روزنامه خراسان
1398/08/02
سوختن استعداد کیانوش مال حرام و زنی که آشی شد!
تو با خودت چه کردی کیانوش؟!حیف از آن همه استعداد و توانایی، از آن اراده و سرکشی از آن تکنیک و لبخند ... حالا تصور این که او المپیک 2020 را از تلویزیون ببیند دردناک است
احسان محمدی
از آن ها بود که برای ستارهشدن خلق شده بود. صورت جذاب، لبخند دلنشین، بازیگوشی غریزی، طراوت جوانی و انبوهی از خلاقیت چشمنواز ... همه را با هم داشت. مهدی حاجیزاده کشتیگیر وزن 74 کیلوگرم تیمملی ایران که سال 2002 در یک کُشتی توفانی محمد عیسی حاجیاف روسی را شکست داد و هم خودش طلا گرفت و هم ایران را به قهرمانی جهان رساند. لقب فنیترین کشتیگیر جهان را در آن سال به او دادند. یک شبه راهی را رفت که هیچ کاروان هزاران سالهای در بیابان نرفته بود. چندماه بعد گفت که در تمرینات همراه تیم ملی شرکت نمیکند. اصرارها برای بازگرداندنش به ریل فایده نداشت. یک شب در برنامه ورزشی با او تماس گرفتند و با قاطعیت گفت: «من تنهایی تمرین میکنم و مشکلی ندارم و خیلی زود به اوج برمی گردم.» اما نه فقط به اوج برنگشت، بلکه حتی نزدیک آن مهدی حاجیزاده که روی تشک کولاک میکرد هم نشد. مسابقات جهانی سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ و یک بار در المپیک ۲۰۰۴ آتن هم عضو تیم ملی ایران بود اما دستاوردی نداشت. هیچ کسی مثل کیانوش رستمی، من را یاد او نمی اندازد. کیانوشی که در المپیک ریو 2016 برای ما رستم شد. وقتی زیر وزنه 217 کیلویی فریاد زد «ایراااااااان» چه سرخوش بودیم اما او هم راهی را رفت که پیشتر مهدی حاجیزاده رفته بود. تمرین به تنهایی و دور از تیم و حاشیه و ... اما عملاً شانسی برای حضور در المپیک 2020 ندارد. امتیازهای ورودی را کسب نکرده است و تحت هیچ شرایطی نمیتواند نماینده ایران در دسته 96 کیلوگرم باشد، مگر آن که شرایط معجزه واری رقم بخورد که امکانش وجود ندارد. وقتی دست به تک روی زد، حرف کسی را گوش نداد، تماسهای تلفنی را پاسخ نمیداد، در اینستاگرام پست میگذاشت، رابطهاش با مربیان تیم ملی تیره شد از حسین توکلی گرفته تا سجاد انوشیروانی و حالا محمدحسین برخواه. وقتی گفت برادرش باید مربی اش باشد و اردوی خارج از کشور می خواهد و برای فدراسیون هم تره خرد نکرد اسمش را گذاشتند کیانوش مغرور! و نتیجه اش یک سقوط تمام عیار بود. از روی سکوی قهرمانی تا یک «اوت شده» در مسابقات جهانی و آسیایی. حیف از آن همه استعداد و توانایی، از آن اراده و سرکشی، از آن تکنیک و لبخند ... حالا تصور این که او المپیک 2020 را از تلویزیون ببیند دردناک است. در رخ دادن این اتفاق فقط کیانوش رستمی مقصر نیست. فدراسیون وزنهبرداری و وزارت ورزش که در طمع کسب مدال به هر قیمت، گام به گام مقابل خواستههای او عقبنشینی کردند هم مقصرند. این یک خسارت ملی است. مثل سال ها سرمایهگذاری و هزینه برای تراشیدن یک الماس و بعد پرتاب کردن آن به داخل مرداب! روایت مال حرام روزی که پستههای خندان برایمان میآوردند خوشحال بودیم، لبخند پسته های خندان به ما میگفت انبر و چکش را بیندازید دور. حدود 300 هزار نفر مهاجر افغانستانی در شهرک گلشهر مشهد زندگی میکنند. اما ما از سبک زندگی این عزیزان چه میدانیم؟ شاید تنها به قدر اندکی. یکی از ساکنان این شهرک در وبلاگ اش برشهایی از زندگی در این شهرک در گذشته و زمان حال را روایت میکند؛ در وبلاگی به نام «یادداشتهای یک مهاجر افغان» مادرم میگفت این ها را نخورید، اگر خوردید مطمئن باشید که در شکمهای تان مار میشود. آخر اینها مال حرام است فقط باید بشکنید و پوستهایش را بیندازید دور و مغزها را سالم در آورید. کار سختی بود 2 مَنَش میشد 6 کیلو یعنی باید 6 کیلو پسته را بشکنی آن وقت از این 6 کیلو باید 3 کیلو مغز تحویل صاحبکار دهی. یک چادر کف خانه پهن میشد و آن وقت یک تکه سنگ و چند تا چکش. صدای چکشها فضای خانه را پر میکرد. اولش اشتیاق داشتی و دوست داشتی همهشان را بشکنی اما بعد وقتی چکش دمار از انگشت اشاره دست چپت در میآورد کمکم بدت می آمد. همه خانههای مهاجران گلشهری پسته میآوردند و رقابتی بود. وقتی میشنیدی خانه همسایه 2 من پستهاش را تحویل داده و 2 من جدید آورده است، درد سرانگشتهایت را فراموش میکردی. بعدها انبرهای مخصوص پسته شکنی به بازار آمد. آن هم ساخته دست آهنگرهای با استعداد افغان، قیمتش 600 تومان بود و برای خرید یکی از آنها باید 3 من پسته میشکستی. کمی کار را راحت میکرد اما مرهمی برای سرانگشت اشارهات نبود . جنگ ایران و عراق بود و زندگی سخت، برای مهاجرها سختتر، روزی که پستههای خندان برایمان میآوردند خوشحال بودیم، لبخند پسته های خندان به ما میگفت انبر و چکش را بیندازید دور. تنها با دست های خالی میشد کار کرد. پوستهای پسته را میدادیم به پیر مرد فقیر سر کوچه، آخر او پولی نداشت که نفت بخرد. یک بخاری چوبی داشت که به جای چوب، پوست پسته داخلش میریخت . سال ها از آن روزها میگذرند و هنوز هم وقتی پسته میبینم فکر میکنم این ها مال حرام است و نباید خورد.
صبریه زن کریم آشی شد
امروز مرخصه ولی تا یه مدتی فقط سوپ و آش
احسان عبدیپور
عبدو جمیله میگه یه بار هم که ما عاشق شدیم، اداره اماکن نذاشتمون. گفتم: عاشق کی عبدو؟ گفت: هی... . گویا میزنه و عبدو عاشق صبریه دخترِ رباب میشه، منتها صبریه از خیلی سالها پیش عاشقِ جیگر بوده، عبدو خواسته جیگرفروشی بزنه که شب تا شب صبریه رو بکشونه پای بساط و همو لابهلاها عشقِ بهقول خودش تا بُن استخون خانه کردهاش را برملا کند، ابراز کند... گفتم خو احمق میرفتی مستقیم بهش میگفتی. گفت: نههههه او اصلا عاشق این بود که زنِ یه شوهرِ جیگری بشه. گفتم خو آخرش چی شد؟ شوهر چه رنگی کرد؟ گفت: رفت زن کریم آشی شد! گفت: مو یه مشت جیگری جور کردم نهادم رو گاری گفتم قبر پدر اماکن و صنف و شهرداری و رفتم سرِ نبش کوچه شون بساط کردم. هنوز جیگرامه سیخ نکرده بیدم که طبق پیشبینیم صبریه، سیخ جلو بساطم سبز شد. از دلخوشی نه آسمون بیدم و نه زمین. گفتم شب اولمه، پول نمیگیرما صبریه خانوم! همو شو، صبریه چنانی زد رو سیوهفتا سیخِ جیگر که سهِ بعد نصف شو بردنش بیمارستان، چهار، چهار و نیم ای طرفا آپاندیسشه درآوردن انداختن دور. فرداش دکتر میاد سر تختش میگه بهتری صبریه خانوم؟ صبریه با ناله میگه: ها... دکتر میگه خیلی خب. امروز مرخصه ولی تا یه مدتی فقط سوپ و آش و اینا بخوره. بعد سر جنبوند و گفت: سوپ خو مُد نبود او موقع... ولی آش... آش تا دلت بخواد.
سایر اخبار این روزنامه
صحت خبرخراسان درباره ممنوعیت به کارگیری منشی زن تایید شد
اظهارات روحانی درباره برجام، مبارزه با فساد و درشت گویی ها
سوختن استعداد کیانوش مال حرام و زنی که آشی شد!
آشغال های چرخ کرده!
بودجه زیارت امسال هم محقق نشد
توافق سوچی وراه دشوار اردوغان
قولنامه حذف می شود
به مراکز مختلف مراجعه می کنند تا جهت پرونده را تغییر دهند
سفرهای کاغذی روی بورس!
برد- برد به سود مقاومت
طلسم اتصال راه آهن خراسان شمالی به سراسری شکست
تورم سالانه پس از 16 ماه نزولی شد
دردی بدتر از HIV و سرایت وعده درمانی به مدارس!
آدم کشی برای 200 هزار تومان!