آغوش گشوده‌ای برای ایران




حسین گنجی


 روزنامه نگار‌‌
ایرج افشار یزدی، پژوهشگر فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی، ایران‌شناس، کتاب‌شناس، نسخه‌پژوه، نویسنده و استاد دانشگاه ۱۶ مهر ۱۳۰۴ در تهران به دنیا آمد. او پایه‌گذار کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران و معروف به پدر کتاب‌شناسی ایران است. افشار نزدیک به ۶۵ سال کوشش‌های پژوهشی بیش از ۳۰۰ کتاب و ۳۰۰۰ مقاله در زمینه‌های کتاب‌شناسی، کتابداری، تاریخ، جغرافیا، جغرافیای تاریخی، فرهنگ مردم و موضوع‌های دیگر تألیف، تصنیف و تصحیح کرده‌است. کتابخانه بزرگ و گرانبهای ایرج افشار در مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی محفوظ است. ایرج افشار ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ در تهران از دنیا رفت.

مگر می‌توان درباره ایرج افشار نوشت و افسوس از جای‌جای نوشته بیرون نزند و جای خالی او در امروز و هر روز این کشور ناخودآگاه میان جملات و کلمات الکن سر ریز نکند. گستره فعالیت‌های افشار آنچنان است که شرح هر کدام از حوزه‌هایی که او در آن دست داشته، خود فرصت مقاله و کتابی مجزا می‌طلبد. او ایران‌شناسی بود که تمام تلاش خود را برای ارائه تصویری درست و البته منطبق بر داشته‌های غنی فرهنگی، اجتماعی، زیستی و انسانی به جهانیان به کار بست. ایرانشناسی که به قدر وسع وسیعی که داشت توانست زاویه نگاه بسیاری از ایرانیان را به کشور خود و جهانیان را به ایران ما تغییر و ارتقا دهد. ایرج افشار، مصداق بارز یک اندیشمند بینا رشته‌ای‌ است که همچون آب میان‌بافتی و همگن با طبیعت متنوع ایران، جوی های سرشار را میان بخش‌های متکثر ایران ایجاد کرده و ارتباط‌ دهنده خوبی میان حوزه‌های متنوع فرهنگی است. به گونه‌ای که فصل مشترک بسیاری از جمع‌های اندیشگی ایران را می‌توان در مظهر فرهنگی و در بیان کار مطالعاتی و حتی گعده‌های طبیعت‌گردی و ادبی و علمی و نهادی او دانست و با وضوح و تأثیرگذاری بالا تصویر او را در میان این جمع‌های گاهی متضاد‌ حتی، جست‌و‌جو کرد و یافت.
چیزی که فرهنگ ایرانی همواره از آن رنج برده و می‌برد و ایرج افشارها که بسیار معدود بوده‌اند، مُسکن‌وار این خلأ گفتمانی و تاریخی را پرکرده‌اند. بسیار دیده‌ایم که اهل فرهنگی، اهل فرهنگ دیگری را و اهل اندیشه‌ای، اهل اندیشه‌ای دیگر را انکار کرده و حتی از دیدن دیگری ابا داشته است؛ اما چتر ایرج افشاری همواره در برهه‌ا‌ی از تاریخ این کشور توانست ناهمگن‌های به‌ظاهر را، ذیل علاقه‌های ایران‌دوستی گرد هم جمع کند.
ایرج افشار همچنان که برگردن بسیاری حق دارد، بر گردن نهادهایی نیز حق پدری و بزرگی دارد و کیست که نقش او و جای خالی‌اش را در امروز کتابخانه ملی، دانشگاه تهران و به‌طور کلی فرهنگ ایران انکار کند. او و امثال او که میانه را خوب می‌فهمند و راه را از بی‌راه بهتر تشخیص می‌دهند و از دل حرف‌های بسیار، فصل‌های مشترک را می‌جویند، برای هر دوره این کشور که همیشه دستخوش تضادها و تردیدها و اجتناب‌هاست جایشان خالی و فقدانشان غیر قابل جبران است.
ایرج افشار یک نام، یا یک مؤلف یا یک محقق، یا یک اندیشمند، یا یک ایرانشناس، یا یک نسخه پژوه، یا یک نویسنده و استاد دانشگاه نبود؛ او یک روش و سبک زندگی فاخر و فرهنگی بود که باید در میان این جامعه تبلیغ و ترویج می‌شد. زیرا که او همه این‌ها بود و خود بود و هرگز در بند جا و ظاهر و شأن و مرتبه نبود و آغوشی بود باز به سوی هر کسی و هر جایی بود که می‌توانست تکه‌ا‌ی از ایران را نمایندگی کند. از این باب او را تکه‌ای و سرمایه‌ای نمادین و جبران‌ناپذیر و بسیار قابل پاسداشت برای ایران باید دانست. افشار معدنی از جواهر بود که تا ابد قابل استخراج است اگر مستخرجی باشد و فهمی برای درک او.‌