پدیده زم

 
 
 
 


نديدن واقعيات برسازنده پديده‌ها و نگاه صرفا سياسي و بهره‌بردارانه از آنها، نه تنها دردي از دردهايي که جامعه ما بدان مبتلاست را دوا نمي‌کند، بلکه امکان ظهور و بروز آنها در اشکالي ديگر را فراهم مي‌آورد. فهم چيستي و چرايي شکل‌گيري پديده زم نيز از اين قاعده پيروي مي‌کند. روح‌ا...‌زم به‌عنوان يک شخص را نبايد جدي گرفت و در عين حال به اندازه‌اي که به‌عنوان پديده‌اي محصول پديده‌هاي سياسي- اجتماعي است، نمي‌توان آن را جدي نگرفت. او از اين جهت جدي نيست که نه شخصيت برجسته‌اي است، نه دانش خاصي دارد و نه واجد برجستگي‌هاي سياسي خاص و يا عقبه‌اي سياسي است و از آن جهت جدي است که وقتي او با اين ناتوانمندي‌ها مي‌تواند در وضعيت سياسي حاکم بر جامعه ما، بحران‌سازي کند، شخصي با توانمندي‌هايي همسان يا بيشتر، مي‌تواند در وضعيتي مشابه در ايجاد بي‌نظمي و بحران، نقش‌آفريني کند. در اين نوشته برآنيم تا از منظر پديدارشناسي، چيستي پديده زم را مورد واکاوي قرار دهيم. پديدارشناسي با تفکيک آگاهيِ با واسطه و بي‌واسطه از يکديگر، آگاهي انسان را از پديدارهاي ذهني که بدون واسطه در ذهن وي ظاهر مي‌شوند و ممکن است حتي عينيتي هم نداشته باشند، مطالعه مي‌کند. «هوسرل» يکي از برجستگان مکتب پديدار شناسي، معتقد است هر فعاليت ذهني وجه التفاتي خاصي دارد، يعني چيزي که ذهن ما در موردش به تفکر مي‌پردازد در يک لحظه خاص به دليل التفات ذهني موجود م‍ي‌شود، حال آنکه ممکن است آن وجود ذهني، موجودي عيني نباشد. زم واقعي، نه آنچيزي بود که خود نمايان مي‌کرد و نه آنچيزي است که نمايانش مي‌کنند. او آنگاه که آمدنيوز را مديريت مي‌کرد، برساخته /برسازنده گفتماني پشتيبانش بود و آنچه امروز هست نيز معطوف به گفتمان ديگري است. پديده زم، محصول دوقطبي‌هاي گوناگون شکل دهنده امر سياسي در عصر کنوني است. وضعيت/ناوضعيت قطبي شده راديکال در عرصه سياست خارجي در تشديد وضعيت/ناوضعيت عبور کرده از امر سياسي به امر امنيتي، نقشي اساسي بازي مي‌کند. واقعيتي کاريکاريکاتوريزه شده که در فقدان واقعيت واقعي، ميداندار عرصه سياست مي‌شود. جامعه اتميزه شده به تعبير هانا آرنت مستعد شکل‌گيري پديده‌هاي افراطي و گزاف‌گراست. در جامعه اتميزه و ناتشکل يافته، امر عمومي يا سياسي در شکلي بيمارگون و زائده‌اي رخ مي‌نماياند. اهالي اجتماع/جامعه، در تقابل و تضاد با منافع عمومي خويش به برکشيدن سوژه‌هاي امنيت‌سوز نقش‌آفريني مي‌کند. پديده زم شاهدي قوي بر وجه اتميزه شده جامعه ايراني است. جامعه‌اي که از وضعيت اجتماع عبور کرده است و تا جامعه در مفهوم مدرن آن فاصله دارد، جامعه‌اي اتميزه است. تعبير جامعه‌شناس اصلاح‌طلب، حميدرضا جلايي‌پور، تعبيري گوياست. ايشان جامعه ايران را جامعه‌اي کژمدرن تعريف مي‌کنند. وجه اتميزه شده جامعه ايراني که در آن روح‌ا... زم به مرجع و منبع خبري تبديل مي‌شود.اين کژمدرني در سياست و واقعيت به شدت مجازي شده (به تعبير محمدرضا تاجيک) به شدت تشديد شده است.از منظري ديگر به موضوع بنگريم؛ جامعه‌شناسان بر اينکه در بطن و متن جامعه ايراني، وجوه و لايه‌هاي گوناگوني وجود دارد که اين جامعه را به جامعه‌اي جنبشي تبديل کرده است، اجماع نظر دارند. اين جامعه جنبشي در برهه‌هاي گوناگون از دوم خرداد 76 بدين‌سو، به‌صورت مسالمت‌آميز، مطالبات خود را بيان کرده است. به‌رغم کاميابي‌هاي مقطعي، اما نهادهاي برآمده از اين جنبش‌هاي بهبودخواه مسالمت‌آميز نتوانسته‌اند صدا و پاسخي مناسب به مطالبات جامعه جنبشي باشند. به عبارتي مطالبات جامعه جنبشي در حبس و حصارهاي مخالفان بهبود و اصلاح امور، مسدود گرديده است. در اين فضا امکان ظهور و بروز پديده‌اي هم چون پديده زم فراهم مي‌آيد. در وضعيت سياسي و دموکراتيک، زم در زم متوقف مي‌شود و امکان تبديل شدن به يک پديده فراگير و امنيت‌سوز را نمي‌يابد، همچنان که در يک ناوضعيت به پديده‌اي اخلالگر تبديل مي‌شود و در تقابل با روالمند‌سازي، مورد بهره‌برداري مخالفان داخلي و خارجي نرماليزاسيون تبديل مي‌شود. پديده زم را مي‌توان محصول همزمان ناوضعيت سياسي حاکم بر فرهنگ سياسي، شکاف‌هاي متراکم و فزاينده سياسي- اجتماعي، سياست واقعي به شدت مجازي شده، اتميزه شدگي و ناتشکل يافتگي افراطي جامعه، کژکارکردي نهادهاي سياسي مخصوصا نهاد رسمي رسانه، زوال اميد و اعتماد اجتماعي، پيشي گرفتن نگاه امنيتي بر نگاه سياسي، سياست‌زدگي و راديکال‌شدگي سطوح مختلف اجتماع دانست. عبور از پديده‌هايي چون پديده زم بدون عبور از مبادي و مباني فرهنگ سياسي و مقدمات و مقومات ناوضعيت زم‌پرور امکان‌پذير نيست.