چهلمین تریبون محله با شهردار مشهد


 
گزارش: آذرصدارت  |  عکس‌ها: میثم دهقانی  | تعریف ویکی‌پدیاییِ محله، فضا و منطقه‌ای است که محـل سکونت متمرکز تعدادی خانواده که همسایه یکدیگر به‌حساب می‌آیند، باشد. مفهوم انسانی محــله اما، چیزی فراتر از این است. محله برای بیشترِ ما، همان‌ منطقه‌ای است که خانه پدری‌مان، خانه‌ای که آن جـا به‌دنیا آمده‌ایــم و قد کشیده‌ایم، در آن قرار گرفته. جایی که احتمالا اولین تجربه دوستی و معاشرت با همسالان، مشارکت در فعالیت‌های جمعی یا تعلق‌خاطر به حریـــم زندگی را می‌چشیم و حال و هـوا و در و دیــوار و درخت و مسجد و مدرسه‌اش، یک‌ خاطره‌جمعی برای ساکنان به‌حساب می‌آید که در ادامه، به یک‌جور دلبستگیِ نوستالژیک تبدیل می‌شود. دلبستگی که در حال کمرنگ شدن است اما نباید از دست برود؛ چرا که آبادیِ هر منطقه، در کنار خدمات مدیریت شهری، نیازمند مشارکتِ جمعی است و مشارکت جمعی شکل نمی‌گیرد جز به‌واسطه احساس مسئولیت در برابر موضوعی که برایــمان اهمیت دارد؛ پس مهم است حس تعلق‌خاطر و احساس‌مسئولیت درباره مفهوم محله، به‌رغم تمام موانع، حفظ شود. همان هدفی که «تریبون‌محــله»، 40 هفته پیاپی، با گشت و گذار در 40 محله‌ مختلف مشهد و پرس‌وجـو از اهالی درباره کم‌وکاستی‌های منطقه و تلاش برای رفع‌شان، دنبال کرده و می‌کند. هدفی که شهردار مشهد را هم در چهلمین شماره، به همراهی با تریبون‌محله ترغیب کرد؛ یک گشت و گذار دوساعته در محله کودکی شهردار که در کنار خاطره‌بازی، به شنیدن گلایه‌های اهالی محله سناباد و پاسخ گویی دقیق و باحوصله شهردار، سپری شد. شهر مشهد، 170 محـله کوچک و بزرگ دارد که سرکشی به تک‌تک‌شان و نشستن پای درددل ساکنان ا‌ش، برنامه بلندمدت و پیش‌روی تیم تریبون‌محله است؛ برنامه‌ای که پیش از این با حضور شهردارِ منطقه‌ای که محله در آن واقع شده بود، اتفاق می‌افتاد و از این به بعد با وعده شهردار، با حضور پررنگ «محمدرضا کلایی» شکل می‌گیرد.
 


بچه‌پولدار نبودم
فلسطین 21، واقع در منطقه یک شهرداریِ مشهد، محله کودکی و نوجوانی دکترکلایی است. محله‌ای 103 هکتاری و 11هزار و37 نفری که این سال‌ها، جزو مناطق برخوردار شهر به حساب می‌آید؛ شهردار اما در پاسخ به این شوخی که «پس شما بچه‌پولدار بودی»، می‌گویـد: «نه. بچه‌پولدار نبودم. خانواده من از سال 57 به خیابان فلسطین آمدند و تا 20 سالگیِ من، یعنی سال 79 در ساختمان پلاک 17 همیــن محله زندگی می‌کردیم. به الان نگاه نکنید؛ چهار پنج دهه پیش، این جا برّ بیابان بود و ساکنان این منطقه، مرفه به‌حساب نمی‌آمدند. من بچه تنبلی بودم؛ به این معنی که زیاد از خانه بیرون نمی‌رفتم و رفیق و همبازی خاصی در محله نداشتم. دبستانــم، مدرسه سالیانی در کوی‌دکترا بود و راهنمایی و دبیرستان، سمپادی بودم و به مدارس استعدادهای درخشان، حوالی میــدان فردوسی می‌رفتــم. سمپادی‌ها به‌واسطه اعتمادبه‌نفس زیادشان، معمولا بچه‌پررو از آب درمی‌آمدند؛ پرروبازی به معنیِ مثبتش که به یک‌جور نشاط اجتماعی منجــر می‌شد.»
 
