پیاده‌روی های استیو جابز و موهای دیوید بکهام

حمید ملکی| نویسنده
افراد موفق، عادت‌ها و ویژگی‌های خاصی دارند که آن‌ها را از سایر افراد متمایز می‌کند. برخی از این عادت‌ها در عین حال که بسیار ساده و پیش‌پاافتاده به نظر می‌رسند، در زندگی فرد تأثیر فوق‌العاده‌ای دارند. استیو جابز یکی از این افراد و موفق‌ترین آن ها در حوزه‌ فناوری بوده است. بارزترین ویژگی‌ او عادت به پیاده‌روی بود. او علاقه فراوانی به پیاده‌روی‌های طولانی داشت و حتی سعی می‌کرد در حال پیاده‌روی، جلسات و گفت وگوهای کاری خود را برگزار کند. به‌نظر می‌رسد پیاده‌روی علاوه بر حفظ سلامت عمومی بدن، بر سایر جنبه‌های زندگی هم تأثیرگذار است. به‌طور حتم، زمانی که جسم انسان در تکاپوست، ذهن او نیز به خلاقیت و نوآوری وادار می‌شود و ایده‌های بکر و الهام‌بخش که در گوشه‌ای از ذهن پنهان مانده‌اند، ناگهان نمایان می‌شوند. این اصل درباره زندگی استیو جابز کاملا صدق می‌کند؛ زیرا او باور داشت که پیاده‌روی‌ طولانی باعث افزایش خلاقیت و کارایی اش می‌شود.
   پیاده‌روی خلاقیت فرد را افزایش می‌دهد
شاید در ابتدا فکر کنید هنگام فعالیت بدنی، فقط یک حس درونی باعث می‌شود شما خلاقیت بیشتری داشته باشید. نتیجه مطالعاتی که در دانشگاه استنفورد انجام شده است، نشان می‌دهد وقتی افراد پیاده‌روی می‌کنند خلاقیت آن‌ها به‌طور متوسط ۶۰ درصد افزایش می‌یابد. اگر احساس می‌کنید ذهنتان خسته است و پشت میز کارتان گرفتار شده‌اید و هیچ ایده بکر و تازه‌ای به ذهن تان نمی‌رسد، بهتر است از منزل خارج شوید و پیاده‌روی کنید و افکار آشفته را از ذهن دور کنید. قدم زدن در طبیعت هم بسیار تأثیرگذار است و کمک می‌کند تا خلاقیت شما تقویت شود.
   پیاده‌روی باعث سلامتی و تناسب اندام می‌شود
همان‌طور که فناوری روزبه‌روز پیشرفت می‌کند ما نیز به انسان‌هایی تبدیل می‌شویم که روزبه‌روز به این فناوری‌ها وابسته‌تر می‌شوند؛ در نتیجه این زندگی ساکن و بی‌تحرک، مشکلاتی برای ما ایجاد می‌کند که چاقی مفرط و کاهش کارایی فرد از عمده‌ترین آن هاست. ۲۰ دقیقه پیاده‌روی تند در بهبود سلامت جسمانی بسیار موثر است و احتمال مرگ زودرس را کاهش می‌دهد و همچنین ثابت شده است فعالیت بدنی، خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی-عروقی و سکته‌های قلبی را به میزان قابل توجهی کاهش می‌دهد.
    تمرکز و کارایی فرد را افزایش می‌دهد
استیو جابز هنگام پیاده‌روی به‌عنوان راهی برای تمرکز ذهنی، گفت وگوهای کاری خود را انجام و عوامل حواس‌پرتی را کاهش می داد. انجام مذاکرات کاری در حین پیاده‌روی باعث می‌شود فرد تمرکز بیشتری بر صحبت‌های همکارانش داشته باشد و مجبور نباشد در دفتر کار مدام به صفحه‌ مانیتور چشم بدوزد یا این که خود را با تلفن همراه مشغول کند. پیاده‌روی کمک می‌کند ارتباطات عصبی جدیدی بین سلول‌های مغز ایجاد شود که در نتیجه ذهن قوی‌تر و سالم‌تر خواهد بود. این بدان معناست که توانایی‌ها و همچنین کارایی و بهره‌وری فرد افزایش می‌یابد.
   پیاده‌روی باعث آرامش و تقویت روحیه می‌شود
دانستن این موضوع که استرس و فشار روانی، بخش بزرگ و اجتناب‌ناپذیری از زندگی روزمره را تشکیل می‌دهد، یک گام مهم برای حل این مشکل است. ۳۰ دقیقه پیاده‌روی به شما کمک می‌کند روحیه و خُلق بهتری داشته باشید و همچنین افسردگی را از خودتان دور کنید. گاهی اوقات به خودتان استراحت بدهید، به تنهایی و با کنار گذاشتن تمام مشغله‌های زندگی پیاده‌روی کنید. سعی کنید تمام نگرانی‌ها، مسئولیت‌ها و وظایف  خود را از ذهن تان دور کنید و با آرامش خاطر قدم بزنید.
 
