باورم نمی‌شود تئاتر خصوصی به اینجا رسیده باشد




سید حسین رسولی


حسن معجونی از آن دست کارگردانانی است که می‌توان روزها با او گفت‌و‌گو کرد. معجونی بازیگر و کارگردانی است که به توسعه و گسترش تئاتر ایران کمک بزرگی کرده و حالا به‌عنوان یکی از کنشگران اصلی تئاتر به همراه گروه تئاتر «لیو» تجربه‌های مورد توجهی را به منصه ظهور رسانده است. او این روزها نمایشنامه «آشپزخانه» به نویسندگی آرنولد وسکر بریتانیایی را در تالار مولوی روی صحنه برده است. این نمایشنامه در تئاتر مشهور به آشپزخانه‌ای انگلستان و گروهی موسوم به جوانان خشمگین از آثار شاخص است و در کشورهای مختلفی روی صحنه رفته است. این نمایشنامه به زندگی کارگران فقیری در رستورانی شلوغ می‌پردازد. آرنولد وسکر در گفت‌وگویی تأکید می‌کند: «شما با پوشیدن لباس‌های خوشگل و دانشگاه رفتن نویسنده طبقه کارگر نمی‌شوید؛ در واقع، شما نویسنده خوبی هستید چون کارهای شما خوب است». خشم و اعتراض از نشانه‌های بارز متن‌های دراماتیک وسکر است. ما درباره کارگردانی و شیوه اجرایی حسن معجونی و وضعیت تئاتر ایران با وی گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

