معلم خشن

آفتاب یزد- گروه شبکه: به تازگی تصاویری از کبودی بدن یک دانش‌آموز از شهرستان کارون در فضای مجازی منتشر شده که واکنش کاربران فضای مجازی را در پی داشته است. گفته می‌شود که معلم ورزش این دانش‌آموز، با شلاق‌های بی‌رحمانه این کودک ۹ ساله را مورد تنبیه قرار داده است. در این راستا ‌کاظم باقلائی رئیس اداره آموزش و پرورش شهرستان کارون در گفت‌وگو با ایرنا گفت: «پرونده تنبیه بدنی یکی از دانش‌آموزان مدرسه ابتدایی شهید آیت شماره ۲ شهر کوت عبدالهت از توابع شهرستان کارون به دادگستری ارجاع شد.»او افزود: «معلمی که گفته می‌شود در روز یکشنبه ۱۲ آبان‌ماه این دانش‌آموز را مورد تنبیه بدنی قرار داده به دادگستری معرفی شده است.»باقلائی تصریح کرد: «معلم بعد از این اتفاق به اداره آموزش و پرورش احضار گردید، ولی انجام چنین اقدامی یعنی تنبیه بدنی دانش‌آموز را منکر شد.»رئیس اداره آموزش و پرورش کارون اظهار داشت: «تحقیقات لازم با جدیت و برای رسیدگی هرچه سریعتر به این پرونده از روز اول آغاز شده و همچنان ادامه دارد.»این مقام مسئول، پیش از این در اطلاعیه‌ای اعلام کرد: «این اداره به محض اطلاع از موضوع، پرونده معلم متخلف را به هیئت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری ارجاع داده و خارج از نوبت در حال رسیدگی است.»
> ترساندن یا شکوفا کردن؟
عصر ایران طی یادداشتی به قلم مهرداد خدیر در این مورد نوشته است:« خبر «شلّاق معلم ورزش بر تنِ یک دانش‌آموز در منطقه کارونِ خوزستان» از آن دست اخبار است که نه می‌توان از کنار آن گذشت و نه چندان بر آن توقف کرد که انگار در همه جا معلمین با بچه‌های ما چنین می‌کنند. به همین خاطر در این دو سه روز بر سر نوشتن یا ننوشتن تردید داشتم. تصاویر اما جای درنگ باقی نگذاشت. در این میان، اولین نکته‌ای که به ذهن متبادر می‌شود این است که معلم خاطی، به احتمال زیاد بومی نیست چون بعید است کسی اهل آن منطقه باشد و چنین خشونتی از او نسبت به هم‌طایفه‌ای سر زند‌. این قضیه اما جنبه‌های دیگر هم دارد. مهم‌ترین جنبه این است که برخی اساس آموزش و پرورش را بر تولید «ترس» می‌دانند و معتقدند بدون اِعمال ترس، نمی‌توان آموزش و پرورش را سامان داد. این معلم با شلاق، این ترس را ایجاد کرده و دیگرانی با نمره یا ترساندن از کنکور یا احضار پدر و مادر یا تحقیر در حضور هم‌کلاسی‌ها همین کار را به شکل دیگر انجام می‌دهند. مثل معلم کارونی بر جسم، شلاق نمی‌زنند اما ترس را در کالبد بچه‌ها
تزریق می‌کنند.ارسطو می‌گفت: آموزش و پرورش را می‌توان این طور تعریف کرد: تعلیم دادن ما برای این است که درست بترسیم. انجمن مبلّغان کلیسا نیز در سال 1819 تصریح کرد: «لازم است کودکان از معلمان مدرسه بترسند.» قریب به 30 سال


پس از آن و در 1848 هفته نامه «کریستین رجسیتر» به پدر و مادرها توصیه کرد: «بچه‌ای که هیچ ترسی نداشته باشد هیچ قوه خلاقیتی هم نخواهد داشت. نمی‌تواند هیچ حیرتی، هیچ نشانه‌ای از زندگی یا هیچ عظمت و حُرمتی را احساس کند.»
