اسلام‌آباد؛ فرصتی برای توسعه بافت ناکارآمد درون شهری

زهرا نژادبهرام
رئیس کمیته شهرسازی شورای اسلامی شهر تهران
 زندگی در کلانشهرها همواره دارای پیچیدگی‌ها و چالش‌های متفاوت است. شهرهای بزرگ دارای زوایای پنهانی هستند که کمتر مورد توجه قرار می‌گیرند، از جمله آسیب‌های کلانشهرها به وجود آمدن فضاهای بدون دفاع است که فاقد حداقل امکانات و نیازمندی‌های زندگی شهری هستند. سکونتگاه‌های غیررسمی از جمله این فضاها هستند، فضاهایی پیچیده که انسان‌ها با حداقل امکاناتی که قابل تصور نیستند در آن زندگی می‌کنند. براساس گزارش سازمان ملل، سکونتگاه‌های غیررسمی چالش اصلی هزاره سوم معرفی شده‌اند و در حال حاضر 42درصد از جمعیت ساکن در کشورهای جهان‌سوم یا در حال توسعه در همین سکونتگاه‌ها زندگی می‌کنند. بر اساس آخرین آمار وزارت راه و شهرسازی، در ایران 11 الی 13 میلیون نفر در سکونتگاه‌های غیررسمی سکونت دارند که تقریباً 20درصد از جمعیت کشور را دربر می‌گیرد.
سکونتگاه‌های غیررسمی دو مشخصه اصلی دارند: نخست آنکه از نظر کالبدی در برابر مخاطرات طبیعی بشدت آسیب‌پذیر و نا ایمن‌اند، دوم از نظر داشتن حقوق شهروندی‌ دارای ابهام هستند وآنچه که یک سکونتگاه غیررسمی را از سکونتگاه‌های نابسامان متمایز می‌کند، جدا افتادگی و گسست آن از ساختار اجتماعی و کالبدی شهر است. اسکان غیررسمی به جهت ایجاد فقر و گسترش آن و نیز به مخاطره انداختن محیط زیست و تحمیل هزینه‌های سنگین برای حل مشکلات، تهدید جدی برای پایداری و انسجام جامعه شهری تلقی می‌گردد.


اسلام‌آباد محدوده‌ای است که پیشتر جزئی از محله ده‌ونک محسوب می‌شده و علی‌رغم وجود سابقه شکل‌گیری قریب به 60 سال و برخورداری از تاریخ و هویت مختص به خود، تاکنون کمتر از این منظر مورد توجه قرار رفته و به علت پذیرش جمعیت مهاجرین و شکل‌گیری بدون برنامه توسعه، متأسفانه تبدیل به کلونی خاص شده که قسمت‌های شمالی و جنوبی آن تفاوت قابل ملاحظه‌ای دارد. معضلات و مشکلات این محله از جنس سکونتگاه‌های حاشیه‌نشین نیست زیرا اساساً شکل‌گیری این محدوده در دل و بستر شهر رخ داده و لذا باید استراتژی متناسب برای آن تعریف شود. به‌عبارت دیگر اسلام‌آباد جزئی جدایی‌ناپذیر از شهر است و تعیین هرگونه استراتژی برای این محدوده باید بر همین اساس صورت پذیرد.
به‌طور کلی برخورد با سکونتگاه‌های غیررسمی در دو دسته قابل تقسیم است. دسته اول تمرکز بر اقدامات سلبی و قهری بوده که قریب به اتفاقِ تجربیات به‌دست آمده از اجرای این شیوه، دال بر ناکارآمدی و عدم کفایت آن دارد. به‌عنوان نمونه می‌توان به تجربه مقابله سخت‌افزاری جدی با محله خاک‌سفید اشاره کرد که صرفاً منتج به جابه‌جایی ساکنین این محدوده از این محدوده به محدوده مجاور این بافت شده و عملاً تغییری در ارتقای توانمندی ساکنین و بسامان کردن این بافت صورت نگرفته است. کاربستِ این شیوه شاید در نگاه اول بتواند مشکلات کالبدی، اقتصادی و اجتماعی را حل کند اما عملاً با جابه‌جایی ساکنین سکونتگاه‌های غیررسمی جدیدی شکل می‌گیرد.
رویکرد دوم در مواجهه با سکونتگاه‌های غیررسمی با جلب مشارکت و ایجاد حس تشخص در ساکنین و تقویت امید به زندگی و در نتیجه انگیزه اشتغال و رفع مشکلات به توانمندی ساکنین کمک متمرکز می‌شود و به نوعی حق زیست انسانی و عادلانه را به‌عنوان اصل اولیه در حقوق شهروندی به رسمیت می‌شناسد. البته از جمله انتقاداتی که به این رویکرد وارد است این است که گسترش و افزایش جمعیت سکونتگاه‌ها در ابتدا به‌دلیل رونق و پیشرفتی که به جهت توانمند‌سازی اتفاق می‌افتد سبب جذاب شدن منطقه گردد. مداقه بر این قبیل مسائل و نقاط ضعف و قوت هر یک از رویکردها مسأله پیچیده بودن نحوه برخورد در این‌گونه سکونتگاه‌ها را نمایان می‌کند و در همین راستا این واقعیت را به نمایش می‌گذارد که بدون کار کارشناسی و صرف زمان نمی‌توان به نتیجه مناسب دست یافت.
