اتحاد رئیسی و قالیباف علنی شد

 قوام، سیاست‌پیشه‌ای بود که باوری جدی به حضور مردم نداشت و مي‌اندیشید دیپلماسی بدون مردم و در خفا راحت‌تر پیش می‌رود. درست برعکس مصدق که همواره در میان مردم بود. اما نکته مهم در دیپلماسی دولت روحانی که اصولگرایان و نامزدهای آنان را آزار می‌دهد، پیوند دیپلماسی با سیاست داخلی است. معمولا مردان موفق در دیپلماسی، محبوب مردم مي‌شوند و گام‌های مؤثری در سیاست داخلی برمي‌دارند. اصولگرایان و مخالفان روحانی از این نگران‌اند که این شیوه دیپلماسی به موضوعات بین‌المللی و مسائل داخلی دیگر نیز تسری پیدا کند و ادامه این روش و نحوه برخورد در خارج و داخل، از طیف‌های اصلاح‌طلب و اعتدال جریانی مقتدر بسازد که نتوان آنان را به‌راحتی از میدان سیاست به‌در کرد. مضاف بر این، اصولگرایان و نامزدهای آنان معتقدند این شیوه که از سر ناگزیری در حل مسئله هسته‌ای به کار گرفته شده، نباید به مسائل دیگر سرايت کند که موجب استحاله کلی ایدئولوژی‌های غالب شود. نقطه ثقل درگیری دولت روحانی و اصلاح‌طلبان همین‌جاست. از سوی دیگر قالیباف و رئیسی بدشان نمی‌آید میوه‌چین این شیوه باشند. شیوه‌ای که آن را قبول ندارند و در فرصتی مغتنم آن را متوقف خواهند کرد. توقف این شیوه برای آنان پیروزی در پیروزی است. نامزدهای اصولگرا، رئیسی، قالیباف و میرسلیم، هر چقدر تلاش کردند خود را مستقل نشان بدهند، نشد و در دومین مناظره دست اتحادشان رو شد و نشان دادند که این همه مجادله بین آنان با اصلاح‌طلبان نه بی‌معنی است و نه صرفا از سر جاه‌طلبی؛ پیروزی برای آنان در این انتخابات آن‌قدر جدی است که ترجیح می‌دهند اگر قرار است شکستی را متحمل شوند، شکستی از سوی اسحاق جهانگیری باشد. آنان می‌دانند اگر جهانگيري پيروز شود، به زانو درآوردن او كار چندان دشواري نيست؛ خاصه آنكه جهانگيري پيش از آنكه مقامي امنيتي- سياسي باشد كارشناس و تئوريسين اقتصادي است. اصولگرایان از طریق رسانه‌ها و نامزدهای خود طالب دو خواسته‌اند؛ تفرقه بین جهانگیری و روحانی و در صورت شکست، شکستی به دست جهانگیری. پیروزی جهانگیری اگرچه پیروزی است، اما در بطن خود شکست نهفته دارد. اینکه دولت روحانی را ناکارآمد جلوه می‌دهد و زمینه را مساعد می‌کند تا در آینده مخالفان دیپلماسی، زیرآب پیوند دیپلماسی با سیاست داخلی بزنند. اصولگرایان می‌دانند اگر جهانگیری پیروز شود، آنان بیش از آنکه از شکست خود بگویند، جهانگیری را فرزند شکست خواهند نامید. فرزندانی که پیروزی‌‌شان ثمره شکست پدرانشان است، اعتمادبه‌نفس کمتری در گام‌برداشتن دارند و ناگزیرند همواره دست‌به‌عصا راه بروند. قاعدتا این شیوه‌، شیوه‌ای نیست که هیچ‌یک از افراد و طیف‌های اصلاح‌طلب تمایل به آن داشته باشند.