نمایشنامه رئالیستی «آشپزخانه» در میانه دهه ۱۹۵۰ نوشته شده است که از پرطرفدارترین متن‌های‌ آرنولد وسکر است ولی در ایران ناشناخته بود و شما تلاش کردید این نمایشنامه را به همراه جوانان چندباری اجرا کنید. به نظر می‌رسد اغلب تئاترهای ایران از اندیشه انتقادی دور شده‌اند ولی کارهای شما اینچنین نیست و چه در اجرای «شهر ما» و چه در اجرای «آشپزخانه» به جامعه امروز ایران نگاهی انتقادی دارید. وقتی از بیشتر کارگردانان می‌پرسم چرا در اجراهای خود به زندگی روزمره ایرانی پُلی نمی‌زنید،   سانسور و سلیقه مخاطب را بهانه می‌گیرند؛ پس چرا اجراهای شما برعکس است و همیشه هم پر از تماشاگر؟
برای اولین بار این متن را ندا رضوی‌پور به من معرفی کرد و گفت شاید از آن خوشت بیاید. آقای علی رفیعی هم بارها درباره اجرای نمایش «آشپزخانه» به کارگردانی آرین منوشکین تعریف کرده بود و بعدها هم قصد داشتند این نمایشنامه را روی صحنه ببرند. البته آقای محمد چرمشیر نمایشنامه «آشپزخانه» را دراماتورژی هم کرد ولی به سرانجام نرسید. فکر کنم چهار سال پیش بود که این متن را برای اولین بار روی صحنه بردم. تئاترهای ایرانی معطوف به انتقادهای سیاسی سطحی شده‌اند که تنها به جناح‌های سیاسی متخاصم می‌پردازند و متأسفانه این کارهای سطحی در بین جوانان باب شده است. آنان با خط‌های قرمز بازی می‌کنند و تماشاگر هم در برابر حرف‌های نگو دچار شگفتی می‌شود. در واقع، این کارگردانان جوان با واکنش‌های احساسی مردم بازی می‌کنند. شاید شرایط ایران مشابه با شرایط و زمینه اجتماعی و سیاسی بریتانیا در نمایشنامه «آشپزخانه» نباشد ولی اعتقاد من بر دراماتورژی متن است. فکر می‌کنم متن اصلی را باید به فضای ایران نزدیک کرد و در واقع این‌گونه است که متن زنده می‌شود و با مناسبات زندگی در ایران هم ارتباطی برقرار خواهد شد. پرسش این است که آیا ارجاع‌های متن اصلی در جامعه ایران پیدا می‌شود؟ شاید ارجاع‌های سیاسی در اجرای من باشد ولی اصلاً مهم نیست و آن چیزی که برای من مهم است انسان است.
 نمایشنامه «آشپزخانه» از نظر ساختار و محتوا شباهت عجیبی به «خاطره دو دوشنبه» آرتور میلر دارد که در سال ۱۹۵۵ اجرا شد. به نظر می‌رسد رئالیسم انتقادی میلر و اعتراض او نسبت به جامعه سرمایه‌داری روی نویسندگان بریتانیایی مشهور به جوانان معترض مشهود است. ما در هر دو نمایشنامه با کارگرانی طرف هستیم که رؤیاهای خود را مرور می‌کنند ولی گویا قرار است تا آخر عمر برده کارفرماهای‌شان باشند و راهی جز رؤیاپردازی، عصبانیت و خشم ندارند. شما در اجرای خود چه از نظر کلام و چه از نظر محتوا به مناسبات اجتماعی ایران اکنون هم نقب می‌زنید که امری نایاب در تئاتر ایران است. پرسش درباره «اکنونیت» اجرای تئاتر است.
مسأله اصلی من دراماتورژی است زیرا که با متن‌های فرنگی سر و کار دارم. من از لحاظ کیفی با متن‌های ایرانی ارتباطی نمی‌گیرم. این روزها می‌گویند به سوی اجرای متن‌های ایرانی بروید تا این نوشته‌ها جان بگیرند. در واقع این شعار اداره هنرهای نمایشی هم است. با وجود این، اگر بخواهیم از هر متنی استفاده کنیم، تأکید می‌شود که به فلان ماجرای سیاسی اشاره دارد و بهتر است از آن استفاده نکنیم! این پارادوکسی است که وجود دارد و برای کارگردانانی مثل من مشکل‌هایی به وجود خواهد آورد. متن‌های فرنگی به لحاظ کیفی و از هر نظری که در نظر بگیرید به انسان‌ها می‌پردازند و این موضوع برای من حیاتی است. ما انسان‌ها با تمام تفاوت‌های جغرافیایی، تاریخی، سیاسی و چه و چه انسان هستیم و اتفاقاً این محوریت انسان، بازی خوبی هم برای من در کارگردانی ایجاد می‌کند. من به متن‌ها نگاه می‌کنم و آنها را بررسی می‌کنم تا بتوانم آنها را به متن خودم تبدیل کنم. در حقیقت، من در اجرای متن «آشپزخانه» تلاش کردم متنی را نشان بدهم که انگار آرنولد وسکر به منظور تحلیل شرایط انسانی ایرانیان نوشته است. در واقع، به کارگران توجهی ندارم ولی به شرایط کاری بچه‌های گروه خودم نگاه می‌کنم که مانند کارگران در حال کار هستند. اعتقاد دارم «دراماتورژی گروهی» مسأله مهمی است. من موقعیت‌ها و شرایط را مشابه‌سازی می‌کنم و پیشنهادهای اعضای گروه را در نظر می‌گیرم. ما شاهد کارگرانی در متن هستیم که آشپزی می‌کنند ولی بازیگرانی هم داریم که در حال بازی هستند. متن‌هایی که کارگران را نمایش می‌دهند تنها به خود کارگران نمی‌پردازند؛ مثلاً متن «مرغ دریایی» آنتوان چخوف هم تنها بیانیه‌ای درباره تئاتر نیست. چخوف به تئاتر اشاره می‌کند ولی مسأله اصلی این نیست. به نظرم، آرنولد وسکر به ماجراهای کارگری نگاه می‌کند ولی مسأله من با او
فرق می‌کند.
 با جرأت می‌توان گفت اجرای شما بشدت تأثیرگذار است و به ریتم، فضاسازی و اجرای بازیگران جوان خود توجه ویژه‌ای دارید. نمایش «شهر ما» هم چنین بود. گروه تئاتر «لیو» با سرپرستی شما ثابت کرده است که حساب ویژه‌ای روی جوانان باز می‌کند و در عین حال تئاتری با بالاترین کیفیت ممکن به تماشاگران عرضه می‌کند. برقراری این تعادل بسیار سخت است و اگر امکان دارد در این باره بگویید.
من سال‌های سال می‌شود که یک خط در میان با بچه‌های حرفه‌ای گروه تئاتر «لیو» و جوانان تازه‌کار کار می‌کنم. نگاه اصلی من معطوف به مقوله آموزش است و ما باید تجربیات خودمان را به نسل جدید انتقال بدهیم. از سوی دیگر، پرسش‌های نسل جوان باعث زنده بودن تفکر و تازگی خود من هم می‌شود. من هر جوابی بخواهم به سؤال‌های جوانان بدهم باعث کشف و شهود خود من خواهد شد. ما مدام در حال بازی با قراردادهای تئاتری اکنون هستیم. ما هر سال شاهد شکل‌گیری چیزهای جدیدی هستیم که حاصل نگاه جوانان به قراردادهای تئاتری است. موضوع گروه ما «چه گفتن» نیست بلکه «چگونه گفتن» است.
 اجراهای گروه شما نوعی پروژه آموزش، پژوهش و اجرا را در کنار یکدیگر پیش می‌برد که این روزها در ایران نایاب است. آیا در این زمینه‌ها احساس خطر کرده‌اید که آستین بالا زده‌اید یا روش فکری و کاری شما این است؟
من امروز از تئاتر خودمان ناامید شده‌ام که اسم آن همان تئاتر خصوصی و غیردولتی است و از قضا خود من هم از جمله آتش‌بیاران این معرکه تجاری بودم. اصلاً باورم نمی‌شود که امروز شاهد چنین تئاترهایی هستیم. اغلب تئاترها تبدیل به کالاهای تجاری شده‌اند. آموزش تئاتر هم تبدیل به دکان‌های تجاری شده‌اند. عجیب است که هر کسی مشهور شده از سوی آموزشگاه‌ها به منظور تدریس تئاتر دعوت شده است! جالب است کسی هم به این فکر نمی‌کند که آیا توانایی آموزش دارد یا نه؟! این افراد مشهور به خودشان می‌گویند وقتی به ما پیشنهاد آموزش شده است پس ما توانایی‌اش را داریم! این آموزشگاه‌ها هیچ چیزی را شکل نداده‌اند. گویا مقوله آموزش در ایران دچار سقوط  و ویرانی شده است و این نوع از آموزش را اصلاً دوست ندارم و بعید می‌دانم در این روند آموزشی شرکت کنم و قطعاً در هیچ دانشگاه و آموزشگاه اینچنینی تدریس نخواهم کرد. من تلاش می‌کنم نظام کاری و آموزشی خودم را تغییر بدهم و با جوانان در ارتباط باشم. آموزش‌ها به اجرا منتهی می‌شود و اجراها هم به آموزش. من می‌خواهم گروه تئاتر «لیو» را زنده نگه دارم و افراد با استعداد را پیدا کنم تا هم چیزهایی به آنان آموزش بدهم و هم چیزهایی یاد بگیرم.