اندیشمندان را در ساحت قدسی ننشانیم

مهسا رمضانی
مولانا از آن دست شاعرانی است که توانسته فراتر از عصر و جغرافیایش اثرگذاری داشته باشد تا آنجا که تعداد قابل‌توجهی از افراد در فرهنگ‌ها و ادیان مختلف او را متفکر معاصر خود می‌‌دانند. اما چرا؟ چه ویژگی در حکمت مولانا وجود دارد که او را به امروز و اکنون ما پیوند می‌زند؟ چرا بعد از 700 سال هنوز هم از مولانا حرف می‌زنیم؟ مولانا چه نسخه‌ای برای انسان امروز دارد که حتی در غرب هم اثر بخش بوده است.
برای پاسخ به این پرسش‌ها به سراغ دکتر بهمن نامورمطلق، استاد دانشگاه شهید بهشتی رفتیم. او دکترای ادبیات تطبیقی از دانشگاه بلز پاسکال فرانسه دارد و در رساله دکترای خود به موضوع «خیال‌پردازی‌های عرفانی نزد مولانا» پرداخته است. همچنین «حکایت‌های مثنوی مولوی» را به زبان فرانسه منتشر کرده و تحقیقاتی را درباره قدرت نفوذ مولانا بر اندیشمندان غربی انجام داده است. ماحصل گپ‌وگفت ما با او را در ادامه بخوانید:



جناب نامورمطلق، فکر می‌کنید مهم‌ترین دغدغه‌های انسان امروز چیست؟
انسان امروز چند دغدغه جدی دارد؛ از مهم‌ترین این دغدغه‌ها بحث «باور» است. واقعیت این است که باورهای انسان امروز تضعیف شده است، از این جهت، هم نگران است و هم رنج می‌برد. چون انسان فطرتاً باورمند است و چند هزار سال با باور زندگی کرده است که این باورها به دلایل مختلف بخصوص در قرن بیستم کمرنگ شده و از دست می‌روند از این رو، انسان امروز خود را تنها احساس کرده و از آن رنج می‌برد.
دغدغه بعدی انسان امروز «امید» است، انسان امروز، چندان امیدوار نیست. پوچ‌گرایی و ناامیدی از اصول بسیاری از مکاتب ادبی و هنری قرن بیستم است. این در حالی است که انسان امروز نیازمند امید است؛ نیاز به امنیت، صلح، عشق و محبت دارد. انسان امروز احساس می‌کند که «عشق» بی‌معنا است و فریبی بیش نیست و یک داستان در کنار داستان‌های دیگر زندگی است. بنابراین هیچ امیدی به آینده‌اش ندارد.
به این اعتبار می‌توان گفت «امید»، «باور»، «عشق»، «امنیت» و «صلح» موضوعاتی هستند که فقدان یا تضعیف آنها انسان امروز را آزار می‌دهد. در این فضا، انسان‌ها، خشن و سودجو شده‌اند، امنیت همدیگر را از بین برده‌اند. اینها وضعیت انسان غربی و شرقی بعد از جنگ جهانی دوم است.
فکر می‌کنید با «حکمت مولانا» می‌توان برای این دغدغه‌ها پاسخی یافت؟
در چنین شرایطی به‌طور طبیعی انسان در جست‌وجوی راه‌حلی است که او را آرام کند و از اضطراب برهاند. «اضطراب» از ویژگی‌های انسان معاصر است. به‌همین جهت می‌کوشد برای تسکین، به «شعر» و «هنر» به مثابه تنها جایی که می‌تواند او را آرام کند، روی آورد.
اما گاهی به‌نظر می‌رسد این آرامش اتفاقاً در هنرمندان و شاعران ما کمتر است و گویا «اضطراب» بیشتر گریبانگیرشان می‌شود! حال چطور دیگر مردمان با پناه بردن به هنر این آرامش را تجربه خواهند کرد؟
درست است. انسان امروز شاید در‌یابد که از قضا بسیاری از هنرمندان و شاعران نسبت به مردم عادی ناامیدتر هستند. یا در مکاتبی چون نهیلیسم، اگزیستانسیالیسم، رمان نو و... کمتر مفری می‌بیند که از رهگذر آن به آرامش برسد. شاید کمتر متنی انسان امروز را آرام ‌کند. اما در مقابل اینها، برخی بزرگان چون مولانا هم هستند که حرف‌هایی از عشق و دوستی، از گذر دنیا و پایداری معنویت می‌زنند که منجر به آرامش انسان امروز می‌شود.