معمولا در دوره‌هاي چهارساله دوم انتخابات رياست‌جمهوري اتفاق خاصي رخ نمي‌دهد و نامزد پيروز دور اول با كمي رأي پايين‌تر به مرحله دوم صعود مي‌كند و طبق روال چهار سال گذشته با سرعت كارش را تكميل و طرح‌هاي معطل‌مانده را به سرانجام مي‌رساند. اما از انتخابات دوره دوم سال 88 رويه تازه‌اي شكل گرفت؛ رويه‌اي كه موجب شد چهارساله دوم انتخابات همچون دوره اول جدي و رقابتي شود. خاصه در اين دوره كه جناح‌هاي رقيب به تلافي چهار سال دوره 88 تلاش مي‌كنند تا رئيس‌جمهور مستقر را تك‌دوره‌اي كنند و از راه ميانبر براي رسيدن به قدرت استفاده كنند.  یکی از این راه‌های میانبر، مردم‌فریبی و سخنان خلاف واقعی است که نامزدهای اصولگرا، به نامزدهای دولت مستقر نسبت می‌دهند. محمدباقر قاليباف به طرز شگفتي قدم در اين راه گذاشته و نشان مي‌دهد به هيچ اصولي به جز پيروزي در رسيدن به قدرت باور ندارد. او همچون رئيس دولت نهم و دهم، همين كه لب به سخن باز مي‌كند موجي از خشم و انزجار را در برخي از مردم برمي‌‌انگيزد. اين خشم و انزجار از سخنان درست يا نادرست او نيست، بلكه از كارنامه او در شهرداري تهران است. كارنامه‌اي كه قابل دفاع نيست و بي‌شك امروز در تهران هر كجا نام شهرداري تهران مي‌آيد، درست يا غلط حرف‌هاي خوشايندي به گوش نمي‌رسد. آنچه حرف‌هاي تند و تيز قاليباف را تهي از معنا مي‌كند همين كارنامه زير بغل او است. قاليباف و رئيسي از جمله نامزدهايي هستند که با فرصت‌طلبی و استفاده از نامزد جریان مؤتلفه، درصدند از راه‌های میانبر به قدرت برسند. اين ميانبرها چه به مقصد برسد و چه نرسد، حائز دو ويژگي است: دستيابي زودهنگام به قدرت و افزايش اعتبار نزد مردم. از سوي ديگر رسيدن به اين اعتبار، به بي‌اعتباري رقيب هم مي‌‌انجامد. پيروزي در دوره چهارساله دوم به هر شيوه‌اي اين پيام را در خود دارد كه رئيس‌جمهور قبل در انجام كارهايش موفق نبوده و به او و حاميانش نمي‌‌توان اميدوار بود. شايد در ابتدا اين نكات بديهي به نظر برسد، آن‌قدر بديهي كه باز‌روايتش چندان اهميتي نداشته باشد. اما نكته اساسي در اينجاست كه دولت روحاني نسبت به دولت‌هاي قبل در شرايط ويژه‌اي دولت را در دست گرفت. در شرايطي كه كشور در آستانه جنگ و تحريم‌هاي بين‌المللي بود و در اين ميان جناح‌هاي اصولگرا چندان رغبتي به مذاكره و عادي‌سازي رابطه نداشتند و تلاش مي‌كردند اوضاع به همان روال سابق ادامه پيدا كند. اما اثر تحريم‌ها، تورم، فساد و بي‌كاري چنان گريبانگير اقتصاد كشور شد كه چاره‌اي جز اطاعت از شيوه ديپلماسي پيشِ‌رو نماند. پس از انقلاب اين اولين باري بود كه مفهوم ديپلماسي و كاركرد آن و به‌نتيجه‌رسيدن مطلوبش، اين همه جدي گرفته مي‌شد و مهم‌تر از همه روند اين مذاكرات ديپلماتيك براي مردم اهميت ويژه‌اي پيدا كرده بود و آحاد جامعه مايل بودند اين مذاكرات كه براي پرهيز از جنگ و خون‌ريزي بود، به سرانجام برسد. در واقع مي‌توان گفت اين نقطه، نقطه عطف ماجراست. همان نقطه عطفي كه جناح‌هاي رقيب و نامزدهاي آن، قاليباف و رئيسي، تمايل به تكرار آن ندارند؛ آنان از پيروزي برجام ناراحت نيستند. آنان نگران پيوند مردم با ديپلماسي هستند. همواره دو نوع نگرش به حوزه ديپلماسي در سطح كلان وجود دارد؛ برخي بر اين باورند كه با مشاركت مردم در اين زمينه به نتيجه مطلوب‌تري خواهند رسيد و برخي معتقدند ديپلماسي در خفا و به دور از انظار به نتیجه بهتری می‌رسد. از قوام و مصدق به عنوان دو نمونه تاریخی این طرز تلقی می‌توان نام برد.