مدیریت شهری برای نقش‌آفرینی مطلوب در قبال بافت‌هایی مانند اسلام‌آباد اولاً باید به شناخت درست و همه‌جانبه‌ای از توانایی‌ها، ظرفیت‌ها و نقاط ضعف و کاستی‌های موجود دست یابد و ثانیاً با تمرکز بر اقداماتی از جنس بهسازی محیطی و ارائه خدمات متناسب، زمینه ارتقای ارزش سکونت و حس تشخص را برای محدوده و ساکنین آن فراهم آورد. به بیان دیگر، فهم و انتقال تجربیات بافت به مدیریت شهری منجر به تهیه طرح‌های توسعه محله‌ای توسط مدیریت شهری می‌گردد. محله اسلام‌آباد باید در این روند شکل بگیرد در غیر این صورت، تهیه طرح در خلأ به معنای نادیده گرفتن مردم و محله می‌باشد و بواقع حذف مردم از برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری منجر به تهیه طرح‌های شهری آمرانه شده و تجربه نشان داده توسط جامعه هدف مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد. نقش نهادهای مردمی و واسط کلیدی است. این نهادها باید به‌صورت هوشمندانه در جهت انتقال خواست و نیازهای محله به مدیریت شهری و جلب منافع مشترک اقدام نمایند.
فقدان امنیت از مهم‌ترین عوامل بی‌عدالتی اجتماعی در این گونه بافت‌ها می‌باشد، نوع شغل و فعالیت حرفه‌ای در این محلات بیشتر از جنس کارگری و مشاغل سیاه می‌باشد، این محله‌ها نیازمند توجه می‌باشند، باید دیده بشوند و ساکنان آن به عنوان یک شهروند حقوق اولیه زیست‌شهری را داشته باشند. بواقع می‌توان گفت فقدان ارزش سکونت می‌تواند عاملی برای ایجاد فضاهای بی‌دفاع شهر باشد، فضاهایی که در خلأ مدیریت شهری و بی‌توجهی مسئولان بتدریج رشد کرده و به معضل تبدیل شده ولی اکنون با شکل‌گیری این‌گونه کلونی‌ها بر پیچیدگی حل معضلات آنها افزوده شده است.
یکی از مهم‌ترین راهکار‌های بهبود کیفیت زیستی در سکونتگاه‌های غیررسمی، ارتقای کیفیت کالبدی و مشخصاً بهسازی محیطی و مسکن است. با توجه به این واقعیت که عمده ساکنین سکونتگاه‌های غیررسمی را افراد کم‌توان شکل می‌دهند، اتخاذ تدابیر متناسب به منظور راه‌اندازی برنامه‌ها و پروژه‌های توانمند‌سازی بافت و ساکنین، ارتقای زیرساخت‌ها و خدمات شهری محدوده، حمایت از گروه‌های آسیب‌پذیر، توانمند‌سازی اقتصادی و ظرفیت‌سازی برای مدیریت محلی بخصوص شهرداری‌ها، تشکیل صندوق‌های تعاونی، حمایت از تشکل‌های مردمی موجود و ترغیب به توسعه و گسترش فعالیت‌ها و توانمندی‌های ایشان، توسعه مراکز اجتماعات فرهنگی و هنری در سکونتگاه‌های غیررسمی از جمله اقداماتی است که باید در این بافت‌ها صورت پذیرد.
مدیریت شهری در دوره اخیر با پذیرش رویکرد تکیه بر نقاط قوت و فرصت‌های بافت محدوده اسلام‌آباد اقدام به راه‌اندازی دفتر توسعه محله‌ای در این محدوده نمود تا ضمن تقویت مشارکت محله‌ای در تدوین استراتژی‌ها، بستر لازم برای مفاهمه و شکل‌گیری گفت‌و‌گو را فراهم نماید. از جمله مهم‌ترین پیشنهاداتی که کمیته شهرسازی شورای اسلامی شهر تهران به منظور افزایش کیفیت زندگی و سرانه‌های خدماتی در اسلام‌آباد در صدد تحقق آنهاست، افزودن این محدوده به محلات هدف بازآفرینی شهری، افزایش تعاملات این بافت با بافت پیرامونی به‌ منظور برخورداری از ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های موجود و جلوگیری از طردشدگی و همچنین افزایش سهم بودجه‌ای این محدوده در بودجه سنواتی سال‌های آتی است که این امر با تکمیل سند توسعه محله‌ای و تعریف پروژه‌های مشخص بهسازی محیطی با رویکرد مشارکت مبنا قابل تحقق خواهد بود.