از این رو، مردمی که به‌دنبال یک راه امن و آرامبخش می‌گردند، به شاعرانی مثل مولانا اطمینان کرده و به آن گرایش پیدا می‌کنند و حتی برخی به‌خاطر مولانا دین، فرهنگ و مکان شان را تغییر می‌دهند تا آن احساس خوشایند مولانا نزد آنان هم تکثیر شده و آیینه‌وار دیده شود.
رفتن افراد به‌سمت هر کدام از شاعران در واقع بازتابی از شرایط زندگی و احوالات آنان است؛ گاه که مردم احساس شادنبودن می‌کردند به طرف خیام می‌رفتند، گاهی که احساس ملالت می‌کردند به طرف فردوسی می‌رفتند تا حماسه فردوسی در آنان تأثیر مثبت گذارد. وقتی که به‌دنبال حکمت، اخلاق و اندرز بودند، به سراغ سعدی می‌رفتند و بعد که به‌دنبال عشق، محبت، شور و امنیت بودند، بویژه بعد از جنگ جهانی اول و دوم و کارهای سختی که برای بازسازی جنگ کردند بتدریج متوجه مولانا و آثار او شدند تا مولانا آنان را تسکین دهد.
قدرت نفوذ مولانا در خارج از مرزها تا کجا‌ها پیش رفته است؟
بی‌شک اثرگذاری مولانا تنها به کشور خودمان محدود نمی‌شود بلکه کشورهای اروپایی و غربی و حتی آفریقایی را نیز در بر می‌گیرد و ما در این کشورها محققان بسیاری داریم که روی آثار مولانا تأمل‌های جدی‌ دارند.
در همایشی برای مولانا در تونس شرکت کرده بودم. آنجا متوجه شدم که چقدر مولانا خواهان و دوستدار دارد. آن زمان که در فرانسه بودم نیز برای مولانا همایشی برگزار کردم و در آن همایش لبنانی‌ها و فرانسوی‌ها هم شرکت داشتند. خاطرم هست حتی استادم هم از شهر دیگری برای شرکت در این همایش به پاریس آمده بود.
 ترکیه، این روزها، تبلیغات زیادی در خصوص مولانا انجام می‌دهد و این تبلیغ مورد توجه خیلی از کشورها است. بیش از دو و نیم میلیون نفر در سال از موزه مولانا بازدید می‌کنند که خیلی از آنان هم خارجی هستند و همین اقدام بسیار اثرگذار است در اینکه اندیشه‌های مولانا در کشورهای مختلف طرح و شناخته شود.
از قدرت نفوذ مولانا در خارج از کشور صحبت کردید. کدام یک از متفکران غربی از مولانا و آموزه‌های حکمی او بیشتر تأثیر پذیرفته‌اند؟
مولانا یک چهره چند بعدی است؛ همچون دریایی است که هر گوشه‌ای از آن عده‌ای را جذب می‌کند تا در آن آب‌تنی کنند. مولانا از یک طرف نویسندگان و شاعرانی چون گوته، ویکتورهوگو و تئوفیل گوتیه را جذب می‌کند که برای اینها بخش شاعرانگی مولانا جذابیت دارد. از سوی دیگر فیلسوفانی چون کریستین ژامبه یا هانری کربن به مولانا کشش پیدا می‌کنند. اتفاقاً ژامبه شرح خوبی راجع به دیوان شمس دارد که برنده جایزه کتاب سال ایران هم شد. اما دسته دیگری که جذب مولانا می‌شوند عارفان هستند کسانی چون ویلیام چیتیک و آنه ماری شیمل. حتی زندگی اجتماعی که مولانا به‌نام «سماع» ارائه کرده است برای بسیاری از مردم دنیا جذابیت دارد.
 همه اینها باعث شده تا مولانا به‌عنوان متفکری ذوالابعاد افراد مختلف را در فرهنگ‌ها و حتی ادیان مختلف تحت تأثیر قرار دهد.
