید مدرس، بی‌واهمه از نتایج سخن، با صراحت و شجاعت گفت: «اگر کسی بدون اجازه ما، وارد سرحد ایران بشود و قدرت داشته باشیم، او را با تیر می زنیم؛ خواه کلاهی باشد، خواه عمامه‌ای، یا خواه شاپو بر سر داشته باشد. بعد که گلوله خورد، اگر[ از]مسلمانان بود، بر او نماز می‌خوانیم و دفن می کنیم وگرنه او را به خاک می سپاریم. ما به همه عالم می گوییم ما را [به حال خودمان] بگذارید که صلاح و فساد خودمان را می‌دانیم.»
منابع:
حسین مکی؛ مدرس قهرمان آزادی، ج ۲
سیدجلال الدین مدنی؛ تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1
علی دوانی؛ نهضت روحانیون ایران، ج 2