در قرن بیستم اما نگاه‌ها تغییر کرد. روان‌شناسی به نام «گرانویل
استنلی هال» به آثار زیان‌بار القای ترس در کودکان پی برد و نوشت: «بسیاری از انواع درماندگی‌ها و ناهنجاری‌های روانی به دلیل القای ترس در کودکی است.» تحت تاثیر اندیشه‌های او بود که مجله «مادران» به اصطلاح امروزی‌ها پرونده‌ای را به مقوله «ترس» اختصاص داد تا نشان دهد «ترس، نوعی بیماری است و غالباً به سبب آموزش و برخورد نادرست ایجاد می‌شود.»این ماجرا محدود به همین تغییرات نماند. جان واتسون بنیان‌گذار روان‌شناسی رفتارگرا گفت: «کار اصلی والدین تولید ترس نیست. جلوگیری از ترس است. چون درمان برخی از ترس‌ها بسیار دشوار است».نویسنده این سطور روان‌شناس نیست و اطلاعات بالا را از مقاله « فرانک فوردی» با عنوان «چرا این قدر نگران بچه‌های‌مان هستیم» کسب کرده است. مقاله‌ای بسیار خواندنی که «ترجمان» منتشر کرده اما خود سال‌هاست به مقوله «ترس» توجه دارد و بر این باور است که با ترس نمی‌توان شاد زیست و هر چه جامعه ترسوتر، ناشادتر.
چرا یک دانمارکی شاد است؟ چون ترس از معلم در کودکی و رئیس شرکت و اداره در بزرگسالی و هزینه‌های بیماری و نداری در پیری ندارد. نه که حتما خیلی پولدار باشد. این قدر دلار که در خانه بعضی ایرانی‌هاست در خانه کدام اهل اسکاندیناوی است؟ این جمع کردن‌ها هم همیشه از سر طمع نیست. از ترس فرداست. نظام تامین اجتماعی به او می‌گوید هوایت را در پیری دارم، نترس. بیکار شدی بیمه بیکاری هست، نترس. به دوست پولدار شده‌ات حسادت نکن. چون مالیاتش را می‌گیریم. ترس، لذت زیستن را از آدمی می‌ستاند و او را در هراس فردا و فرداها از لذت بردن از حال باز می‌دارد.
این حرف را از دهان معلمان و دبیران بیندازیم که به محصل بگوید فردا چه کاره می‌شوی؟ اصلا شاید نخواهد کار کند. به دبیر مربوطه چه ربطی دارد؟ او مسئول آموزش مفاهیم ریاضی یا ادبیات در یک کتاب خاص است یا تغییر وضعیت بشریت در آینده‌های دور و نزدیک؟ کار او این است که بچه را از نقطه آ به نقطه ب برساند و اگر مشکلات حاد رفتاری داشت به مشاور مدرسه ارجاع دهد. هر که در یک رشته استعداد دارد. در 12 سال مدرسه یک نفر از اول تا آخر نمی‌تواند شطرنج یا پینگ پونک یاد بگیرد. چون معلم از روز اول می‌ترساند. یاد بده. نترسان. یاد نگرفت دوباره یاد بده. اصلا یاد نگرفت لابد استعداد ندارد. تحقیر نکن. نترسان. مگر خودت غیر از همان کار مشخص همه کارها را می‌دانی؟ بخش قابل توجهی از این ترس را شوربختانه معلمان ما دانسته یا نادانسته القا می‌کنند. دانش‌آموز به رشته علوم تجربی رفته و معلم مدام او را می‌ترساند که نمی‌توانی پزشک شوی و وقتی پاسخ می‌شنود: اصلا نمی‌خواهم پزشک شوم ولی دوست دارم در رشته تجربی درس بخوانم و دیپلم بگیرم، دیگر حرفی برای گفتن ندارد. یا محصل را به خاطر نمره کم که احتمالا ناشی از شیوه بدِ تدریس خود اوست می‌ترساند که پدرت را باید بیاوری اما وقتی پدر یا مادر به جای ترسیدن و تایید رفتار معلم از روش تدریس خود او انتقاد و تهدید می‌کنند به آموزش و پرورش منطقه شکایت می‌برند، اینجا اوست که می‌ترسد: ترس در برابر ترس! مرد، همسر خود را از طلاق می‌ترساند و زن، شوهر خود را از به اجرا گذاشتن مهریه. رئیس، کارمند خود را از اخراج یا معرفی به کارگزینی می‌ترساند و کارمند، رئیس را از افشای کار غیر قانونی که کرده است. کارمند تحصیل کرده دولت از اظهار نظر سیاسی بیشتر می‌ترسد یا بقال محل؟ معلوم است که کارمند. چرا؟ چون می‌ترسد برای او تبعاتی داشته باشد. دنیای مدرن اما دنیای شکوفایی است نه ترس. ترس از جهل و عجز ناشی می‌شود. چرا انسان قدیم از رعد و برق می‌ترسید؟ چون دلیل بروز آن را نمی‌دانست. چرا زن سنتی از تهدید به طلاق بیشتر می‌ترسید تا زن مدرن. چون زن امروزی گزینه‌های بیشتری دارد و احتمالا به تمکن هم رسیده است. سال‌ها پیش خبرنگاری از یک هنرپیشه زیباروی سینما پرسیده بود چرا عرصه‌های دیگر را نیز مدام می‌آزمایید و در بازیگری توقف نمی‌کنید؟ پاسخ او صریح و روشن بود و خلاف انتظار: «روزی آنچه شما زیبایی می‌دانید تمام می‌شود و من از آن روز می‌ترسم.» ترس، بر جان و روان ما سایه انداخته و تا بر این ترس غلبه نکنیم طعم خوشبختی و لذت از حال را نمی‌چشیم.تُجّار قدیمی می‌گفتند: تجارت، آن ورِ جُرات است. بر این سیاق می‌توان گفت: خوشبختی آن سوی ترس است. به معلم و شلاق برمی‌گردیم. شلاق می‌زند تا بترساند. یا شاید شلاق می‌زند تا عقده‌های کودکی را فرونشاند.خود این معلم هم البته قربانی است و خود او هم احتمالا می‌ترسد و چه‌بسا می‌ترساند چون خود می‌ترسد. کار معلم ترساندن نیست.
انتقال مفاهیم مشخص به دانش‌آموزانی با استعدادهای متفاوت است. مگر خودش نخبه بوده که توقع دارد همه نخبه باشند؟ گیرم بخواهد تنبیه کند. مگر نمره در اختیار او نیست. شلاق، دیگر چرا؟ بگذریم که ترساندن با نمره هم قبیح است. درس معلم ار بود زمزمه محبتی/ جمعه به مکتب آورد طفل گریز پا را. زمزمه محبت را یادبگیر برادر من یا خواهر من! دنیای مدرن از «رنج» به «لذت» رسید و هر که از رنج آدمی کاست گرامی‌تر داشته شد. مادام که درهای این آموزش و پرورش فرسوده بر پاشنه «ترس» می‌چرخد،‌اش همین است و کاسه همین و ترساندن هم تنها با شلاق نیست. با ترس از نمره یا قبول نشدن در کنکور یا انتخاب رشته مناسب هم اعمال می‌شود. همه باید کمک کنیم این ترس را بلا وجه کنیم تا بچه‌های ما در دنیایی بدون ترس، زندگی کنند و شکوفا شوند. با این نگاه ارزش‌گذاری معلمان آسان است. معلمی که می‌ترساند و معلمی که شکوفا می‌کند. دست معلمان نوع دوم، بوسیدنی است.»
> واکنش کاربران
کاربران شبکه‌های اجتماعی نیز به ماجرا واکنش نشان دادند.
یکی از کاربران نوشته است:« علت را با ید در مراکز تربیت معلم ونحوه گزینش واستخدام این به اصطلاح معلمین
جستجو کرد»
کاربر دیگری گفته است:« کار معلم تربیت بچه‌ها نیست. آموزش دادن بر اساس کتاب درسی یه. معلم حقوق می‌گیره یه درس مشخص رو بهش یاد بده. دل سوزی زیاد لازم نیست بکنه. حق نداره کتک بزنه»
دیگری نوشت:« این معلم را باید فرستاد در شغل معدن کار کند تا هم اعصابش آرام شود و هم قدر جایگاهی که دارد را بداند. متاسفانه این معلمین آموزشی از روانشناسی
کودک ندارند»
کاربران دیگر نوشته‌اند:« هر وقت خبر تنبیه دانش‌آموزی رو می‌شنوم اون وقت از خودم خجالت می‌کشم.‌ای کاش معلم نبودم.»، « بعضی معلما پیش خودشون چی فکر میکنن که دانش‌آموزارو اینطوری شلاق میزنن یا تنبیه بدنی میکنن؟»،‌ «خداوندا معلم‌های خوش اخلاق را الگوی معلم‌های
بد اخلاق بنما»