روزنامه همدلی
1398/07/17
هوشنگ ماهرویان در نقد چهره چهگوارا در ایران: روشنفکران جرات نقد چهگوارا را ندارند
صفایی فراهانی با رفتن به جنگلهای شمال، فضای روشنفکری ایران را منحرف کردهمدلی| رضا دستجردی: چهگوارا یا اِلچه، پزشک، چریک، سیاستمدار، نظریهپرداز جنگی و انقلابی مارکسیست زاده آرژانتین، از جمله شخصیتهای اصلی انقلاب کوبا بود که چهره و ظاهر او بهطور فراگیر به عنوان یکی از نمادهای انقلاب در جهان و ایران شناخته میشود. با این وجود، از چهگوارا، شخصیت تاریخی متناقضی که گاه احترام و گاه انزجار را در اذهان تداعی میکند، باقی مانده است. این تناقض را میتوان به وضوح در بسیاری از بیوگرافیها، خاطرات، مقالات، مستندها، آهنگها و فیلمهای مرتبط با وی مشاهده کرد، به طوری که وی امروز به راستی به یکی از الگوهای نوجوانان و جوانان ایرانی بدل شده است؛ قشری که چندان چیزی از گذشته و اندیشههایش نمیدانند. هوشنگ ماهرویان در گفتوگو با همدلی، ضمن تبیین چرایی عدم توجه به اندیشههای چهگوارا، به انحرافات جریان روشنفکری متاثر از چهگوارا در جامعه دیروز و امروز ایران میپردازد.
چرا خشونتهای چهگوارا هرگز در ایران مورد توجه قرار نگرفت و علیرغم برخی انتقادها که به او میشد، به یک الگوی مبارزه تبدیل شد؟
تئوری «کانون» که با ترجمه یادداشتهای جنگهای چریکی چهگوارا و «انقلاب در انقلاب» رژی دبره، که دو سال بعد توسط خود او رد شد، ولی ردیهاش را هیچ وقت روشنفکری ایران ترجمه نکرد و نگفت که وی چه بلایی بر سر کشور کوبا و دیگر کشورهای مشابه آورد در این خصوص قابل توجه است. متاسفانه ما هم شاهد همین حرکت هستیم و متاسفانه حرکت سیاهکل هم دقیقا از جریان کوبا نشات گرفته بود. من سارتر را تنها به عنوان یک فیلسوف قبول دارم که اگزیستانسیالیسم را با خود به ارمغان آورد و آن را توضیح داد، ولی مسائل رادیکالی را که وی مطرح میکرد قبول ندارم. اما متاسفانه آثار او چاپ شد و دست به دست گشت. متاسفانه نقدی هم بر آثار او ننوشتهاند که اینها چیست که مینویسی و تو بهتر است به فلسفهات بپردازی. آخر و عاقبتش را هم دیدیم، کوبا به یکی از فقیرترین کشورهای آمریکای لاتین تبدیل شد که فاقد توسعه سیاسی و اقتصادی، دموکراسی و تعدد احزاب است و در واقع هیچ چیزی ندارد. امروزه کوبا کشوری است که فقر در آن میان مردم تقسیم شده است و هر روز هزاران نفر برای فرار از کوبا خود را به دریا میاندازند و متاسفانه طعمه کوسه و نهنگ میشوند تا شاید به آبهای آزاد برسند. این مفاهیم برای کشوری که مطلقا آزادی سیاسی، تعدد احزاب و آزادی انتشارات را نمیفهمد چه مفهومی دارد؟
از سوی دیگر، چهگوارا آثار مخربی بر جامعه ما به جای گذاشت که شما هنوز نمیتوانید آن را به درستی تحلیل کنید. لازمهاش این است که هنوز بگویید ماجراجویی و آوانتوریسم بد است. روشنفکری باید از آزادی اندیشه و دموکراسی دفاع کند تا جامعه را رشد دهند. اینکه بگویند برو در خانه بنشین یا به کوه پناه ببر که جامعه را نجات نمیدهد. 13نفر به سیاهکل رفته بودند که بعد خود روستاییها آنها را میگیرند و تحویل میدهند. هنوز هم که هنوز است نمیتوانند آن واقعه را نقد کنند، همچنان به آن، حماسه سیاهکل میگویند و در نظر نمیگیرند که این حماقت روشنفکری بود که چنین چیزی را پدید آورد و پشت سر آن چریک شهری، و امثال آن ترجمه شدند که جامعه را به هم ریخت.