پیش از این، با شما گفت‌وگویی داشتیم و شما در آن، به این نکته ظریف اشاره کردید که ضمن ستایش از شاعران و متفکران نباید آنان را در «ساحت قدسی» نشاند و با نقدشان باید از آنان گذر کرد تا بتوان مولانا، فردوسی وابن‌سینای زمان خودمان را خلق کنیم. حال، سؤال ما از شما این است که با توجه به آثاری که درباره مولانا به دو زبان فارسی و فرانسه دارید و رساله دکترای‌تان هم در همین زمینه است، چقدر سعی کرده‌اید با نگاهی نقادانه به مولانا بنگرید و او را در ساحت قدسی ننشانید؟
آن زمان که در فرانسه بودم، بیشتر می‌کوشیدم تا مولانا را بشناسانم. به‌همین خاطر رساله خود را به مولانا اختصاص دادم و قصدم این بود که مولانا را با یک نگرش ایرانی و به‌نام یک ایرانی معرفی کنم. دوم اینکه من داستان‌های مولانا را به زبان کودکان ترجمه کردم برای قشر نوجوان و کودک و آن را در یک انتشارات بسیار برجسته فرانسه‌زبان چاپ کردیم. این کار تأثیر بسیار خوبی برای شناساندن مولانا داشت. بعدها متوجه شدم که این کتاب به زبان‌های دیگر همچون چک هم ترجمه شده است.
اینها تلاش‌هایی برای معرفی بود اما با این حال همواره تلاش کردم که از مولانا یک قدسیتی نسازم، مولانا هم مثل بقیه ما هم دارای نقاط مثبت است و هم گاهی می‌تواند نقاط منفی داشته باشد اما ما وقتی شاعران بزرگ را مطالعه می‌کنیم، بیشتر خدماتی که انجام داده‌اند، تشریح و معرفی می‌کنیم و در عین حال، مراقب هستیم که از آنان شخصیتی نسازیم که ما را به عقب برگرداند. ما می‌خواهیم از آنان استفاده کنیم تا شخصیت‌های برجسته‌ای برای آینده بسازیم. نگاه ما به جلو است گرچه ارتباط‌مان را با گذشته هم حفظ کرده‌ایم.
بنابراین، من در خیلی از جاها خصوصاً در مثنوی و در برخی از روایت‌ها به مولانا نقد هم دارم اما این بدان معنا نیست که این نقد را در بلندگو بیان کرده و فریاد بزنم و بخواهم با نقد به مولانا او را تضعیف کنم.
مولانا را باید حفظ کرد و پاس داشت. مولانا هویت و گذشته ما است. مولانا ستاره‌ای است بر آسمان این کشور و ما باید آن را حفظ و صیانت کنیم اما درعین حال، نباید در او متوقف شویم بلکه باید به جلو برویم و بتوانیم مولاناهای زمانه خود را تربیت کنیم.
عنوان رساله دکترای شما «خیال‌پردازی عرفانی نزد مولانا» است. چرا روی مولانا مطالعه تطبیقی انجام دادید و شاعر و اندیشمند دیگری را انتخاب نکردید؟
در فرانسه در دو تز دوره دکتری ثبت‌نام کردم که یکی از آنان به حوزه ادبیات تطبیقی و دیگری به حوزه زبان شناسی اختصاص داشت. در حوزه ادبیات تطبیقی قصد داشتم یک شاعر یا نویسنده ایرانی را با یک شاعر و نویسنده اروپایی بخصوص فرانسوی مقایسه کنم. در دوره کارشناسی که در ایران تحصیل می‌کردم به مشابهت‌هایی در تصویرپردازی و روایت میان «مولانا» و «آنتوان دو سنت اگزوپری» رسیده بودم و می‌دانستم این دو قابلیت یک مطالعه تطبیقی در ادبیات تطبیقی دارند. به‌همین خاطر وقتی خواستم عنوان رساله خود را تعیین کنم به استاد راهنمایم اعلام کردم که علاقه‌مند هستم روی مولانا کار کنم.
دلیل انتخاب مولانا این بود که او در فرانسه تقریباً شناخته شده بود و او را به‌عنوان یک شاعر رومی و ترکیه‌ای و بنیانگذار حلقه درویشان گردان می‌شناختند! من قصد داشتم به‌عنوان یک ایرانی علاقه‌مند به مولانا، یک نگرش ایرانی بر داشته‌های فرانسوی‌ها اضافه کنم.
