فرجام جاسوسان به روایت فردوسی

گروه ادب و هنر- ایرانیان از گذشته تا امروز برای حفظ تمامیت ارضی‌شان جان‌فشانی و دلاوری کرده‌اند و این موضوع به زیبایی در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی به تصویر کشیده شده است. یکی از چالش‌های همیشگی ایرانیان با بیگانگان در شاهنامه، جاسوس‌ها یا به قول فردوسی «کارآگهانی» هستند که از سوی سپاه دشمن به کار گرفته می‌شدند تا نقشه‌ها، فنون رزمی و به طور کلی چگونگی حال و اوضاع ایرانی‌ها را گزارش دهند؛ جاسوسانی که البته در بیشتر موارد سرانجامِ خوشی ندارند و ایرانیان با فراست و زیرکی کارِ آن‌ها را خنثی می‌کنند. در ادامه به چند نمونه از جاسوسی بیگانگان علیه ایرانیان در شاهنامه فردوسی می‌پردازیم.
 
چوپانی که جاسوس شد
یکی از نمونه‌های جاسوسی در شاهنامه به جنگ‌های درازدامنِ ایرانی‌ها با تورانی‌ها برای گرفتنِ انتقام سیاوش برمی‌گردد. در یکی از این نبردها تُژاو، داماد افراسیاب و پهلوان تورانی شخصی به نام کبوده را که چوپان افراسیاب هم هست، اجیر می‌کند تا برای جاسوسی و شناسایی به اردوی ایرانی‌ها برود و آمارِ نفرات و توانِ جنگی آن‌ها را دربیاورد اما بهرام، پهلوان ایرانی متوجه این قضیه می‌شود و کبوده را به دام می‌اندازد و سر از تنش جدا می‌کند.
افراسیاب همیشه ناکام
در بخش نهاییِ جنگ‌های ایرانی‌ها با تورانی‌ها برای گرفتنِ انتقام سیاوش، افراسیاب در حالی که دیگر تقریباً همه چیزش را از دست داده و در حال فرار از دست کیخسروست، باز هم به سرش می‌زند تا با سپاه بزرگ کیخسرو بجنگد. کیخسرو با تدبیر خود حدس می‌زند افراسیاب قصد دارد شبیخون بزند. به همین دلیل به سپاهیانش دستور می‌دهد دور تا دورِ خیمه‌گاه لشکر یک خندق بکنند و هیچ آتش و چراغی هم روشن نکنند. ایرانی‌ها همین کار را می‌کنند و خودشان در تاریکی جایی دور از خیمه‌گاه سنگر می‌گیرند. در مقابل، «کارآگهان» یا همان جاسوسانِ افراسیاب برایش خبر می‌آورند که ایرانی‌ها خواب خواب هستند و بهترین فرصت برای حمله است. به این ترتیب افراسیاب حمله می‌کند و وقتی با خیمه خالی مواجه می‌شود، غافل گیر می‌شود و دوباره شکست می‌خورد.


جاسوسان به دنبال رستم
در یکی از نبردهای طولانی ایرانیان با تورانی‌ها، وقتی سپاه ایران شکست سختی می‌خورد و نیاز به تجدید قوا دارد، پیِ رستم می‌فرستند تا به کمکشان بیاید. رستم هم به شکل کاملاً ناشناس خودش را با نیروهای تازه‌نفس به اردوی ایران می‌رساند. تورانی‌ها که مرتب در حال رصد حریفشان هستند، متوجه زیاد شدن تعداد لشکریان ایرانی می‌شوند و با خودشان حدس می‌زنند نکند رستم به یاری‌شان آمده و با خودش نیروی تازه آورده است. برای همین هومان، برادر پیران ویسه، سپهسالار توران برای جاسوسی به نزدیکی محل استقرار ایرانی‌ها می‌رود اما نمی‌تواند بفهمد رستم آمده است یا نه؟ سرانجام ایرانی‌ها در این نبرد به یاری رستم، تورانی‌ها را شکست می‌دهند.
وقتی دشمن عرصه را خالی می‌بیند
اسفندیار یکی از پهلوانانِ محبوب شاهنامه است که چند بار قربانیِ خودخواهی پدرش، گشتاسب شد. یکی از این موارد، زمانی بود که شخصی حسود به نام کُرَزم از او پیش گشتاسب بدگویی و این‌طور وانمود می‌کند که اسفندیار قصد کودتا دارد! گشتاسب هم می‌ترسد و پسرش را زندانی می‌کند. ارجاسب، پادشاه توران از طریق جاسوسان خودش متوجه می‌شود اوضاع حکومت ایران چندان خوب نیست و بهترین فرصت برای حمله به این کشور است. ارجاسب هم از خدا خواسته سپاهی بزرگ جمع و به ایران حمله می‌کند. تازه این‌جاست که گشتاسب می‌فهمد چه اشتباهی کرده که اسفندیار را به بند کشیده است. سرانجام اسفندیار از بند پدر رها می‌شود و تورانی‌ها را شکست می‌دهد.
در جست‌وجوی یک پسر
یکی دیگر از نمونه‌های حضور جاسوسان در شاهنامه به داستان ضحاک و تولد فریدون برمی‌گردد. بعد از این که ضحاک ماردوش متوجه می‌شود حکومتش به دست شخصی به نام فریدون سرنگون خواهد شد، جاسوسانِ فراوانی را به کار می‌گیرد تا این پسر را پیدا کنند و نزد او بیاورند. جاسوس‌ها هم به جای فریدون پی می‌برند اما فرانک، مادر فریدون پیش از این که جاسوس‌ها سر برسند، فرزندش را به یک دشت می‌برد و به دست نگهبان آن دشت می‌سپارد.