وظیفه روشنفکری این است که بگوید تروریسم و ماجراجویی چیز بدی است. روشنفکری باید از آزادی اندیشه و قلم دفاع کند، نه اینکه از چنین جریانی حمایت نماید. ببینید وقتی خودشان به پیروزی رسیدند چقدر قتل و جنایت مرتکب شدند، چرا که چیزی به نام تفکیک قوا یا استقلال قوه قضاییه وجود نداشت. نمونهاش رهبر کره شمالی است که اعلام کرد برای وحدت بیشتر این کشور، هفت نفر را کشته است. یعنی چه هفت نفر را کشتهاند؟ تو چه کارهای که هفت نفر را کشتی، مگر تو قوه قضاییه هستی؟ اینها اصلا عنوانی به نام قوه قضاییه و استقلال آن را نمیپذیرند. این تفکر، تفکری نیست که به دموکراسی، توسعه صنعتی و توسعه اقتصادی برسد، لذا جامعه را بیچاره میکند، همانطور که آمریکای لاتین را بیچاره کرد و این همان چیزی بود که در دهه چهل و پنجاه، روشنفکری ایران اسیر آن شد و نمیتوانستند بگویند این تئوری، تئوری غلطی است. تئوری درست این است که در آن جامعه توسعه و انسان رشد پیدا کند، روابط جهانی صحیح پدید آید و به دنبال آن صنایع تحول پیدا کند، دموکراسی و آزادی بیان ایجاد شود، اما همانطور که میبینیم هیچ کدام از این تئوریها در نظریههای فیدل کاسترو و چهگوارا نبودند. زمانی که رژی دبره نویسنده کتاب «انقلاب در انقلاب» به فرانسه میآید و کتاب خود را نقد میکند، به تدریج متحول شده و متوجه میشود که رفتن به آمریکای لاتین چه کار اشتباهی بوده است.
با توجه به محبوبیت چهگوارا در ایران چرا چهره واقعی چهگوارا در ایران تا این حد تحریف شده است؟
متاسفانه هنوز هیچ روشنفکری جرات نمیکند با چهره چهگوارا به صورت انتقادی برخورد کند. به دلیل اینکه آنقدر او را بالا بردهاند که دیگر نمیشود او را به زمین آورد و مورد نقد قرار داد. به نظر من، نشریات باید کوشش کنند بگویند تئوری «کانون» چه آثار مخربی حتی در خود آمریکای لاتین داشته است. برزیل یا مکزیک را با کوبا مقایسه کنید و ببینید چقدر با یکدیگر تفاوت دارند. بسیاری از صنایع کشورهای ذکر شده رشد پیدا کردند، در صورتی که آقای فیدل کاسترو، تنها فقر را در کشور کوبا توزیع کرد. وقتی در ایران به کسی که جان خود را کف دستش گذاشته و تفنگ به دست گرفته، عنوان قهرمان اطلاق میشود، دیگر نمیشود از او انتقاد کرد.
چهگوارا در مبارزه با سرمایهداری چه اصولی را رعایت میکرد و آیا به این اصول پایبند بود؟
انقلاب کوبا از پایه تئوریک قوی مارکسیستی برخوردار نبود. زمانی که انقلاب اکتبر اتفاق افتاد لنین مدتی در اروپا بود و با سوسیال دموکراتهایی چون کائوتسکی و برنشتاین، برخوردهای بسیاری داشت. من لنینیسم را قبول ندارم، اما زمانی که لنین روی کار آمد برای خود پایههایی تئوریک چید و حکومتی را روی کار آورد که نهایتا به استالین ختم شد، با این حال پایههای تئوریک مارکسیستی داشت که چپ دنیا را هم تحت تاثیر خود قرار داده بود. اولین کسی که در احزاب کمونیست، لنینیسم را نقد کرد، انریکو برلینگوئر، رهبر حزب کمونیست ایتالیا بود که اگرچه من او را قبول ندارم، ولی نظرگاههای وی از پایههای تئوریک برخوردار بود، در صورتی که جریان کوبا هیچ اساس تئوریک قوی نداشت. قویترین آن همان «انقلاب در انقلاب» است که توسط خود رژی دبره نقد شد. یا یادداشتهای جنگهای چریکی چهگوارا بود که هیچ چیز خاصی نداشت، همانطور که چریکیسم هم در ایران پایه تئوریک قوی نداشت.
همکاری چهگوارا با فیدل کاسترو چگونه بود، با چه انگیزههایی شکل گرفت و چرا این همکاری عاقبتی نداشت؟
این همکاری انگیزه ماجراجویانه داشت، شانسشان هم این بود که در کوبا به پیروزی رسیدند. اما آوانتوریسم پایههای دموکراتیک ایجاد نمیکند. شما برای پایههای دموکراتیک، اول باید فرهنگ دموکراتیک ایجاد کنید و برای ایجاد فرهنگ دموکراتیک نخست باید از دموکراسی و آزادی اندیشه دفاع کنید، مواردی که هیچکدام در افکار و اندیشههای این دو تن وجود نداشت، همانطور که در روسیه و چین هم نبود. روشنفکری قبل از مشروطه ما، تحت تاثیر روشنفکری فرانسوی بود، به همین دلیل افرادی همچون آخوندزاده و غیره بر مونتسکیو و ولتر تکیه کردند، اما در زمان پهلوی دوم، اندیشههای لنین، مارکس و مائو تسهتونگ و بدترین آنها که تئوری «کانون» چهگوارا و فیدل کاسترو بود، وارد
ایران شد.