پرسه شبانه شهردارِ تمام‌وقت، در محله‌های شهر
هرچند شهردار مشهد، به گفته خودش، از مخاطبان صفحه حرف‌مردم و آیتم تریبون‌محله است، اما برای یادآوری، مشغول مرور محله‌هایی هستم که در 40 هفته اخیر، مقصد تریبون‌محله بودند که با شنیدن نامِ یکی دو محله، از جا می‌پرد، عکس‌های ذخیره شده در تلفن‌همراهش از همان محله‌ها را نشان می‌دهد و می‌گوید: «اتفاقا همین یکی دو شب قبل، حدود ساعت 12، از این محــله‌ها بازدید داشتم. این برنامه بیشترِ آخرشب‌های من است و همکارانم این را می‌دانند و اگر پیشنهادی برای رصد شرایط محله و منطقه‌ای داشته باشند، حدود ساعت 12 شب پیام می‌دهند و من هم همان‌موقع، تا یادم هست و فرصت دارم، می‌روم و سر می‌زنـــم. به همین دلیل، از حال و هوا و مشکلاتِ محله‌های مشهد مطلع و پیگیر بهبود شرایط‌شان هستم.»
 
جدول بی‌رنگ و تابلـو، عامل تصادف و سانحه
اواسط خیابان، سلمانیِ مردانه کوچکی است که آرایشگر و مشتریانش، وقتی متوجه حضور شهردارمشهد برای شنیدن دغدغه‌هایشان درباره محله می‌شوند، شروع به درددل می‌کنند. مشتری که پیرمرد تحصیل‌کرده‌ و کارشناس بازنشسته دامپروری است، توضیح می‌دهد: «من سال‌هاست ساکن خیابان فلسطین20 هستم. مدت‌هاست پاکبان محله، نمی‌دانم به چه دلیل، فقط یک‌کدام از پیاده‌روهای این خیابان را آب و جــارو می‌کند و یکی دیگر را به حال خود رها می‌کند.» و در ادامه، شهردارِ جــوان را نصیحت می‌کند و می‌گوید: «به این بازدیدهای سرزده و بی‌خبر در محله‌های مشهد، ادامه بده تا از درد و مشکلات مردم شهر باخبر شوی...» کلایی در پاسخ، قول بازدید از خیابان مدنظر پیرمرد و پیگیری اصلاح شرایط نظافت منطقه را می‌دهد و تاکید می‌کند: «من هم به ارتباط چهره به چهره با مردم و گشت و گذارِ کوچه به کوچه در شهر معتقدم و امیدوارم به همین روش، بتوانیم شرایط را بهبود ببخشیم.» متصدی آرایشگاه هم، جدولِ باریک و بدون تابلوی وسط خیابان را نشان می‌دهد و می‌گویـد: «شبی نیست که موتور یا خودرویی، به‌واسطه تاریکی و نبود تابلوی شبرنگ ابتدای جدول، تصادف نکند و دچار سانحه نشود. لطفا اگر جانمایی این جدول، طبق نظر کارشناسی در این خیابان لازم است، به‌وسیله رنگ و تابلو اصلاحش کنید تا کارایی واقعی‌اش را از دست ندهد.» شهردارمشهد، بلافاصله شرایط جدول را بررسی می‌کند و با تایید حرف آرایشگر جوان، قول اصلاح شرایط را می‌دهد.
 
پیاده‌رو خراب، در انتظار ترمیم و به‌سازی
انتهای فلسطین 21، درست همان‌جایی که خیابان، به یک دوراهی تبدیل می‌شود و یکی دو درختِ کهنسال توت، بر سر اهالی و عابران سایه‌انداخته، پیاده‌رو به‌شدت خراب و پرچاله چولـــه است. زن سالمندی که با چادرنماز سفید گلدار، جلوی در خانه‌اش ایستاده، وقتی متوجه حضور شهردار برای رصد مشکلات محله می‌شود، می‌گویــد: «این جا را ببینید؛ همیشه دلهره دارم پای خودم یا عابران، توی یکی از این چاله‌ها گیر کند و پیچ بخورد. از زمانی که رفتگر محله، این پیاده‌رو را جارو می‌کند هم نگویم؛ از شدت  گرد و خاک، خفه می‌شوی. وقت بارندگی هم، برکه‌ای درست می‌شود که بیا و ببین.» شهردار، حرف این مادر را تایید می‌کند و توضیح می‌دهد: «به سازی پیاده‌روهای معابر فرعی، اولویت شهرداری نیست اما از آن جا که این نقطه واقعا خراب است، حتما بازسازی‌اش می‌کنیم.»
 
