شخصیت مولانا را مبتذل نکنیم




ندا سیجانی  


خبرنگار
دیدار و گفت‌و‌گوبا استاد عبدالوهاب شهیدی از اتفاقات خوشایندی است که تکرار آن هیچ وقت خالی از لطف نخواهد بود.
این هنرمند باسابقه موسیقی آوازی همیشه حرف‌های جذابی برای گفتن دارد و خاطرات شیرینی از سال‌های فعالیت در عرصه موسیقی ایران به یاد می‌آورد. شهیدی آواز را ابتدا در محضر پدرش تلمذ کرد و بعد با گوش دادن به صفحه‌های تاج اصفهانی و ادیب خوانساری توانایی‌های خود را ارتقا داد. شهیدی علاوه برتبحر در موسیقی آوازی، در نواختن ساز عود هم از چهره‌های شاخص نسل خودش محسوب می‌شود که توانسته فرم نواختن این ساز را از عربی به ایرانی تبدیل کند.
او ذوقی هم نسبت به هنر نمایش داشت و به گفته خودش مشوق و استادش در زمینه تئاتر اسماعیل مهرتاش بوده است. شهیدی درباره فعالیت‌هایش در آن سا‌ل‌ها می‌گوید: «مهرتاش مؤسس جامعه باربد بود.  اولین باری که به این مرکز هنری رفتم از من امتحان ورودی گرفتند وخوشبختانه مورد رضایت ایشان قرار گرفت. آن روز آقایی با موهای سفید در آنجا نشسته بود و من مشغول اجرای قطعه‌ای آوازی بودم. وقتی کار تمام شد من را بغل کرد و بوسید. سؤال کرد اهل کجا هستی؟ پاسخ دادم زادگاهم میمه است؛ شهری در نزدیکی‌های اصفهان. گفت: پس همشهری هستیم! و در ادامه گفت: تو آدم زرنگی هستی و می‌توانی گلیم خودت را از آب بیرون بکشی. آوازی را که در گوشه ابوعطا خواندی از کارهایی بود که پیشتر آقای مهرتاش نواخته است. این قطعه را از چه کسی آموختی؟ پاسخ دادم: این کار فی‌البداهه شکل گرفته و در واقع از روی صفحات گرام با آن آشنا شدم و تصمیم به خواندنش گرفتم. وقتی که رفت از کسانی که در آنجا بودند سؤال کردم این شخصی که لهجه‌ اصفهانی داشت چه کسی بودند که گفتند حسین طاهر‌زاده خواننده صاحب سبک و نامدار موسیقی ایران بوده. حرف های ایشان اثر بسیاری بر من گذاشت و از آن روز به بعد تصمیم گرفتم کارهایم راجدی‌تر دنبال کنم. تا اواخر دهه پنجاه بشدت در عرصه موسیقی فعال بودم؛ هم خواننده بودم و هم نوازنده اما از آن زمان به بعد متأسفانه خانه نشین شدم».
این نوازنده پیشکسوت درباره نوآوری‌هایش در استفاده از ساز عود هم می‌گوید: «فردی می‌شناختم به اسم «خضوری» که از یهودیان عراق بود. از ترس آنکه او را به اسرائیل نبرند، از بصره به ایران آمده بود. وقتی به جامعه باربد رفت، آقای مهرتاش او را استخدام کرد. او استاد ساز قانون بود ولی در نوازندگی عود هم تبحر داشت. به‌طور اتفاقی با ایشان برخورد کردم و برایم یک عود آورد و طرز کوک‌کردن و انگشت‌گذاری را به من یاد داد. و اوایل انقلاب نیز در ایران بود و بعدش اینجا را ترک کرد. من با ساز تار آشنایی داشتم و همین باعث شد خیلی زود با عود ارتباط برقرارکنم. تنها کاری که روی این ساز انجام دادم این بود که آن را از فراموشی بیرون آوردم». عبدالوهاب شهیدی همچنین نخستین کسی بوده که در ایران نقش «مولانا» را روی صحنه برده است. او خاطراتش از آن دوران را اینطور به یاد می‌آورد: «سال 1325 نمایشی درسینما رکس آبادان روی صحنه رفت به نام «کورش» که روایتی از در گذشت کوروش کبیر بود. بعد آن از تئاتری با موضوع «مولانا» به اجرا درآمد که بسیار مورد استقبال قرار گرفت. در آن نمایش، نقش مولانا را بازی کردم و بسیار هم این نقش را دوست داشتم». شهیدی در این باره اضافه می‌کند: «من به تئاتر علاقه‌مند بودم و آن را از استادم اسماعیل مهرتاش آموختم وهرگاه فرصتی پیش می‌آمد شب‌ها در سالن تئاتر تمرین می‌کردم. اکثر نقش‌هایی که بازی ‌کرده‌ام نمایشنامه‌های موزیکال بوده‌اند. مثل «لیلی و مجنون»، «حافظ»، «باباطاهر»، «خیام» و «فردوسی». چهارده ماه روی صحنه بودم و کارهایی که اجرا کردم بیشتر «اپرت» بودند؛ اما خیلی قبل‌تر و پیش از انقلاب تئاتر را کنار گذاشتم و به رادیو رفتم».  این هنرمند پیشکسوت در مورد اهمیت اشعار مولانا و نقش آن در صحنه ادب و هنر ایران هم می‌گوید: ««من اشعارمولانا را بسیار دوست دارم و از این اشعار در آوازخوانی‌ام بسیار بهره برده ام. مولانا هنرمند بزرگی است. او در سنین بسیار کم روحش را به سوی عرش به پرواز درآورد. خواندن کتاب سرگذشت مولانا همیشه انسان را منقلب می‌کند. از دریچه او می‌توانید بفهمید شمس کیست و از کجا و برای چه آمده است. البته سخن گفتن از مولانا و شمس بسیار دشوار است. چون هر دو دریایی بی‌کران و زلال بوده‌اند».  شهیدی نظراتش درباره مولانا را اینطور تکمیل می‌کند: «شنیده‌ام به تازگی قرار است فیلمی در مورد حضرت مولانا ساخته شود و مانع تراشی‌هایی هم در موردش شکل گرفته است. البته چه خوب که تولید این کار را ممنوع کنند چرا که با این کار چهره مولانا از آسیب مصون می‌ماند. شاید در این صورت هیچ‌کس نتواند چهره حضرت مولانا را مبتذل کند.»