ما چه می‌دانستیم؟‌!

این تازه شروع ماجراست
ما چه می‌دانستیم؟‌!

ناهید مولوی



گاهی باید از پایان شروع کنیم، حتی اگر در طول تاریخ اتفاقات مهم‌تری رخ داده باشد. مانند نخستین حضورِ محدود، مانند ۱۴ گل، مانند یک شروع قوی برای ۲۰۲۰.
گاهی باید از پایان شروع کنیم، پایانی که برای همه زنانی که روز پنجشنبه به آزادی رسیدند همه چیز را شروع کرد.
ما چه می‌دانستیم پایان بازی چه شکلی است؟ ما که تمام عمر از تلویزیون فوتبال تماشا کردیم و‌ با سوت داور همه چیز برایمان تمام می‌شد. ما چه می‌دانستیم وقتی سوت زده می‌شود و تلویزیون می‌رود روی خط آگهی بازرگانی تازه یکی از باشکوه‌ترین اتفاقات فوتبال در استادیوم رخ می‌دهد؟
ما چه می‌دانستیم، مایی که در عمرمان پای در استادیوم نگذاشته بودیم؟
ما نمی‌دانستیم اما وقتی سوت پایان زده شد، دلمان نیامد پشت به سبزی چمن کنیم و به همین راحتی سکوها را ترک کنیم، همه ایستاده بودیم، چرایی‌اش را نمی‌دانم، شاید هم می‌دانم اما توان بیان و انتقالش را با این کلمات ندارم. یعنی فقط باید جای ما باشی که بفهمی چرا در آن لحظه میخ می‌شوی سر جایت و سکو‌ را ترک نمی‌کنی.
شیپورها حتی یک لحظه هم آرام نمی‌شدند، همه ایستاده بودند و تشویق‌ها ناهماهنگ بود اما در میان همان تشویق‌ها و شعارها چند نفر با صورت رنگ کرده روی صندلی‌ها ایستاده بودند، دست‌هایشان در هوا به هم می‌خورد و با هم فریاد می‌زدند: «کاپیتان تیمتو بردار و بیا».
کاپیتان تیمش را کجا بیاورد؟ این مهم‌ترین سؤال آن لحظه بود. برای یافتن پاسخش فقط چند دقیقه زمان لازم بود تا یکی از باشکوه‌ترین لحظه‌های روز پنجشنبه آزادی رقم بخورد.
کاپیتان تیمش را آورد برای تشویق، تشویق آنهایی که ۹۰ دقیقه از پای ننشستند و بی‌وقفه تیم ملی را تشویق کردند. کاپیتان مقابل جایگاه زنان دستانش را بالا برد و برای بسیاری کف زد، برای آنها که توانستند بیایند، برای آن بسیاری که پشت درها ماندند در حالی که سکوهای خالی آزادی به زشتی خودنمایی می‌کردند، برای آنهایی که سال‌ها پشت درهای آزادی ماندند و برخوردهای خوبی ندیدند. کاپیتان تیمش را آورد برای همه آنهایی که جایشان خالی و اما نامشان بر زبان و کاغذنوشت‌های بسیاری بود.
ما چه می‌دانستیم پایان بازی آنقدر باشکوه است، آنقدر که با هر کف زدن کاپیتان اشک از چشمان بسیاری جاری شود و تازه بفهمی جادوی فوتبال یعنی همین لحظات. لحظه‌ای که برای رسیدن به آن هزینه‌های سنگینی داده شد، گاه پشت در استادیوم‌ها تحقیر شدند و برخوردهای ناخوشایند دیدند، گاه بازداشت شدند و گاه مورد تمسخر قرار گرفتند. همه اینها برای یک حق ساده، حقی که هنوز بخش زیادی از آن محقق نشده، هنوز بسیاری پشت درها ماندند. پنجشنبه بسیاری از مسئولان خوشحال بودند. اما شاید بهتر باشد کمی واقع‌بینانه‌تر به این داستان نگاه کنند و این واقعیت را ببینند که اتفاق تاریخی روز پنجشنبه لازم بود تا مقابل فیفا آبروداری کنند و فوتبال ایران را از تعلیق نجات دهند اما برای زنانی که مطالبه ورود به ورزشگاه را دارند کافی نیست. آنها هنوز مطالباتی‌ دارند که روی زمین مانده است.