«خیال‌پردازی عرفانی» به چه معنا است؟
فلسفه انتخاب این موضوع این بود که می‌دانستم آنتوان دو سنت اگزوپری و مولانا از نظر زمانی چند قرن با هم فاصله دارند، همچنین از نظر جغرافیایی، فرهنگی و مذهبی نیز با هم تفاوت دارند اما با همه این تفاوت‌ها در یکسری از تصویر پردازی‌ها خیلی به‌هم شبیه بودند. این امر باعث شد کنجکاو شوم که با وجود این همه تفاوت چرا این دو باید تصویرهای شبیه به هم داشته باشند.
تصویرپردازی‌ها و روایت‌های تمثیلی و نمادینی که آنتوان دو سنت‌اگزوپری در آثاری مثل شازده کوچولو، پرواز شبانه، خلبان جنگی و زمین انسان‌ها دارد مملو از تصویر پردازی‌هایی بودند که من جنبه عارفانه آن را با آثار مولانا که مملو از عرفان است، مقایسه کردم.
در توجیه این شباهت‌ها، به زندگینامه‌های این دو ارجاع دادم. این دو در عصر بحران زندگی می‌کردند؛ در دوره مولانا مغول‌ها حمله کرده بودند که در تاریخ، چنین جنگی کم‌نظیر است. این در حالی است که در دوران آنتوان دو سنت اگزوپری نازی‌ها حمله کرده بودند که آن هم کشتار عظیم و کم نظیری در طول تاریخ بود. چون هر دو شاهد جنگ‌های هولناک بودند، در تصویر پردازی‌های عرفانی خود به‌دنبال راه‌حلی برای آرام کردن خودشان و دیگران می‌گشتند. هر دو هم به این نتیجه رسیدند که علت جنگ‌ها، زیاده‌طلبی انسان، خروج از تعادل، نگاه برتری‌جویانه و... است و برای اینکه انسان بحران‌زده، به دور از معنویات، به دور از زهد و انسان بشدت مادی شده و خشن را درمان کنند، یکی از راه‌ها را بازگشت به تعادل، عرفان و دوری از دنیا و زیاده‌طلبی ‌دانستند. بنابراین، هم شرایط، هم آموزش و هم سرشت این افراد موجب شده بود که به سمت مضامین انسانی سوق پیدا کنند.
این رساله بسیار در فرانسه مورد توجه قرار گرفت و همان سال که به ایران آمدم به‌عنوان رساله برتر خارجی شناخته شد.
اگر بخواهیم با رویکرد بینامتنیت از مثنوی تحلیلی داشته باشیم، پیوندهای متنی مثنوی با متن‌های پیرامونش را چگونه تحلیل می‌کنید؟
مقاله‌ای که در تونس دادم که بسیار هم با استقبال مواجه شد، این بود که مولانا و مثنوی توانسته بخوبی از متن‌های گذشته زبان فارسی استفاده کند. به این معنا که ما به نوعی می‌توانیم آثار سنایی، ابوسعید ابوالخیر، عطار و... را به‌گونه‌ای در مثنوی ببینیم و مثنوی وامدار همه آنها است.
زبان مولانا چنان زیبا و شیوا است که بحق توانسته این داستان‌ها را بهینه‌تر و زیباتر کند و با زبان بهتری به مخاطبان منتقل کند، بنابراین، مثنوی مانند همه کتاب‌ها و متن‌های دیگر، از متن‌های پیش از خودش بهره برده و بعد بر متن‌های پس از خودش تأثیرگذار بوده است.
ما شارحان بزرگی داریم مثل ملاهادی سبزواری که شرح مثنوی نوشته یا محمدتقی جعفری یا کریم زمانی و در خارج از کشور خانم شیمل در آلمانی و رینولد نیکلسون در انگلیسی اینها علاوه بر ترجمه شروحی هم نوشته‌اند و او را معرفی کرده‌اند. بنابراین تأثیری که مولانا بر متن‌های بعد از خودش گذاشته خیلی زیاد و گسترده است و ما می‌توانیم یک دانشنامه را به‌نام مولانا ایجاد کنیم.