کاش مردمِ مشهد، مشهد را دوست داشته باشند
مدیریت یک کلان‌شهرِ مهم مثل مشهد، حتما نیازمند طراحی و اجرای برنامه‌های کوتاه‌مدت و بلندمدتِ ریز و درشتی است. شهردارمشهد، درباره یکی از جدیدترینِ این طرح‌ها می‌گوید: «چند وقت قبل به خودم گفتم: تصور کن روزی که دوره کاری‌ات به‌عنوان شهردار مشهد تمام شود، حسرتِ چه کارهایی را که می‌توانستی انجام بدهی و ندادی می‌خوری؟ این فکر، شد مبدأ خلق طرح «50 پروژه»؛ 50 پروژه‌ مهم در حوزه مدیریت شهری و فرهنگ‌ شهرنشینی که اجرایش در شهری مثل مشهد، ضروری است. مثلا یکی از مهم‌ترین‌هایش، جاانداختنِ قانون و فرهنگ کاهش سرعت خودرو و حق تقدم عابر پیاده است که هدف نهایی‌ِ کاهش میانگین سرعت خودروها در شهر و الزام‌شان به ترمز، پشت خط‌کشی عابرپیاده را دنبال می‌کند» و می‌توان این تغییرات مثبت و ضروری در شهر را به شکلِ یک پویش مردمی، با همکاریِ خود شهروندان، اجرا کرد و پیش برد؟ مهم‌ترین مشکل مشهد برای رسیدن به شهر ایده‌آل چیست؟ پاسخ کلایی به این سوال، قابل‌تامل است: «واقعیت این است که سرمایه اجتماعی‌مان به معنیِ اعتماد و مشارکت مردمی، ضعیف است. مردم مشهد، مشهد را به هزار و یک دلیل، خیلی دوست ندارنــد. هرچند می‌توان با راهکارهایی مثل ایجاد یک جهش اقتصادی، این علقه را ایجاد کرد. این اتفاق، درباره استانبول، دقیقا به‌واسطه رونق و رشد اقتصادی و تمایزبخشی، میسر شد. به همین دلیل، فکر و ذکر من این است که مثلا تا خرداد سال آینده، آمار رشد اقتصادی مشهد دورقمی باشد تا دلبستگی مشهدی‌ها روز به روز به شهرشان عمیق‌تر شود؛ هرچند کار سختی است.»
 
خانه‌ یا دفتر کار؟ پیاده‌رو یا پارکینگ؟ مسئله این است!
پیاده‌روهایی که تبدیل به محــل پارک خودرو شده‌اند و عملا برای عابران، بلااستفاده‌اند! این پررنگ‌ترین تصویر خیابان‌های فلسطین، سناباد و راهنمایی است. محله‌ای که در گذر زمان، از بافت مسکونی به تجاری، تغییر شکل داده و تعداد زیادی از واحدهای قبلا مسکونی‌اش، حالا تبدیل به دفاتر تجاری و حقوقی و محل رفت و آمد افراد زیادی به‌عنوان کارمند و مدیر و مُراجع شده‌اند. شهرداری مشهد برای مدیریت این چالش، برنامه‌ای دارد؟ کلایی توضیح می‌دهد: «برخلاف برخی محله‌های اصطلاحا درانتظار نوسازی مثل هاشمیه و نسترن که می‌توان این جنس مشکلات‌شان را با تمهیداتی حل کرد، برای محله فلسطین که یک منطقه آماده نوسازی نیست، کار زیادی نمی‌شود کرد. نمی‌گویم راه ندارد، حتما راه دارد، منتها در مشهد جواب نمی‌دهد؛ مثلا با ایجاد پارکینگ‌های مکانیزه محله، تا حدی می‌توان مشکل پارک خودرو در پیاده‌رو را برطرف کرد اما چندان تاثیری ندارد. یا می‌شود سخت‌گیری برای صدور مجوز تجاری موقت جهت استفاده از واحدهای مسکونی به‌عنوان دفترکار را بیشتر کرد؛ اما هزینه اجتماعی‌اش بالا می‌رود و در این شرایط کسب و کار کساد، به‌صلاح نیست.»
 
ایجاد بارانداز بله
حذف لاین دوچرخه‌سواری نــــه!

