دردسرهای منفعت طلبی ترامپ

در نیمه دوم قرن بیستم و پس از جنگ جهانی، ایالات متحده آمریکا مدتی با برتری بالایی که در حوزه نظامی، تکنولوژیک و اقتصاد داشت قدرت هژمون نام گرفت و در این جایگاه به عنوان سلطه گر برتر در راس هرم نظام سرمایه‌داری و لیبرالیسم توانست کشورهای زیادی را به عنوان پیروان و وابستگان به قدرت هژمون، با خود همراه کند. در این دوره آمریکاییان برای تداوم و تثبیت هژمونی با طراحی و برنامه‌ریزی استراتژیک  در ایجاد شبکه‌ها و کانال‌های مالی و پولی بین‌المللی و تاسیس نظام «برتن وودز» همانند صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی همترازی دلار آمریکا و طلا در تبادل ارزهای خارجی را تثبیت کردند. رسالت بین‌المللی قدرت هژمون این بود که تجارت و اقتصاد بین‌الملل را سر و سامان داده و به تثبیت برساند و از تخلفات مالی و پولی بین‌المللی جلوگیری کند ولی در دهه‌های بعد پس از فراگیری و گستردگی استفاده از دلار آمریکا در مبادلات تجاری و مالی بین‌المللی، ایالات متحده  با پایان دادن به سیستم برتن وودز، عملا دلار آمریکا را پشتوانه مالی و پولی همه کشورها قرار داد. از آن دوره تاکنون با برآمدن قدرت‌های نو ظهور در زمینه اقتصاد و تکنولوژی، ایالات متحده در سراشیبی افول قرار گرفته و پس از تنزل به مرتبه ابرقدرتی هم اکنون در بعضی از شاخص‌ها در مرتبه ای پایین تر از چند قدرت برتر دنیا قرار دارد. ولی اثرات سیستم برتن وودز و وابستگی اقتصادی دنیا در تجارت و تاثیرگذاری در اقتصاد سیاسی بین‌الملل توسط این دولت مشهود است و هم اکنون با همان اهرم و با تحریم اقتصادی در رشد اقتصادی قدرت‌های نو ظهور که با سیاست‌های بین‌المللی آمریکا همراه نیستند اختلال ایجاد می‌کند.
مسلما از  قدرت‌های بین‌المللی و دولت – ملت‌هایی که صاحب نفوذاند  انتظار می‌رود پشتیبان و مسبب نظم جهانی در حوزه امنیتی، نظامی و اقتصادی و حامی قوانین بین‌المللی دریانوردی، هوافضا، محیط زیست و کاهش فقر و مسئله مهاجران باشند. ایالات متحده در نیمه دوم قرن بیستم با توجه به توان مالی و نظامی بالا برای سامان دادن به این امور در بیشتر حوزه‌ها  و موضوعات بین‌المللی مداخله کرده است. برخی از کارشناسان امور بین‌الملل این رویه پدرسالاری و تعدیل و یکسان سازی امور بین‌المللی با سیاست آمریکایی را تایید می‌کنند و در مقابل برخی دیگر سرپرستی و یکتا انگاری ایالات متحده را به نقد می‌کشند ولی به هر جهت متولی بودن امور بین‌المللی هزینه‌های سنگینی را به اقتصاد آمریکا تحمیل کرده است.
جهان با پشت سرگذاردن دوره شکل گیری اتحادیه‌ها و فدراسیون‌های منطقه‌ای در عصر انفجار اطلاعات و سرعت یافتن ارتباطات در فرآیند جهانی شدن  قرار دارد، صاحب نظران جامعه‌شناسی سیاسی نوین بر این باورند در این فرآیند با افزایش مهاجرت و تبادل فرهنگ‌ها و ارزش‌ها و با کم رنگ شدن مرزهای ملی و محلی به همه افراد از هر رنگ و نژادی بعنوان شهروند جهانی نگریسته می‌شود.
با روی کار آمدن جمهوریخواهان در دولت آمریکا و ریاست دونالد ترامپ که دارای ویژگی‌های شخصی چون ناسیونالیسم افراطی، روحیه منفعت طلبی و تجارت است و تلاش‌هایی که برای خروج از معاهدات بین‌المللی و کاهش هزینه‌ها و انزوای ایالات متحده در امور عمومی بین‌المللی کرده است  همه نظریه پردازان و و نخبگان را در شوک فرو برده است. تقویت اقتصاد داخلی و اندیشه ناسیونالیسم در همه افراد و دولت‌ها وجود دارد ولی زنگ خطر آن با پدیده نوین وطن پرستی ترامپ با همراهی برخی از سیاستمداران در دیگر کشورها به صدا در آمده است. خروج انگلستان از اتحادیه اروپا و شانه خالی کردن از هزینه‌های عمومی اتحادیه اروپا و سخنان رئیس جمهور برزیل درعدم توجه به موضوع محیط زیست بین‌المللی و تخریب جنگل‌های آمازون برای کشت غلات از نمونه‌های این پدیده نوین است. مسلما همه شهروندان در زیست  جهانی از جامع نگری و تصمیم مثبت سیاستمداران قدرت‌های بین‌المللی منتفع می‌شوند. هم اکنون با گرم شدن زمین و جداشدن قطعات کوه‌های یخ در قطب زمین و بحران‌های زیست محیطی در همه قاره‌ها و نواحی جهان انتظار اینست سیاستمداران جهانی بجای منافع شخصی و ملی خود به پیامد‌ها و عوارض زندگی آینده و نسل‌های پیش رو بیندیشند و انصاف و مدارا و حفظ منافع بشری را در دستور کار قرار دهند.