امروزه چه چیزی از فضای چپگرایی دهه پنجاه که باعث رشد چهره چهگوارا شد، باقی مانده است؟
امروزه هیچ چیزی از چهگوارا باقی نمانده است، چرا که چهگوارا چهرهای کاملا منفی است و وجهه مثبتی ندارد. چهره مثبت، روشنفکری است که کار فکری مثبت کرده باشد، اما چهگوارا چه کار فکری کرده است؟ جز اینکه معتقد بود اسلحه به دست گیرد، بعد هم که به پیروزی رسید، همه را بگیرد و بکشد، اینها اندیشه نیست. روشنفکری وظیفه دیگری دارد. اینها فضای روشنفکری را منحرف کردهاند، همانطور که فراهانی با رفتن به جنگلهای شمال، روشنفکری را منحرف کرد. هنوز هم حاضر نیستند پشت سرشان را نگاه کنند و بگویند که این چه بلایی بود بر سر مردم آوردند. بعد هم دیدید که روستاییها خودشان آنها را آوردند و تحویل دادند، با این وجود هنوز هم به آن رستاخیز سیاهکل میگویند و حاضر نیستند نظر خود را عوض کنند. تاریخ را باید انتقادی خواند و انتقادی با آن برخورد کرد. چرا کوچکترین زمینهای از دموکراسی در کوبا وجود ندارد؟ چون اندیشه استبدادی اجازه رشد به این کشور نداده است. اندیشه دموکراتیک یعنی این که من بتوانم مخالف فکریام را در کنار خود بپذیرم و او را دوست داشته باشم، اما آنها اینگونه نبودند. استبدادی بود که اگر هم به پیروزی میرسید فقط کشتار
بلد بود.
شاعرانی همچون ابتهاج و کسرایی، چه تاثیراتی از چهگوارا در شعرهایشان گرفتهاند؟
بسیاری از شاعران ما مانند شاملو که شاعر برجستهای بود، «دیگر گونه مردی آنک، که خاک را سبز میخواست و عشق را شایسته زیباترین زنان»، این شعر را برای مهدی رضایی گفته است، این همه هم شعر برای خسرو روزبه سروده است، که وقتی کیانوری آمد و گفت که خسرو روزبه، محمد مسعود را کشته است، شعر خود را پس گرفت، یا بعد از دهه پنجاه اکثر شعرهای شاملو در ستایش چریکیسم بود، حالا هم تا امروز وقتی میخواهند از شاملو دفاع کنند میگویند این همه شعر گفته است. بله این همه شعر سروده است، ولی شاعر اشتباه کرده که شعر گفته، آیا قهرمان ساخته است؟ یک دانشجوی بیست و یک ساله هم وقتی میخواهد قهرمان شود به خانه تیمی میرود، در صورتی که باید زبان خود را بهتر کند، کتابهای خوب ترجمه کند و در کنار آن، بنویسد تا فرهنگ جامعه را رشد دهد، نه اینکه اسلحه دست بگیرد و به خانه تیمی برود.
سایر اخبار این روزنامه
میرزایی نیکو در گفتوگو با همدلی: تاکتیک اصلاحطلبی را میتوان تغییر داد ولی مبانی آن را خیر
پروانه مافی: تحقق انتظارات مردم رویکرد جدید اصلاحطلبان باشد
ارزیابی «همدلی» از سیاستهای نظام بانکی در پرداخت تسهیلات به متقاضیان وام تاخت و تاز دانهدرشتها!
هوشنگ ماهرویان در نقد چهره چهگوارا در ایران: روشنفکران جرات نقد چهگوارا را ندارند
حزب توده مبلغ ایدئولوژی مارکسیسم بود، نه نظریههای مفید کشورداری
بررسی تغییر گفتمان اصلاحات از سوی اصلاح طلبان انقلاب در اصلاحات
گزارش همدلی از باز شدن دربهای ورزشگاه آزادی بر روی زنان رنج دوران بردهایم
طرح نگران کننده آنکارا و مخالفت ایران بازی جدید اردوغان برای سوریه
دستور رئیس جمهوری به وزارت اطلاعات: «جامعه امن» به جای امنیتی
گزارش همدلی از دستگیری نمایندگان کارگران شرکت هفتتپه در راه مجلس بازداشت در راه خانه ملت
پشت پرده تحرکات جدید آنکارا در شمال سوریه
پروانه سلحشوری: جریان اصلاح طلبی نیازمند بازتعریف است
پروانه مافی: تحقق انتظارات مردم رویکرد جدید اصلاحطلبان باشد
شهردار تهران: با شناخت آینده تهران را ترسیم کنیم