 


بهراد معینی
وارد آرایشگاه که شدم دیدم صدای گریه بچه‌ای آن هم با فالش‌ترین حالت ممکن، می‌آید. چند آرایشگر بودند. اما با وجود شلوغی، یکی از آن‌ها بیکار مانده بود. با حس زرنگی‌ سریع روی صندلی‌اش نشستم. به من گفت: کوتاه کنم؟ گفتم: کار دیگری هم می‌توانی بکنی؟ گفت: یعنی نمی‌خواهی عکس دیوید بکهام نشانم بدهی؟ گفتم: موهای من نصفش ریخته. من فقط اون جاهایی مو دارم که دیوید بکام سفید می‌کنه.شروع کرد به کوتاه کردن موها. قیچی‌اش کند شده بود و حس می‌کردم تا چند دقیقه بعد دو نفر دیگر هم برای باز و بسته کردن قیچی وارد کار می‌شوند.در این بین حس کرد لازم است که موهایم را خیس کند و آبپاش‌اش را برداشت. در زمان اختراع آبپاش، قرار بود آب به صورت قطره‌ای به محدوده‌ای پاشیده شود وگرنه اگر قرار بود کل آب به یک قسمت از سر بخورد که با سطل هم می‌شد این کار را انجام داد. خلاصه قسمت‌هایی از سرم خیس شده بود و بقیه خشک. آقای آرایشگر هم فقط قسمت‌های خیس را می‌زد و داشت به این جمله توجه می‌کرد که شلخته درو کن تا چیزی گیر خوشه‌چین‌ها بیاید که البته درباره من خوشه‌چین‌ها همان شوره‌های سر بودند. البته مشکل فقط شلخته درو کردن اش نبود، مشکل این بود که حتی برای یک لحظه هم به موهایم نگاه نمی‌کرد و فوتبال را به طور جدی از تلویزیون می‌دید.
هر لحظه‌ای که موقعیت خطرناکی پیش می‌آمد نگران بودم یک طرف از سرم خالی شود. همان‌طور که می‌دانید فوتبال است و چای خوردن اش. وقتی پشت سرم را اصلاح می‌کرد اصلا برایم مهم نبود که حواسش نیست و به موهایم نگاه نمی‌کند فقط می‌خواستم چایش را روی سرم نریزد. یک دفعه دیدم نگاهش به پشت سرم افتاد و چشم‌هایش گرد شد از آن به بعد شروع کرد با من صحبت کردن. درباره همه چیز حرف می‌زد. آخر هر حرفش هم به این می‌رسید که زیبایی درون مهم است و من به عنوان جوان نباید خودم را درگیر ظواهر بکنم. وقتی که دیدم در آخر کار آینه نمی‌گذارد تا پشت سرم را ببیند فهمیدم که تا سه ماه نباید خودم را درگیر ظواهر بکنم.