چندین مرد جوان اطراف کلایی حلقه می‌زنند و در حالی که شهردار را به سمت خیابان سناباد هدایت می‌کنند، با آب و تاب توضیح می‌دهند: «یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های خیابان سناباد، مسیری است که برای دوچرخه‌سواران، درست مقابلِ مغازه‌ و فروشگاه‌های این خیابان که بیشتر، عرضه کننده خدمات تاسیساتی هستند، ایجاد شده. امثال ما که برای این فروشگاه‌ها بار می‌آوریم، از آن جا که این مسیر، پل و بارانداز برای تخلیه بار ندارد، مجبوریـــم خودرویمان را دوبله و سوبله پارک و بارِ 300کیلویی را از وسط خیابان کول کنیم تا مغازه. نتیجه، ترافیکِ وحشتناک خیابان، جریمه توسط افسر راهنمایی و رانندگی و البته خرد و خمیر شدنِ کتف و کمرمان است. خواهش می‌کنیم برای حل این مشکل فکری بکنید.» همین طور که به لاین عبور دوچرخه نزدیک می‌شویم، به تعداد معترضان به مسیر دوچرخه‌سواری در این خیابان اضافه می‌شود. آن‌ها تاکید می‌کنند: «به‌خاطر تعداد معدودی دوچرخه‌سوار که از این مسیر استفاده می‌کنند، کسبه و باربران و خودروهای عبوری، به دردسر افتاده‌اند. نباید اول فرهنگِ استفاده از دوچرخه جا می‌افتاد، بعد این مسیر تعبیه می‌شد؟»
شهردارمشهد، به‌دقت حرف‌ها را می‌شنود و بعد، شمرده پاسخ می‌دهد: «به‌شکل کلی، مسیرهای عبور دوچرخه شهر مشهد، تا امروز در خیابان‌هایی اجرا شده که حدود چهار و نیم‌لاین عرض دارند و نیم‌لاینی که بابت عبور دوچرخه حذف می‌شود، قرار بوده عادت غلط پارک دوبل را ریشه‌کن کند و هزینه به سطح شهر آمدنِ خودروهای تک‌سرنشین را بالا ببرد. از مسیر دوچرخه که نمی‌توان صرف‌نظر کرد، چون آماده‌سازی زیرساخت و فرهنگ سازیِ استفاده از شکل‌های سالم و متنوع حمل و نقل مثل دوچرخه و اسکوتر در کلان‌شهرها، باید به موازاتِ هم اتفاق بیفتد و هیچ کدام مقدم بر دیگری نیست اما وجود ورودی و بارانداز در این لاین، برای تخلیه سریع و چنددقیقه‌ایِ بار یا تغییر فرم مسیر از میله‌هایی که مانع باز شدن درِ خودرو است به گل‌میخ، الزامی و قابل‌قبول است و در این باره حق با شماست و حتما پیگیرِ ایجاد آن از سوی سازمان حمل و نقل و ترافیک، خواهم بود.»
 
مشهدگردی به‌سبک ایام‌ نوجوانی
پس از یک پیاده‌روی مفصل در محله کودکیِ شهردارمشهد و گپ و گفت با تعدادزیادی از اهالی، دوست دارم بدانم کلایی، بچه‌محل‌هایش را به یاد می‌‌آورد و کسی از اهالی سابق محله هست که هنوز باهم در ارتباط باشند؟ می‌خندد و پاسخ می‌دهد: «راستش من خیلی اهل گشت و گذار در محله نبودم؛ به‌جایش یک تفریحِ خاص، عجیب و شیرین داشتم. از اول راهنمایی به مدتِ 6-7 سال، مهم‌ترین سرگرمیِ من این بود که خطوط مختلفِ اتوبوس را سوار شوم، تا ایستگاه آخر بروم و تمامِ مسیر به در و دیوار شهر زل بزنم و باز یک خطِ دیگر و خط‌های دیگر را امتحان کنــم. از سناباد می‌رفتم فلکه آب، از فلکه آب می‌رفتم احمدآباد و این ماجرا ادامه داشت. این که الان جزییات تمام کوچه‌خیابان‌های مشهد را بلدم، به همین پیشینه برمی‌گردد؛ فکر کن: 300بار یک مسیر را می‌رفتم و برمی‌گشتم و برای همین هم، مشهدشناسی‌ام خیلی خوب است.»