 قوام، سیاست‌پیشه‌ای بود که باوری جدی به حضور مردم نداشت و مي‌اندیشید دیپلماسی بدون مردم و در خفا راحت‌تر پیش می‌رود. درست برعکس مصدق که همواره در میان مردم بود. اما نکته مهم در دیپلماسی دولت روحانی که اصولگرایان و نامزدهای آنان را آزار می‌دهد، پیوند دیپلماسی با سیاست داخلی است. معمولا مردان موفق در دیپلماسی، محبوب مردم مي‌شوند و گام‌های مؤثری در سیاست داخلی برمي‌دارند. اصولگرایان و مخالفان روحانی از این نگران‌اند که این شیوه دیپلماسی به موضوعات بین‌المللی و مسائل داخلی دیگر نیز تسری پیدا کند و ادامه این روش و نحوه برخورد در خارج و داخل، از طیف‌های اصلاح‌طلب و اعتدال جریانی مقتدر بسازد که نتوان آنان را به‌راحتی از میدان سیاست به‌در کرد. مضاف بر این، اصولگرایان و نامزدهای آنان معتقدند این شیوه که از سر ناگزیری در حل مسئله هسته‌ای به کار گرفته شده، نباید به مسائل دیگر سرايت کند که موجب استحاله کلی ایدئولوژی‌های غالب شود. نقطه ثقل درگیری دولت روحانی و اصلاح‌طلبان همین‌جاست. از سوی دیگر قالیباف و رئیسی بدشان نمی‌آید میوه‌چین این شیوه باشند. شیوه‌ای که آن را قبول ندارند و در فرصتی مغتنم آن را متوقف خواهند کرد. توقف این شیوه برای آنان پیروزی در پیروزی است. نامزدهای اصولگرا، رئیسی، قالیباف و میرسلیم، هر چقدر تلاش کردند خود را مستقل نشان بدهند، نشد و در دومین مناظره دست اتحادشان رو شد و نشان دادند که این همه مجادله بین آنان با اصلاح‌طلبان نه بی‌معنی است و نه صرفا از سر جاه‌طلبی؛ پیروزی برای آنان در این انتخابات آن‌قدر جدی است که ترجیح می‌دهند اگر قرار است شکستی را متحمل شوند، شکستی از سوی اسحاق جهانگیری باشد. آنان می‌دانند اگر جهانگيري پيروز شود، به زانو درآوردن او كار چندان دشواري نيست؛ خاصه آنكه جهانگيري پيش از آنكه مقامي امنيتي- سياسي باشد كارشناس و تئوريسين اقتصادي است. اصولگرایان از طریق رسانه‌ها و نامزدهای خود طالب دو خواسته‌اند؛ تفرقه بین جهانگیری و روحانی و در صورت شکست، شکستی به دست جهانگیری. پیروزی جهانگیری اگرچه پیروزی است، اما در بطن خود شکست نهفته دارد. اینکه دولت روحانی را ناکارآمد جلوه می‌دهد و زمینه را مساعد می‌کند تا در آینده مخالفان دیپلماسی، زیرآب پیوند دیپلماسی با سیاست داخلی بزنند. اصولگرایان می‌دانند اگر جهانگیری پیروز شود، آنان بیش از آنکه از شکست خود بگویند، جهانگیری را فرزند شکست خواهند نامید. فرزندانی که پیروزی‌‌شان ثمره شکست پدرانشان است، اعتمادبه‌نفس کمتری در گام‌برداشتن دارند و ناگزیرند همواره دست‌به‌عصا راه بروند. قاعدتا این شیوه‌، شیوه‌ای نیست که هیچ‌یک از افراد و طیف‌های اصلاح‌طلب تمایل به آن داشته باشند.